پاکدامن پژوهشگری بیغرض
درنگي بر شخصيت ادبي ناصر پاكدامن
اديبي كه هيچگاه احساس به آخر رسيدن نكرد
پاكدامن پژوهشگر بيغرضي است كه روايتهاي دقيق و صادقي از تاريخ فرهنگ و ادبيات معاصر ايران به دست داده است
محمدجواد لساني
درباره دكتر ناصر پاكدامن، مطالبي در رسانهها بازتاب يافت كه تقريبا كلي هستند. شخصيت ادبي او نكتهها در بر دارد. پرداختن دقيق به جزييات يك موضوع ميتواند سرمشق يك پژوهشگر نوآموز قرار گيرد. هر چند اين شيوه زحمت زياد دارد، اما به كار اصالت ميدهد. تكرار اين منش تحقيقي ميتواند يك تن را از خيل انبوه سمبلكاراني جدا كند كه عادت معمولشان سطحينگري است. اين پاكدامن است كه كارش ميماند. او همين چند روز پيش، در يك بامداد ارديبهشتي درگذشت. ساليان درازي بود كه در شهر پاريس زندگي ميكرد. يك ايراني اهل فرهنگ، گاهي ناچار ميشود به اكراه، در نقطهاي از جغرافياي دور سكني گزيند. ناصر پاكدامن، شهريور ۱۳۱۱ خورشيدي در ايران زاده شد و هنگام سفر ابدي ۹۱ ساله بود.
اين اديب، شش ماه آخر زندگياش به تحمل بيماري گذشت. سه ماه آخر بيمارستان، سخت شد. پيشرفت سرطان، بيماري ناصر را وخيم كرد. هر چند او ديگر از اروپا براي مخاطبانش، چيزي نمينوشت اما كارنامه تلاش او آنچنان درازدامن است كه ناصر را همچنان در يادها نگه خواهد داشت.
پاكدامن در رشتههاي اقتصاد و جامعهشناسي تحصيل كرد و بخش اصلي عمرش در دانشگاههاي ايران و فرانسه به تدريس گذشت.
در آستانه انقلاب بهمن۱۳۵۷ دكتر پاكدامن سخنگوي نهادي به نام سازمان دانشگاهيان ايران شد با شمايل يك روشنفكر مستقل ايراني كه مديحهاي براي كسي نخواند.
با آغاز فعاليت كانون نويسندگان به سال ۱۳۵۶ پس از يك دوره انسداد، پاكدامن نيز به اين نهاد صنفي ميپيوندد. در آذرماه ۱۳۵۷ دستگير ميشود و با وقوع انقلاب به جمع يارانش ميپيوندد؛ اما سختگيريهاي بيجا سبب اخراج او از خانهاش، دانشگاه ميشود و مجبورش ميكند كه وطن را ترك كند.
پاكدامن كه در ايران اقتصاد خوانده، براي تكميل تحصيلات خود به اروپا ميرود. از همان اوان جواني كه تحصيلات آكادميك را در فرانسه ميگذراند به جبهه ملي گرايش پيدا ميكند و به رهبر مقاومت ملي ايران، دكتر محمد مصدق دل ميبندد. سال ۱۳۴۶ به ايران باز ميگردد و در دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران به تدريس ميپردازد و حضورش براي شاگردان، توشهها دارد. پاكدامن در سالهاي فعاليت خود در كانون نويسندگان ايران هميشه نسبت به استقلال كانونهاي صنفي از مركز قدرت وسواس به خرج ميدهد.
انقلاب فرهنگي، روزهايي مهآلوده و شتابناك دارد و پاكدامن، تدريس را از تهران به دانشگاه پاريس انتقال ميدهد. بيهيچ خستگي مينويسد و پژوهش ميكند.
پاكدامن ميل ندارد بنا به خواست رسانهها از خودش بگويد. شايد در معدود جاهايي كه لب به سخن گشوده، پروژه تاريخ شفاهي دانشگاه هاروارد بود كه به دعوت حبيب لاجوردي پاسخ گفت و در اين گفتوگو شركت كرد و گفت: «دانشكده حقوق دانشگاه تهران را در سال ۱۳۳۲ تمام كردم. ۲ سال بعد براي تحصيل به فرانسه آمدم و درجه دكتراي اقتصاد را گرفتم، ضمنا تحصيلاتي هم در جامعهشناسي و جمعيتشناسي كردم. ۱۳۴۶ به ايران برگشتم و بعد از مدتي كشوقوس، وارد دانشگاه تهران شدم. تنها مسووليتي را كه در ايران قبول كردم فقط تدريس در دانشگاه بود، اين را هم ادامه دادم تا سال ۱۳۶۰ يعني تا بعد از انقلاب كه به مناسباتي مجبور شدم… ايران را در ماه آذر ترك كنم و بيايم فرانسه… از حدود يكسال پيش در دانشگاه اينجا درس ميدادم و از حدود اول سال تحصيلي گذشته هم به اصطلاح يك مقام استادي در دانشگاه پاريس هفتم به من دادند كه آنجا دارم علوم اجتماعي و اقتصاد درس ميدهم.»
پاكدامن در زمان تحصيل در فرانسه با هما ناطق، اديب و تاريخدان آشنا ميشود. به سال ۱۳۳۵ با او ازدواج ميكند. ثمره آن، دو فرزند است. آنها اكنون كجا هستند؟ درباره منش پدر چه ميگويند؟
نكته ديگري در زندگي علمي پاكدامن هست. اينكه او هيچگاه احساس «به آخر رسيدن» نكرد و همچنان بُعدي بر ابعاد علمياش افزود. افتخار كمي نيست كه او از معدود مدرسان دانشگاه است كه در ساليان غربت به كرسي ثابت استادي در يك دانشگاه معتبر غربي دست مييابد. او در اين جايگاه، راهنماي نگارش چندين پاياننامه دكتري از چهار گوشه گيتي ميشود.
پاكدامن تنها به فعاليت آكادميك بسنده نميكند. او به كنشگري آزاد در حوزه فرهنگ ميانديشد. پايهگذاري نشريه «چشمانداز» از شمار آن تلاشهاست. اين گاهنامه تا سال ۱۳۸۵ به عمر پربار خود ادامه داد و در اين مدت ۲۳ شماره از آن بيرون آمد. باز هم او راضي به اين كارها نشد تا ثابت كند وجودش ميتواند كاركردي وزينتر از خود نشان دهد. چنانكه بايد افزود از اين دانشيمرد چند كتاب نفيس بر جاي مانده است كه نظر به وسواس و سختكوشي او ميتوانند الگويي براي تاريخشناسي بومي شوند. سپهر ادب ايراني، به نيروهاي با انگيزه نياز دارد تا از لايههاي ابر سنگين ابهامهاي تاريخي را كنار زنند.
كتاب «قتل كسروي» كه پژوهشي از رخدادهاي دهه 20 خورشيدي است، مخاطب را ميتواند از وضع سياسي و اجتماعي آن دوره آگاه كند. پاكدامن در مقدمه كتابش مينويسد كه تاريكانديشي و ناشكيبايي راه به جايي نميبرد.
همچنين ساماندهي «وغوغساهاب» اثر مشترك صادق هدايت و مسعود فرزاد، از ديگر كارهاي پاكدامن است. اين كتاب با طرحهايي از هنرمند خلاق، اردشير محصص، آذين فكورانهاي شد و با توضيحات روشنگر پاكدامن، تولدي دوباره يافت تا كاملترين نسخهاي شود كه جويندگان خواهان آن هستند.
كتاب ديگري كه در اينجا به آن پرداخته ميشود، مجموعه نامههاي صادق هدايت به دوست نزديكش حسن شهيد نورايي است. همان دوست وفاداري كه در كنار هدايت آرام گرفت. اين اثر، عنوان «هشتاد و دو نامه» به خود دارد و به لطف معناگشاييها از تركيبات ناآشناي امروزي كه نامهنويس در نيمه دوم دهه بيست خورشيدي به كار برده است، خواندن آنها خالي از حلاوت نيست.
«… مسافرت فرنگ براي بچه تاجرها و دزدها و جاسوسهاي مام ميهن است. ما از همه چيز محروم ماندهايم، اين هم يكيش! وقتي كه در اينجا نميتوانم زندگيام را تامين كنم فرنگ به چه درد من ميخورد؟!..»
يا اين پاراگراف كه نشان از روزمرّگي كشنده براي نويسنده دردمند دارد:
«از اوضاع تهران خواسته باشيد به عادت معمول ميگذرد. همان كافه فردوس بيپير، همان قيافهها، همان شوخيها و آخر شب هم در La Mascotte ميگذرد. اين هم قسمت ما بود و در عالم ذر برايمان نوشته بودند. تقريبا يكجور محكوميت مادامالعمر با اعمال شاقه است و مضحك اينجاست كه به آن عادت هم كردهام و هر جور تغييري به نظرم احمقانه و دشوار ميآيد… يك خلئي است مال ديگران، ما بيخود تويش افتادهايم و دست و پا ميزنيم و ميخواهيم اداي آنهاي ديگر را در بياوريم. همين. قربانت.»
اين حاصل دسترنج يك محقق كارآزموده است. بستههاي خاكخورده نامهها را فرزند شهيد نورايي به پاكدامن ميرساند تا از پرده فراموشي بيرون آيند. او به دست كسي ميسپارد كه ميداند چگونه آنها را در صحن نگاه مخاطبان به تماشا گذارد:
«…از اوضاع و سياست خواسته بوديد بيشوخي ميگويم كه هيچ اطلاعي ندارم. فقط شنيدم كه كابينه تغيير كرده. كي آمد و كدام خر رفت هيچ نميدانم و اصلا نميخواهم بدانم.
اگر به يك تكه آن انتقاد بشود قسمتهاي ديگرش تبرئه خواهد شد. تبرئهشدني نيست. بايد همهاش را دربست محكوم كرد و با يك تيپا توي خلأ پرت كرد. چيز اصلاحشدني نميبينم…»
محصول كار پاكدامن چنان درآمده كه به يك مرجع تحقيقي مهم درباره صادق هدايت بدل شده. اين نامهها را دكتر پاكدامن در پاريس منتشر ميكند، اما خوشبختانه به بازار غيررسمي كتاب در ايران هم راه پيدا ميكند. هر چند كه اين دستاورد، همه نامههاي هدايت در عمر كوتاهش نيست.
جاي افسوس دارد كه ساليان اخير توهين و فحاشي به شخصيت صادق هدايت چه در نگارش كتابها يا مقالات روزمره، تعدد يافته. قطعا در اين فضاي كدر، يك كتاب خوب ميتواند راهنمايي بيغرض براي شناخت اين نويسنده جهاني باشد. اگر هم اشخاصي مخالف او باشند با سلاح اهانت و تلبيس حقيقت پوشانده نميشود، بلكه تنها از راه انتقاد سالم ميتوان نظرات را در صحن جامعه بيان كرد تا داوري آزاد دربارهاش به جريان افتد. بياحترامي، هيچگاه حاصلخيزي به بار نياورده. هدايت نويسندهاي آدمشناس است؛ ذات آنان را در نوشتههاي خويش با استادي توصيف كرده است. […] گفته ميشود دستنوشتههاي زيادي از پاكدامن باقي مانده كه خوب است دربارهشان تصميمگيري شود. ايرانيان نامآشنايي بر تن پاريس غنودهاند؛ همچون غلامحسين ساعدي. روح بلندپرواز همه آنان به همراه اين پژوهشگر شاد و آرام باد.
*كافه ماسكوت، خيابان فردوسي نبش خيابان كوشك، از پاتوقهاي صادق هدايت كه صاحب آن پيرمردي به نام ايزاك بود
ساماندهي «وغوغساهاب» اثر مشترك صادق هدايت و مسعود فرزاد، از ديگر كارهاي پاكدامن است. اين كتاب با طرحهايي از هنرمند خلاق، اردشير محصص، آذين فكورانهاي شد و با توضيحات روشنگر پاكدامن، تولدي دوباره يافت تا كاملترين نسخهاي شود كه جويندگان خواهان آن هستند
كتاب ديگري كه در اينجا به آن پرداخته ميشود، مجموعه نامههاي صادق هدايت به دوست نزديكش حسن شهيد نورايي است. همان دوست وفاداري كه در كنار هدايت آرام گرفت. اين اثر، عنوان «هشتاد و دو نامه» به خود دارد و به لطف معناگشاييها از تركيبات ناآشناي امروزي كه نامهنويس در نيمه دوم دهه بيست خورشيدي به كار برده است، خواندن آنها خالي از حلاوت نيست
كتاب «قتل كسروي» كه پژوهشي از رخدادهاي دهه 20 خورشيدي است، مخاطب را ميتواند از وضع سياسي و اجتماعي آن دوره آگاه كند. پاكدامن در مقدمه كتابش مينويسد كه تاريكانديشي و ناشكيبايي راه به جايي نميبرد
منبع: روزنامه اعتماد 14 اردیبهشت 1402 خورشیدی