1

کارکردهای نامناسب پنهان ‌و آشکار کنکور در جامعه ایران

سيدجواد حسيني*

كنكور مسابقه بزرگ براي فارغ‌التحصيلان نظام آموزش وپرورش عمومي به منظور گزينش داوطلبين براي ورود به دانشگاه‌ها ‌و مراكز آموزش عالي است، از منظر جامعه‌شناسي فراگردهاي اجتماعي و رفتارهاي گروهي در قالب پيوسته و گسسته محقق مي‌گردد. رفتارهاي گروهي پيوسته به دو شكل همكاري و همانندگردي و رفتارهاي گروهي گسسته در سه شكل سبقت‌جويي، رقابت و ستيزه‌جويي رهنمون مي‌گردد. كنكور از حيث مفهوم‌شناسي در زمره سبقت‌جويي قرار مي‌گيرد، سبقت‌جويي به رفتار گروهي اطلاق مي‌شود كه جمعي براي رسيدن به هدف كمياب بدون ايجاد مزاحمت و خشونت براي ديگران تلاش مي‌كنند. 
پرسش اساسي اين است كه اين رفتار جمعي دانش‌آموزان فارغ‌التحصيل متوسطه دوم و نظام آموزش عمومي كشور چه كاركردهاي پنهان و آشكار نامناسبي را سبب شده است. به نظر مي‌رسد اين كاركردهاي نامناسب و سويه‌هاي پيدا و پنهان آن را از چند جهت مي‌توان روايت كرد: 
۱- كنكور نوعي نظام آموزشي تك سبب‌بين و تك‌ساحتي را موجب شده است. تمام تلاش معلمين و خانواده‌ها و دانش‌آموزان از همان ابتداي تحصيل معطوف به كنكور و ايستگاهي است كه با سيصد سوال تستي كمتر يا بيشتر سرنوشت ايشان را رقم مي‌زند و همگي در تلاشي پرتراكم، مستمر و مداوم قصد آن مي‌كنند كه به اين ايستگاه رسيده و سپس مجوز عبور به مراحل بعدي تحصيل در دانشگاه‌ها را كسب كنند و براي خيلي‌ها عبور موفقيت‌آميز از اين سد خصوصا در رشته‌ها و دانشگاه‌هاي پرطرفدار يعني موفقيت در زندگي و عدم عبور به معني شكست سنگين غيرقابل جبران، در چنين وضعيتي تمام تلاش مدارس، خانواده، معلم و ‌دانش‌آموز معطوف به يادگيري‌هايي است كه موجب موفقيت در اين ميدان ‌نبرد نفسگير گردد و در ميدان مبارزه سبقت‌جويان كنكور چون خبري از ديگر ساحت‌هاي تعليم و تربيت نيست، آن ساحت‌ها در عرصه آموزش آن‌هم آموزش حافظه‌گرايانه كپسولي آموزش مبتني بر تست‌زني ذبح مي‌گردند و به قربانگاه فرستاده مي‌شوند ‌و طبيعي است به قول هربرت ماركوزه انسان تك‌ساحتي كه موجب پيدايش جامعه تك‌ساحتي مي‌گردد را پديدار مي‌سازند.
۲- كنكور به دليل ماهيت تك‌ساحتي آن همچنين موجب دوري دانش‌آموزان از ظرفيت تمام مغزي مي‌گردد. ندهرمن پدر علم تسلط مغزي ظرفيت و توان مغزي آدميان را به چهار ربع A,B,C وD تقسيم مي‌كند كه به ترتيب به قدرت احساس، نظم و جزيي‌نگري، درك تحليل كلي و قدرت مهارت‌ها، كاربرد و خلاقيت نظام تعليم و تربيت همچنان‌كه بايد به شكل تمام ساحتي عمل كند نيز مي‌بايد تمام‌مغزي توان‌ها و ظرفيت‌هاي مغزي را رشد دهد. در تحقيقي كه در سال ۱۳۹۱ روي دانشجويان دانشگاه فرهنگيان به انجام رساندم نزديك به سه درصد دانشجويان تمام‌مغزي بودند و شصت درصد دومغزي، سيزده درصد سه مغزي و بيست‌وچهار درصد هم تك‌مغزي، بدون اينكه با نگاهي تقليل‌گرايانه بخواهم براي چنين وضعيتي همه‌چيز را به كنكور نسبت دهم اما بدون شك كنكور و شرايط آن سهم چشمگيري در پديدار شدن چنين وضعيتي برعهده دارد.
۳- ظرفيت‌هاي يادگيري در سه بعد شناختي، عاطفي- رواني و مهارتي – عملي بايد پديدار گردد. بنيامين بلوم يادگيري با اين ابعاد را يادگيري مناسب و همه سويه تلقي مي‌كند. بعد شناختي به ظرفيت‌هاي عقلاني و معرفتي، بعد رواني – عاطفي به ظرفيت‌هاي روحي-رواني و باور‌پذيري‌هاي ارزشي و بعد مهارتي به ظرفيت‌هاي عملي و كاربردي مربوط مي‌شود به عبارتي ديگر يادگيري مثلثي است كه اضلاع طلايي آن را عقل و قلب و اراده تشكيل مي‌دهند. كنكور به شكل اساسي رشد متوازن يادگيري را به چالش كشيده و دو بخش ظرفيت‌ساز قلب و اراده را از ميدان يادگيري به در برده است و در نتيجه رويكردهاي سطحي حافظه‌محورانه و تست مركزانه را به جاي يادگيري متوازن كه با معرفت‌شناسي نيروي دروني و قدرت اراده را برمي‌انگيزاند به عنصر غايب در نظام يادگيري مبدل ساخته و يادگيري سطحي نامتوازن را در پهنه تعليم و تربيت دامن‌گستر نموده است.
۴- كنكور در حوزه نابرابري‌هاي آموزشي و ‌تجاري شدن آموزش نيز نقش اثر‌گذاري داشته است، به واسطه نقشي كه كنكور در موفقيت دانش‌آموزان ايفا مي‌كند يا دست‌كم فرض موفقيت در آن جست‌وجو مي‌شود، موفقيت در اين آزمون نه تنها به داشتن اطلاعات علمي و انباشتگي‌هاي ذهني و حافظه‌محور كه به تكنيك‌هاي تست‌زني به سختي نيازمند است و معمولا نظام مدرسه به اين مقولات به شكل حرفه‌اي نمي‌پردازد. به‌طور طبيعي دو اتفاق ناميمون را شكل مي‌دهد. 
الف- مدارس متنوعي در نظام تعليم و تربيت شكل مي‌گيرند به گونه‌اي كه تقريبا هم‌اكنون بيست وچهار نوع مدرسه در آموزش وپرورش ايران به وجود آمده‌اند كه اساسا يكي از وجوه مميزه آنها نوع خدمات كنكورمحور است و بر اين اساس ميزان موفقيت در كنكور به طرز معناداري به تحصيل در اين مدارس خصوصا مدارس خاص غيردولتي و سمپاد و… بستگي معناداري پيدا نموده است، به گونه‌اي كه غالب پذيرفته‌شدگان و خصوصا رتبه‌هاي بالاي كنكور از اين مدارسند، مدارسي كه نمود طبقاتي يافته و اكثرا به تسخير طبقات بالاي جامعه در آمده‌اند. 
ب- پيدايش تجارت كنكور كه بود و نمود آن در هزاران موسسه تجاري – آموزشي در قالب آموزشگاه‌ها ‌و مراكز خصوصي متعدد خود را آشكار ساخته جلوه ديگري از نابرابري آموزشي را نمايان ساخته است.
در جامعه‌شناسي ما نظريه‌اي تحت عنوان شهري شدن سرمايه داريم كه بر اين نكته تاكيد دارد كه در نظام شهري همه‌چيز به سمت انباشت سرمايه و سود ميل پيدا مي‌كند. سود راه خود را در همه عرصه‌هاي شهري يعني صنعت، تجارت، توليد، خدمات فرهنگ، سياست و ازجمله آموزش مي‌جويد. سالانه ميلياردها تومان توسط خانواده‌ها به اين موسسات پرداخت مي‌گردد تا دانش‌آموزان قدرت تست‌زني و موفقيت‌شان را در كنكور تضمين كنند.
چنين فرآيندهايي در گزارش نتايج كنكور سال گذشته روايتي از وضعيت طبقاتي شدن موفقيت‌هاي آموزشي را نشان مي‌دهد كه دردناك و رنج‌آور است. اينكه هشتاد درصد رتبه‌هاي سه رقمي زير هزار به سه طبقه برخوردار جامعه مربوطند و اين موضوع جدي‌ترين راهبرد آموزش‌وپرورش و سند تحول بنيادين يعني عدالت آموزشي را به شكل اساسي به چالش كشانده است. نظام آموزشي كه بايد ارزان‌ترين، ساده‌ترين و سهل‌الوصول‌ترين راه تحرك اجتماعي خصوصا براي طبقات فرودست باشد خود به عاملي براي تثبيت، تشديد و تشريع نابرابري‌هاي اجتماعي مبدل گرديده است.
۵- كنكور عامل مهمي در ايجاد اضطراب و استرس فراگير نه تنها دانش‌آموزان بلكه خانواده‌ها شده است، حجم سنگيني از استرس‌هاي ناشي از موفقيت و عدم موفقيت در كنكور از همان ابتداي تحصيل و در دوره متوسطه و به ويژه متوسطه دوم و خصوصا سال‌هاي آخر به حدي است كه در بسياري از خانوادها روابط اجتماعي‌شان را به‌شدت تحت‌تاثير قرار داده و با محدوديت و ممنوعيت مواجه مي‌سازد و اين دوره طولاني و پر فشار توام با استرس سلامت رواني و اجتماعي و حتي جسماني دانش‌آموزان و خانواده آنها را در معرض مخاطره جدي قرار مي‌دهد.
باتوجه به كاركردهاي نامناسب كنكور همواره بحث حذف يا تعديل و تصحيح آن ذهن برنامه‌ريزان و به ويژه مديران آموزشي را به خود مشغول داشته است. به نظر من گرچه دو مرحله‌اي شدن كنكور و تاثير نمرات و معدل دبيرستاني گام مثبتي در اين جهت تلقي مي‌گردند اما اين اقدامات تا از بين بردن كاركردهاي نامناسب پنجگانه‌اي كه اشاره كردم فاصله‌اي طولاني دارد.
از نيمه دوم دهه هفتاد ميلادي تيغ تيز انتقادات به نظام‌هاي آموزشي آغاز و رفته رفته برشدت آن افزوده شد. مهم‌ترين نقدها را در سه قلمرو مي‌توان خلاصه نمود؛ اول اينكه نظام‌هاي آموزشي قدرت خلاقيت، تفكر نقاد واگرا را از دانش‌آموزان گرفته‌اند و جاي آن تفكر همگرا و غيرخلاق ‌و سطحي را نشانده‌اند.
نظام‌هاي آموزشي با تاكيد بيش از اندازه بر مباحث تئوريك و ذهني و محفوظات، صندوق ذهن دانش‌آموزان را از مفاهيم غيركاربردي و به ‌دور از مهارت‌هاي عملي و كاربردي انباشته مي‌كنند به گونه‌اي كه مي‌توان ادعا نمود گويي دانستن براي توانستن و زيستن و بهزيستن نيست، دانسته‌ها يك مقوله‌اند و توانسته‌ها مقوله‌اي ديگر.
يكي از مهم‌ترين كاركردهاي آموزش و پرورش تحرك اجتماعي فراگير براي جامعه و خصوصا اقشار فرودست بوده و بايد باشد اما منتقدين درخصوص اين كاركرد 
نه تنها آموزش وپرورش را ناكام مي‌دانند بلكه از نظر آنها نظام‌هاي آموزشي ساختار نابرابري‌ها و طبقات اجتماعي را در درون مدرسه نه تنها تثبيت و استمرار مي‌بخشند بلكه تشديد و تشريع هم مي‌سازند.
در يك نگاه كلي در عين حال متاسفانه كنكور در جامعه ايران هرسه نوع انتقاد اساسي به نظام‌هاي آموزشي در درون خود را توليد و بازتوليد مي‌نمايد. كنكور به رشد تفكر همگرا ‌غير‌خلاق به حافظه‌گرايي ‌يادگيري مفاهيم انتزاعي و ذهني ‌غير‌كاربردي و خلاصه تشديد ‌تثبيت و تشريع نظام نابرابر طبقاتي از طريق رشد شكاف‌هاي آموزشي به نفع نظام نابرابري‌هاي اجتماعي ‌و طبقاتي كمك اساسي و بي‌بديل مي‌نمايد.
* معلم و سرپرست پيشين وزارت آموزش  و پرورش

منبع: روزنامه اعتماد 17 تیر 1402 خورشیدی