نگاهی به زندگی و کارنامه بانویی که پس از انقلاب به مدیریت های ارشد و کابینه دولت رسید
زهرا شجاعی همیشه اولین بود
همراه با یادداشتهایی از: شهیندخت مولاوردی، هادی خانیکی ، محمد عطریانفر، اشرف بروجردی فخرالسادات محتشمیپور، جمیله کریمی، مریم باقی، مرادعلی توانا و …
مريم باقي
درآمد: درباره زنان قدرتمند و مشهور جهان، كتابهاي بسياري در دنيا نوشته شده اما درباره زنان اثرگذار در ايران كتابهاي معدودي مانند كتاب زنان برتر ايرانزمين نوشته پريسا آقا رفيعي، قدس ايران از زهرا شجاعي، اولين زنان از عذرا دژم و كارهايي از نوشين احمدي خراساني و… منتشر شده است كه همين مقدار هم نمايانگر نقش و جايگاه زنان بوده و نافي نگرههاي به شدت منفي درباره جايگاه زنان است، اما تدوين و توليد اين نوع آثار درباره دهههاي اخير بايد جديتر گرفته شود به ويژه كه در پنجاه سال اخير زنان در تحولات اجتماعي و سياسي ايران نقش چشمگيرتري نسبت به زمانهاي ديگر داشتهاند. از ميان زنان نخبه فارغ از اينكه با آنها موافق يا مخالف باشيم، ميتوان فهرست بلندي عرضه كرد. زهرا شجاعي يكي از اين زنان است كه بايد به او پرداخت.
شجاعي را بيش از همه به مشاور در دولت خاتمي و رييس مركز امور مشاركت زنان رياستجمهوري ميشناسند. گرچه پيش از انقلاب يك زن در كابينه حضور داشت، اما پس از انقلاب خانم شجاعي به همراه معصومه ابتكار، اولين زناني بودند كه در هيات دولت در دوره جمهوري اسلامي حاضر ميشدند. خانم شجاعي پيش از آن در كجا بود و چه ميكرد؟ او فرزند يك خانواده روحاني بود و با مرادعلي توانافر، يكي از دانشجويان دانشكده حقوق كه فردي انقلابي، خوشفكر و محقق بود، ازدواج كرد. ثمره اين پيوند دو فرزند است. او پيش از انقلاب و در سال ۱۳۵۴ ليسانس خود را در رشته علوم سياسي از دانشگاه تهران گرفت. كارشناسي ارشد را هم در همين رشته و پس از انقلاب در دانشگاه آزاد دنبال كرد و دكتراي مديريت استراتژيك را در دانشگاه دفاع ملي تقريبا همزمان با آغاز اصلاحات ادامه داد. خانم زهرا شجاعي از همان آغاز دانشجويي وارد فعاليتهاي سياسي شد و عضو انجمن اسلامي دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران بود. پس از وقوع انقلاب، عضو شوراي مديريت اين دانشكده شد.
مسووليتهاي سياسي و اجتماعي
او در دهه۶۰ موسس ورييس كميسيون امور بانوان شوراي اجتماعي در فرمانداري قم بود، سپس به تهران آمد و نماينده وزارت آموزش و پرورش در شوراي فرهنگي اجتماعي زنان شد و تا زمان پايان دولت خاتمي يعني سال ۸۴ در آنجا ماند. وي همچنين در سالهاي ۶۹ تا ۷۱ رييس شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان شوراي عالي انقلاب فرهنگي بود. در اوايل دهه هفتاد، مشاور وزير كشور و مسوول كميسيونهاي امور بانوان اين وزارتخانه نيز بود. در وزارت آموزش و پرورش از سال ۷۱ تا ۷۶ نماينده وزير در دفتر امور زنان رياستجمهوري شد. همچنين مشاور وزير آموزش و پرورش و موسس و مسوول ستاد امور بانوان اين وزارتخانه هم بود.
شجاعي پلههاي ترقي را بدون راحت سياسي و خانوادگي و براساس شايستگيهاي شخصي به ترتيب طي كرده بود و با آغاز به كار دولت اصلاحات، مشاور رييسجمهور و رييس مركز امور مشاركت زنان شد. منصبي كه خود در دولت آقاي هاشمي وقتي مشاور وزير كشور (عبدالله نوري) بود پيشنهاد تاسيسش را داده بود و مرحوم شهلا حبيبي اولين رييس آن شد. شجاعي در دو دوره رياستجمهوري هشت ساله سيد محمد خاتمي در مركز امور زنان ماند. كارنامه رياست ۸ ساله او نيازمند بررسي مستقل است.
فعاليتهاي آموزشي و ديني
خانم شجاعي در عين حال كه پستهاي اجرايي داشت اما تدريس را رها نكرده بود. او كه در مدارس رفاه، علوي و توحيد در تهران نيز سابقه تدريس داشت از سال ۵۹ وارد تدريس در مراكز تربيت معلم تهران و قم شد و واحدهاي ريشههاي انقلاب، آشنايي با مكاتب و اصطلاحات سياسي، تعليم و تربيت اسلامي و روش تحقيق در علوم اجتماعي را تدريس ميكرد. از سال ۷۲ تا ۸۶ يعني ۱۴ سال نيز در دانشگاه الزهرا، ريشههاي انقلاب، علوم سياسي، مقدمه علم حقوق، جامعهشناسي و تاريخ اسلام درس ميداد.
خانم شجاعي حين انجام وظيفه در دولت، دانشگاه را رها نكرد و پس از دولت خاتمي هم آنجا ماند. او در رشته جديد مطالعات زنان كه در دانشگاه تربيت مدرس تاسيس شده بود، در مقطع كارشناسي ارشد نيز حقوق اجتماعي-سياسي زنان تدريس ميكرد. همچنين از ۸۴ تا ۸۸ در دانشگاه تهران دروس ريشههاي انقلاب و تاريخ اسلام را ميگفت. او عضو شوراهاي عالي مختلفي بوده ازجمله شوراي عالي مطالعات و تحقيقات زنان دانشگاه تهران (۱۳۸۰)بود. شجاعي، مشاور مديركل پژوهشهاي كاربردي معاونت پژوهشي دانشگاه تهران از سال ۸۴ تا ۸۹ هم بوده است و در سال ۸۷ مدير انتشارات اين دانشگاه نيز بود.
پس از دولت اصلاحات يكي از كارهاي مهم آموزشي دكتر شجاعي، تفسير قرآن، نهجالبلاغه و اخلاق اسلامي بود كه كلاس منظم و پابرجا از سال ۱۳۸۵ تاكنون بوده است.
فمنيست مسلمان
او فارغ از عملكردش در مناصب حكومتي چه ويژگي يا اهميتي دارد؟ Maryam Baghi: در حوزه زنان، فمنسيتهاي مسلمان بخشي از جنبش زنان را تشكيل ميدهند. يكي از پيگيرترين فمنيستهاي مسلمان كه تفسير قرآن ميكرد و برابري خواه بود و واژه فمنيست اسلامي را براي خود نيز به كار ميبرد فريده ماشيني بود كه به بارگاه ملكوتي رفت. تعداد انگشتشماري از فمنيستهاي مسلمان را ميتوان نام برد كه بر علوم قرآني و ديني هم تسلط داشته و تفاسير به روزي داشته باشند. دكتر زهرا شجاعي يكي از اين زنان است كه هم نگرش جنسيتي دارد و هم ديندار است. اين زنان را بايد قدر دانست.
لازم به ذكر است زهرا شجاعي و فريده ماشيني در حلقه فكري منيره گرجي بودند و از او در تفاسير خود الهام ميگرفتند.
فعاليتهاي سياسي و مدني
شجاعي از سال ۸۴ تاكنون عضو كميسيون زنان و عضو شوراي عالي بنياد آزادي، رشد و آباداني ايران (باران) وابسته به سيد محمد خاتمي بوده است. او براي تشكيل حزبي به نام «مجمع زنان اصلاحطلب» كوشيد و از سال ۸۵ تاكنون دبيركل آن مانده است. به واسطه اين حزب از سال ۹۲ عضو جبهه اصلاحات شد و با ديگر احزاب زنان در جبهه اصلاحات، ائتلاف زنان اصلاحطلب (صدف) را تشكيل دادند. احزاب ديگر عضو صدف، جمعيت حمايت از حقوق زنان به دبيركلي شهيندخت مولاوردي، جمعيت زنان مسلمان نوانديش به دبيركلي فاطمه راكعي و انجمن روزنامهنگاران زن (رزا) به دبيركلي ژاله فرامرزيان بوده است. شجاعي، روياي اين را دارد كه همه زنان اصلاحطلب تشكل واحد و منسجمي داشته باشند و صدف را در اين راستا ميداند. حزب او و ثبت آن اخيرا با چالشهايي روبه رو شده كه اميد است رفع شود. شجاعي فعاليتهاي اجتماعي ديگري هم داشته ازجمله: عضو هيات امناي مركز مطالعات و تحقيقات زنان (۷۵)، رييس هيات امناي انجمن قرآني بانوان (۸۴)، عضو هيات امناي انجمن ايراني مطالعات زنان و موسس و رييس هياتمديره گفتمان جهاني زنان مسلمان (۸۷). از وي چهار عنوان كتاب منتشر شده كه يكي از آنها «قدس ايران» است كه به معرفي زنان برگزيده ايراني پرداخته است (۷۶)، كتاب ديگر او مجموعه گفتوگوهايش است. كتاب براي زنان فردا نيز در دو جلد منتشر شده است. او همچنين داراي مقالات متعدد علمي و پژوهشي است.
انتخابات ۱۴۰۰ و زهرا شجاعي
پشتوانه فكري و سياسي خانم شجاعي سبب شد او در انتخابات رياستجمهوري ۱۴۰۰ در قامت يك «رجل سياسي» وارد ميدان رقابت با مردان شود، راهي كه پيش از او مرحوم اعظم طالقاني هم رفته بود و عزم هر دو اين بود كه نشان دهند اصطلاح رجال سياسي منحصر به مردان نيست. او در اين كارزار موفق شد تا آنجا كه سخنگوي شوراي نگهبان به صراحت اعلام كرد كه ما هيچ زني را به خاطر زن بودن رد صلاحيت نميكنيم يعني اينكه رجل سياسي فقط مردان نيستند. بنا بر مشهور از ۴۰ نفري كه پرونده آنها در شوراي نگهبان بررسي شد، پرونده او بود. اما درنهايت ردصلاحيت شد. اينكه تا چه اندازه رد صلاحيتش به خاطر عملكرد اصلاحطلبانهاش بوده و چقدر به خاطر زن بودن، روشن نشد اما بدون شك هر دو در اين رخداد ناميمون نقش داشت. خانم اعظم طالقاني ادعا ميكرد كه به صورت نمادين در انتخابات رياستجمهوري ثبتنام ميكند تا واژه رجل سياسي را به چالش بكشد. اما قصد زهرا شجاعي از ورود به انتخابات نمادين نبود و او واقعا به دنبال رقابت با مردان سياسي براي كسب اين موقعيت بود اما انتخابات ۱۴۰۰ عرصه رقابت را حتي براي مردان خودي هم تنگ كرده بود و انتظار براي تاييد يك زن اصلاحطلب بسيار دور بود با اين حال شجاعي اين شجاعت را به خرج داد تا در اين عرصه تنگ بختآزمايي كند. اين آخرين فعاليت زهرا شجاعي پيش از ابتلا به بيماري سخت بود. پس از آن خوشههاي سياه سلولهاي سرطاني در جانش دويد و او را به شدت زمينگير كرد. زهرا شجاعي اكنون در جدال با بيماري بر آن فائق آمده و ميرود تا به لطف خداوند بهبود يابد. بايد ديد شجاعي از اين پس وارد چه چالشهايي خواهد شد.
زهرا شجاعی یکی از خطشکنان حوزه زنان است و در این سالها « اولینهای فراوانی» را به نام خود ثبت کردهاست؛ از ورود مدیریت ارشد در وزارتخانهای که همیشه مردانه خوانده میشد تا رسیدن به جایگاه مشاور ريیسجمهوری پیشین (سیدمحمد خاتمی). او در دو سال گذشته دوران سختی را گذراند و آنطور که دوستان و نزدیکانش میگویند حالا بیماری سرطان را پشت سرگذاشتهاست. به همین مناسبت و به پاس 67 سال زندگی و فعالیت، دوستان و همکارانش مراسمي برای بزرگداشتش امروز برگزار میکنند و « اعتماد» هم در پروندهای به زندگی و کارنامه این زن صاحبنام اصلاحطلب میپردازد.
گفتوگوي «اعتماد» با «زهرا شجاعي»، مشاور رييسجمهوري پيشين و فعال حوزه زنان
من و خانم ابتكار سد مردانه دولت را شكستيم
محمد باقرزاده
اگرچه پرتكرارترين جمله درباره ۲۲ سال نخست زندگياش به همان عضويت در ستاد استقبال از ورود رهبر مبارزان انقلاب سال ۵۷ به كشور برميگردد، اما آنطور كه خودش ميگويد يكي، دو معلم مدرسه او را به كتاب و فعاليت سياسي علاقهمند كردند و بعدتر هم ورودش به دانشگاه و آشنايي با مرد جواني كه بعدتر همراه هميشگي زندگياش شد، از او زني فعالتر ساخت؛ «زهرا شجاعي» متولد ۱۳۳۵ است و در اين ۶۷سال فراز و فرود و تحولات متفاوتي را به چشم ديده يا در شكلگيري آنها نقش داشته است. از ورود به وزارت آموزشوپرورش و نقش مشاور «محمدعلي نجفي» گرفته تا رسيدن به مديريت ارشد در وزارت كشور آن هم در دوراني كه اين وزارت كاملا مردانه بود يا دستكم كرسيهاي مديريت ارشد آن هميشه در اختيار مردان قرار داشت؛ در اين باره خاطره او از جلساتي كاملا مردانه با حضور افرادي مانند رييس كنوني دولت هم حايز اهميت و به نظر بخشي از تاريخ مديريت اين كشور است. پيشتازي شجاعي اما به همين جا ختم نشد و نام او به عنوان يكي از نخستين زناني كه پس از انقلاب پا به كابينه گذاشتند هم ثبت شده و در سالهاي پس از آن هم همواره در نقش يك تحليلگر و فعال سياسي صاحب آوازه بود تا جايي كه در انتخابات سال ۱۴۰۰ براي نامزدي رياستجمهوري هم نام خود را ثبت كرد. دو سال پس از اين تاريخ اما زندگي شخصياش ميزبان، مهماني ناخوانده شد و حالا دو دوره شيميدرماني را هم پشت سر گذاشته است. گفتوگوي پيشرو اما به همين توصيفها خلاصه نميشود و نقدهاي جدي بخش وسيعي از جامعه به اين دوران، در پرسشها مطرح شده است؛ از كلاف پيچيده «فمنيسم و زنان اصلاحطلب» گرفته تا بحث درباره برنامه آنها براي نسل تازهاي از زنان كه به نظر ميآيد نه در پوشش و نه در سبك زندگي نه تنها شباهتي به پيشگامان زنان اصلاحطلب ندارد كه حتي در بسياري از موارد شدت فاصله و تفاوت به دو خط هميشه موازي ميمانند. بخشي از گفتوگوي دو ساعته خبرنگار «اعتماد» با «زهرا شجاعي» را در ادامه بخوانيد.
خانم زهرا شجاعي بسيار ممنونم از اينكه در اين شرايط سخت؛ شرايط سختي كه البته تا جايي كه ما اطلاع داريم شما آن را پشت سر گذاشتيد و الان شرايط مساعدتري پيدا كردهايد، وقتتان را در اختيار ما قرار داديد. اگر موافقيد از انتخابات رياستجمهوري سال ۱۴۰۰ بحث را آغاز كنيم؛ شما سالها در اين كشور كار كرده بوديد و مسووليت داشتيد، آيا فكر ميكرديد كه براي انتخابات تاييد صلاحيت ميشويد؟ به عبارتسادهتر، هدفتان از نامزدي در انتخابات رياستجمهوري چه بوده است؟
بسم الله الرحمن الرحيم. من هم تشكر كنم از لطف و محبت شما و همكارانتان و از اينكه اين فرصت را در اختيار من قرار داديد. شما از آخر شروع كرديد و من هم از همين جا پاسخ ميدهم؛ بحث مشاركت سياسي زنان براي من از اهميت خاصي برخوردار بود و انگيزه فعاليتهاي مختلف سياسيام؛ چه در حوزه مدني و چه در حوزه دولتي، اين بود كه تلاش كنيم موانع موجود بر سر راه زنان را برطرف كنيم، چراكه معتقديم زنان بايد در جامعه فعال باشند و براي دستيابي به اهداف توسعه از اين سرمايه انساني زنان استفاده شود و اين در راستاي منافع ملي مدنظر ما بود و نه در راستاي منافع صنفي و گروهي كه اصلا زنان صنف نيستند. لذا كارهاي مختلفي را انجام داديم طي سالهاي گذشته كه اگر خواستيد من توضيح ميدهم، اما يكي از مسائل موجود كه طي سالهاي اخير هم زياد برجسته شده بود، بحث تفسير اصل ۱۱۵ قانون اساسي جمهوري اسلامي بود كه موضوع «رجل سياسي» را براي نامزدي مطرح ميكند كه مورد بحث سياسي و مذهبي بود. با توجه به اطلاعاتي كه من نسبت به اين قضيه داشتم و توضيحاتي كه سركار خانم منيره گرجي از مجلس خبرگان مطرح كرده بودند و تدبيري كه مرحوم آيتالله شهيد بهشتي انجام داده بودند و جاي قيد مشخص «مرد» از كلمه «رجل سياسي» استفاده شده بود (چون به كار بردن واژه رجال در واقع قابل تفسير است به معناي اشخاص و اين تدبير ايشان بود) با هدف حل كردن هميشگي اين مساله پا به انتخابات گذاشتم. البته اين كار به دنبال تلاشهايي كه خانم اعظم طالقاني در اين زمينه كرده بودند و در ادامه بر اساس تصميم جمعي و گروهي كه ما در ائتلاف احزاب زنان اصلاحطلب گرفته بوديم و بعد هم در شوراي مركزي مجمع زنان اصلاحطلب اين موضوع مطرح شد و در نهايت من تصميم گرفتم كه در اين رابطه ثبتنام بكنم ولي براي من مثل روز روشن بود كه ردصلاحيت ميشوم.
پرسش منم هم همين بود كه قاعدتا بايد ميدانستيد ردصلاحيت ميشديد؛ با اين آگاهي، با چه هدفي نامزد اين انتخابات شديد؟
بله، هدف من هم رييسجمهور شدن نبود، هدف من اين بود كه شوراي نگهبان را وادار كنم در اين باره نظر و تفسير نهايي را مطرح كند كه اگر رجال به معناي «مرد» است با شجاعت و صراحت بيان كند و اگر هم تفسير ديگري دارد، بيان كند. فكر ميكنم كه ما به اين هدف خودمان هم رسيديم. حداقل خودم احساس رضايت دارم، چراكه سخنگوي شوراي نگهبان و يكي ديگر از اعضاي شوراي نگهبان اعلام كردند كه ما هيچ فردي را به دليل جنسيت در انتخابات ردصلاحيت نميكنيم و بنا بر قول مشهور، من يكي از چهل نفري بودم كه پروندهام در شوراي نگهبان مورد بررسي قرار گرفت. پس ردصلاحيت من به خاطر زن بودن نبوده و از نظر آنها به خاطر كم تجربگي يا به اصطلاح ناآشنايي و كم آشنايي مثلا به مسائل سياسي و مذهبي بوده است.
ولي به نظر ميآيد تجربه اجرايي و سياسي شما از برخي افراد تاييد صلاحيت شده بيشتر يا دستكم مشابه است؛ خودتان هم فكر ميكنيد كه واقعا دليل ردصلاحيت «جنسيت» نبوده است؟
بله، من گمان ميكنم جنسيت اينجا مطرح نيست، اينجا خانم شجاعي اصلاحطلب و دبيركل يك حزب اصلاحطلب مطرح و مهم بود و فكر ميكنم رويكردي كه شوراي نگهبان داشت نسبت به ديگر انتخابات تاثيرگذار بود وگرنه من ۸سال عضو كابينه دولت بودم.
فكر ميكنم يكي از اولين زناني بوديد كه پس از انقلاب به كابينه دولت رسيد؛ درست است؟
بله، من و خانم ابتكار در واقع سد مردانه دولت را شكستيم و براي اولين به بركت دولت اصلاحات و با نگاه مثبتي كه آقاي خاتمي نسبت به اين مساله داشتند، دو زن وارد كابينه شدند.
و در نهايت ردصلاحيت شديد…
بله، ولي خوشبختانه تا پيش از اين موضوع كاملا مراحل كانديداتوري را به همراه گروهي از دوستان و همكاران طي و برنامه مشخصي هم طراحي كرديم كه اين برنامه در جبهه اصلاحات بسيار مورد استقبال و تاييد قرار گرفت.
شما در صحبتتان به ورود دو زن به كابينه به بركت دوران اصلاحات اشاره كرديد. ميخواهم بحث را با همين موضوع ادامه دهم كه معمولا وقتي سخن از مديريت زنان ميآيد از دلسوزي، انعطاف و در حالت كلي بازدهي و توانمندي بالاتر صحبت ميشود. در همين دوره آقاي روحاني و در جريان اعتراضات سال ۹۸، مديريت و فرمانداري يك زن در ايران خبرساز شد. آنچه در خبرها منتشر شده بود گويا اين خانم ميگويد كه دستور شليك دادم و اين موضوع بسيار واكنشبرانگيز شد. بدون وارد شدن به جزييات آن پرونده، ميخواهم اين پرسش را مطرح كنم كه شما به عنوان يك زن سياستمدار و از نخستين زناني كه وارد كابينه دولت و مديريت ارشد در وزارت كشور شديد، نظر شما در اين باره چه هست؟ فكر ميكنيد اگر شما بوديد، چه كاري انجام ميداديد؟
واقعا پرسش سختي است؛ به اين دليل كه بايد شرايط را در نظر گرفت و اطلاعات كافي از آن موقعيت و شرايط داشت كه بتوان قضاوت كرد. من معتقدم كه انسان براي قضاوت بايد سه مشخصه را داشته باشد؛ اطلاعاتش كامل باشد، فرد علم كافي نسبت به آن موضوع داشته باشد و سوم اينكه عدالت و انصاف داشته باشد. اين البته درباره هر موضوع ديگر پيشنياز قضاوت است و كمتر پيش ميآيد كه افراد با اين سه مشخصه در جامعه دست به قضاوت افراد و موضوعات بزنند. در سمت فرمانداري خانمها به شدت كم بودند و از طرفي اين بحث فرمانداري از مواردي است كه علما خيلي روي آن بحث و نظر دارند و معتقدند كه بر اساس برخي روايات، همانطور كه قضاوت براي زنان نيست، «امارت» هم براي زنان نيست و كار فرمانداري را هم از اين جنس ميدانند و طي دولتها و دورههاي مختلف حتي وزراي كشوري كه موافق بهكارگيري زنان بودند، نتوانستند چندان در اين زمينه كاري انجام دهند. بنابراين ميخواهم بگويم كه آن تصميم در شرايط خاص و بحراني گرفته شده و به آن بايد كمتجربگي زنان در اين منصب را هم اضافه كرد كه نتيجه آن به شكلي شد كه واكنش مثبتي در جامعه نداشت و اين باعث تاسف است. البته باز هم بايد اين را اضافه كنم كه كار و فعاليت و تلاش زنان در جامعه ما و به خصوص خطاهاي آنها در جامعه زياد برجسته و ديده ميشود در حالي كه از اين جنس خطاها زياد از سوي مردان در جمهوري اسلامي انجام شده و نميگويم به راحتي از كنار آن گذشتند، اما به اين شدت واكنشبرانگيز نشده است. فكر ميكنم قسمتي از اين واكنشها به خاطر زن بودن فرماندار هم بوده است.
اهميت اين بحث از اين جهت است كه معمولا بحث تفاوت در مديريت زنانه و مردانه مطرح ميشود و ميگويند كه زنانگي در مديريت ميتواند راهگشا باشد ولي يكي از معدود فرماندار زن در نگاه عموم جامعه كسي است كه دستور شليك داده و آن را هم اعلام ميكند. ميخواهم از اين مثال خاص به اين بحث برسيم كه چه تفاوتي بين مديريت زنان و مردان يا مديريت زنانه و مردانه است و آيا ميشود تفاوت اساسي تعريف كرد؟
بله، ميتوان جدا كرد، اما الگوي مديريت زنانه و مردانه و نه خود مردان و زنان. ميدانيد كه الان در دنيا ترمي به نام مديريت زنانه وجود دارد و درباره برخي مردان هم گفته ميشود كه مديريت زنانه داشتهاند؛ بحث درباره نقش بازي كردن انعطاف، مهرباني و دلسوزي به عنوان شاخصهاي مديريتي است كه حتي در دوران كرونا شاهد بوديم كه كشورهاي با رهبري و مديريت زنان بهتر و درستتر توانستند از آن بحران عبور كنند. البته ميدانم كه ما زناني را هم داشتيم كه خيلي مردانهتر از مردان مديريت كردند، چون بعضي از زنان فكر ميكنند اگر جديت بيشتر، خشونت و قاطعيت در كار داشته باشند، ميتوانند موفقتر باشند. در جمعبندي ميخواهم بگويم كه نفس مديريت را ميتوان مردانه و زنانه تعريف كرد.
خب اگر اين ترمها فارغ از جنسيت است و ممكن است زناني مديريت مردانه داشته باشند و مرداني هم مديريت زنانه، چه اصراري هست كه بر كارايي و كاركرد مديريت زنان تاكيد ميشود؟ بهتر نيست اين موضوع به عنوان يك حق مطرح و پيگيري شود و تاكيد بر نتيجه چنين مديريتي نباشد؟
نه موضوع دوم را ديگر قبول ندارم و بنا نيست جاي مردان و زنان عوض شود، چون در نتيجه همين وضع خواهد بود و حتي بدتر؛ صحبتم اين نيست كه زنان بيايند و مديريت مردانه انجام دهند، ببينيد الان در كشور ما مگر مديريت علم است و مديران براساس تجربههاي علمي كار ميكنند؟ نه اينطور نيست چه برسد كه بخواهند با شيوه مديريت زنانه عمل كنند. بنابراين من فكر ميكنم اگر اين مدل مورد توجه قرار گيرد حتما براي جامعه نتيجهبخش باشد. البته ما هميشه گام اول در تعريف چنين حق طبيعي گذاشتيم و روي آن تاكيد كرديم اما بحث كارايي مديريت زنان لزوما كارنامه چندان بهتري نخواهد بود.
ولي در عمل كمتر ديده شده كه روي اين حق طبيعي تاكيد شود و معمولا جريانات فعال حوزه زنان ايران بر نتيجه و كارايي مديريت زنان تاكيد كردند تا توجه به اين حق ابتدايي.
بله، آن حق بر نتيجه مقدم است. نتيجه و پيامد اين حق و اين امر اما كارايي و بهبود است. اتفاقا درباره بحث ورود زنان به ورزشگاه هنگامي كه تاكيد بر سلامت ورزشگاهها ميشد و آن حق طبيعي مطرح نميشد، من اعتقاد داشتم اين هم استفاده ابزاري از زنان است.
پس بگذاريد با اين پرسش از اين بحث خارج شويم كه اگر از شما يك استراتژي يا برنامه براي پيگيري حقوق زنان جامعه ايران خواسته شود، تاكيد را بر حق طبيعي ميگذاريد يا نتايج و پيامدهاي حضور زنان در جامعه؟
حق طبيعي.اما در مرحله بعد براي دفاع از آن حق طبيعي گزارش خواهم داد كه مديريت زنان هم بهتر بوده و هم موفقتر بودند و دلايل و آمارهايي از اين دست.
در سالهاي گذشته و به خصوص از اعتراضات معيشتي سال ۹۶ تا آبان ۹۸ و اعتراضات پارسال، به نظر ميآيد دستهبنديهاي مختلفي بين زنان اصلاحطلب شكل گرفته است؛ گروهي همچنان معتقدند كه ميتوان خواستهها را در مسير پيشين اصلاحطلبي پيش برد و گروهي ديگر هم از نااميدي و خروج از شيوه پيشين سخن ميگويند يا در نامهها و نوشتههاي خود به آن اشاره كردند؛ شما خود را در كدام دسته ميبينيد؟
اين دستهبنديها خيلي مشخص و داراي مرز تعيين شده نيست و فكر ميكنم طيفهايي از ديدگاهها و نظرات نه تنها در بين زنان كه در جامعه وجود دارد .حتما در جريان هستيد كه در انتخابات گذشته هم در جبهه اصلاحات بحثها و كشمكشهاي مختلفي شكل گرفت، اما آنچه تعيينكننده است، راي اكثريت است كه در همين انتخابات اخير اين راي خيلي نزديك و با اختلاف يك راي بود. البته ما هنوز اين بحث را براي انتخابات پيشرو كامل و مفصل بررسي نكرديم، اما به گمانم چندان اميدي به اين شرايط نیست.
راي خود شما درباره همان سال ۱۴۰۰ چه بود؟ نظر شما اين بود كه جبهه اصلاحات رسما از كسي حمايت كند؟
خير، يعني مثل روز روشن بود كه چه اتفاقاتي رخ خواهد داد.
ولي اگر خود شما تاييد صلاحيت ميشديد ممكن بود راي و نظرتان تغيير كند؟ چون در آن شرايط يك زن تاييد صلاحيت شده بود و ممكن است از نگاهي گروهي به معناي تحول باشد؟
البته خيلي بعيد بود كه چنين اتفاقي رخ دهد. نميدانم، يعني كمي سخت است.
ميخواهم اين را بپرسم كه سقف خواستهها يا كف خواستههاي شما براي ورود به انتخابات و فعاليت چه بوده است؟ آيا تاييد صلاحيت يك زن براي رياستجمهوري ميتواست يا ميتواند شما را براي ورود و فعاليت قانع كند؟
اگر فقط من را تاييد صلاحيت ميكردند، معلوم بود كه به قول معروف ريگي در كفششان است، چون افرادي با سابقه بيشتر و توانمندتر از من هم وجود داشتند. اينكه تامل كردم در پاسخ به اين پرسش براي اين بود كه اگر شوراي نگهبان من را تاييد ميكرد و آقاي جهانگيري و ديگر دوستان را رد ميكردند، معنايش اين بود كه اينها از جهت جلب توجه و مشاركت مردم (كه بگويند يك خانم را تاييد كرديم) اين كار را ميكردند، اما در مراحل بعد امكان بيشتري برايشان به وجود ميآمد كه مثلا بگويند راي نياورد يا مواردي از اين دست. اما اگر 5-4 نفر از افراد اصلاحطلب را تاييد ميكردند آن موقع ميتوانستيم بگوييم نگاه و شرايط تغيير كرده است.
پرسش درباره دستهبندي و تغيير در جريانهاي زنان اصلاحطلب به اين دليل است كه در سال گذشته جنبشي به نام زنان در ايران شكل گرفت و همين شايد بيشتر باعث تغيير و دستهبندي بين زنان شده است. شما در اين باره نظرتان چه هست؟ به نظر ميآيد بخشي از جامعه زنان ايران اعلام كردند كه خواستههاي مشخصي دارند و معتقد بودند كه اصلاحطلبان يا زنان اصلاحطلب ديگر نميتوانند اين خواستهها را راهبري يا محقق كنند؟
جنبشي كه با نام «زن، زندگي، آزادي» شناخته ميشود، پاسخي به مجموعهاي از حقوق و خواستههاي محقق نشده جامعه ايران است كه البته در كل جامعه و در پاسخ به برخي مسائل اقتصادي و اجتماعي مطرح شده است. درباره اين جنبش (كه البته برخي دانشمندان اين حوزه معتقدند كه نام آن را نميتوان جنبش گذاشت) اگرچه ابتدا خواستهها به پوشش و گشت ارشاد مربوط ميشد اما آرام آرام بقيه خواستهها و انتظارات هم مطرح شد. اين مجموعه اعتراضات و خواسته را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد؛ گروه اول كه وسعت زيادي داشت، معترضان جامعه است كه برخي اقدام عملي ميكردند و برخي نه. دسته اول ناراضيان است كه تعداد بالايي دارند و دسته دوم را ميتوان معترضين نام گذاشت يعني كساني كه به خيابان آمدند و اعتراضشان را نشان دادند و دسته سوم هم كساني است كه حالا نامشان را اغتشاشگر يا هر عبارت ديگر بگذاريم، كساني هستند كه چارچوبهاي جنبش مدني را رعايت ميكردند كه البته در بين آنها هم تلاشي ساماندهي شده براي بدنام كردن معترضان هم وجود داشت. اين دستهها وجود داشت و به گمانم زنان هم در اين بين گروهها حضور داشتند.
و فكر ميكنيد زنان اصلاحطلب ميتوانند داعيهدار يا پيشرو اين اعتراضات يا خواستهها باشند؟ به عبارتي شفافتر، به نظر ميآيد زنان معترض امروز چه در خواسته و چه در پوشش و حتي سبك زندگي چندان شباهتي به زنان اصلاحطلب ندارند و شايد اين پرسش از اين جهت براي بخشي از جامعه مهم باشد.
خواسته بحق و درست اين زنان درباره پوشش حق انتخاب و بحث اجبار در پوشش است كه من هم از اين حرف و خواسته آنها دفاع ميكنم و بنابراين من هم با آنها همراه هستم و الان هم جامعه ما رشد و بلوغي مناسبي پيدا كرد و آنهايي كه پوشش ديگري دارند هم به پوششهاي متفاوت احترام ميگذارند. بنابراين همان عاملي كه باعث اعتراض آنهاست، مشترك است.
خود شما اين حق را به رسميت ميشناسيد؟ حق پوشش آزاد را؟
بله، من اين حرف را خيلي سال پيش هم مطرح كردم و حدود سال ۹۲ در مصاحبهاي گفتم كه ما بايد بين اجبار در حجاب و وجوب در حجاب تفاوت قائل شويم؛ اينكه در اسلام حجاب يك ضرورت است محل بحث نيست، اما در انتخاب و الزام عملي آن اين افراد هستند كه ميتوانند تصميم بگيرند. تازه حجاب از فروع دين است و آيا ما درباره ديگر فروع افراد را ملزم و اجبار ميكنيم؟ حتي درباره نماز كه ستون دين است اگر كسي نماز نخواند آن فرد را مجازات ميكنيم؟
وارد بحث مهم ديگري شويم. گويا در دولت اصلاحات براي وزارت با 4 يا 5 زن صحبت شده بود.
بله آقاي خاتمي آدمي نبودند كه تحتتاثير تبليغات و انتظارات قرار بگيرند و از 10 سال قبلتر مديركل زن در ارشاد انتخاب كرده بودند. واقعا آن تفكر و باوري كه به توانمندي زنان داشت و رفتار احترامآميزي كه داشت براي من خيلي تاثيرگذار بود. در هر صورت اين اتفاق نيفتاد. (در مقايسه با انتخاب يك وزير زن در دولت بعد) بايد بگوييم يك كاري ممكن است خيلي سروصدا بكند و مهم به نظر برسد در حالي كه يك كار ديگري تاثير بيشتري داشته باشد. الان كسي يادش هست كه 4 معاون وزير در دولت اصلاحات بود. در دوران آقاي روحاني هم آمار خوبي از حضور زنان داشتيم.
در نهايت بحث اين بود كه سقف خواست دولت روحاني و خاتمي در يك روز توسط يك رييسجمهور (احمدينژاد) عملي شد. يك بخشي از صحبت شما اين است كه كارهاي مهمتري در دولتهاي اصلاحات اتفاق افتاد.
بله ولي كسي اين قسمت داستان را توجه نميكند كه او نتوانست يك دوره 4 ساله وزير زن را حفظ كند. اگر زن بودن عامل اصلي نبود پس بايد براي حفظ كارنامه هم كه شده به هر شكلي خانم وحيد را حفظ ميكرد. همه ميگويند وزير زن انتخاب شد اما از دليل استعفا كسي نميگويد و اين در كارنامه ايشان مطرح نميشود.
متوجهم كه سختگيريها نسبت به دولت اصلاحات و روحاني زياد بوده است و اگر وزير زن نيت بود هم اتفاق نميافتاد. اما ميخواهم به اين مساله برسيم كه مردم ميگويند سقف خواستههايي كه اصلاحطلبان مطرح ميكنند را حاكميت به راحتي ميتواند بدهد پس چرا ما به اصلاحطلبان راي بدهيم كه اين خواستهها را به سختي و با روندي فرساينده به دست بياوريم در حالي كه ميشود در صورتي كه حاكميت خودش كار را پيش ببرد به راحتي اتفاق بيفتد.
اما نميشود از اين يك قاعده در بياوريم چون هميشه اينچنين نبوده است. يك بار چنين اتفاقي افتاد. ايشان با آن روحيه كه در مقابل عمل انجام شده قرار ميداد يا با كارهاي غيرمترقبهاي كه انجام ميداد اين كار را پيش برد. هميشه اينچنين نيست. اگر حاكميت موافق سقف خواستههاي اصلاحطلب بود كه دولت ميشد دولت اصلاحطلب، ديگر نيازي به اين بحثها نبود. مردم از اصلاحطلبان فاصله گرفتند. منظور من آن مردمي هستند كه طرفدار اصلاحطلبان بودند. تحولاتي در جامعه و حتي در دنيا پيش آمده است كه باعث شده متاسفانه فاصله زيادي در درك مشترك بين نسل گذشته و نسل جديد اتفاق بيفتد. اينها تفكرات سياسي را هم تحتتاثير قرار داده است. الان خواستههايي كه نسل ضد در رابطه با سبك زندگي و ابزاري كه در اختيار دارند بسيار است و اين فاصله سبب شده انتظارات برآورده نشود. يك بحثي كه مطرح ميشود اين است كه اين نسل از اصلاحطلبان گذشتهاند. اينها واقعياتي هستند كه بايد تحليل و بررسي شود و به سمت ترميم آن رفت.
شما در آموزش و پرورش معلم بوديد. آيا ميتوانيد با اين نسل ارتباط برقرار كنيد؟ همنسلان شما ميگويند وقتي با اين نسل ضد گفتوگو ميكنيم آنها به ما ميخندند يا بين دنياي ما تفاوت زيادي وجود دارد.
چون با اين نسل روبهرو ميشوم خيلي سعي ميكنم كه آنها را درك كنم و فاصله را كم كنم. اما كار مشكلي است و فقط به اراده من نيست. اين نيازمند طي يك فرآيند است. اين مساله به يكباره اتفاق نيفتاده است. اين شكاف نسلي تازه براي ما مساله شده است. در گذشته از زماني كه دانشجوي ترم دوم بودم معلم شدم و ابتدا با بچههاي راهنمايي كار ميكردم و بعد دبيرستان و بعد تربيت معلم و دانشگاه و اين رشد را در آنها حس ميكردم اما فاصله آنها با ما يا با نسل قبلي به اندازه امروز نبود. اما اين نسل از جهات مختلف خصوصيات و روحيات متفاوتي دارند كه به نظر ميرسد در عالم ديگري هستند. حرف من اين است كه در گام اول بايد به عنوان واقعيت اين را بپذيريم كه دو عالم است و عالم ما با آنها فرق دارد، بعد برويم سعي كنيم در شناخت آن عالم و در قدم سوم ببينيم چطور ميشود بين اين دو عالم ارتباط برقرار كرد و از طريق اين ارتباط دنياي بهتري ساخت. سعي كردم اين ارتباط را برقرار كنم اما خيلي موفق نبودم. اما عالم آنها را پذيرفتم.
بسياري ميگويند اين نسل يك تحول اساسي ميخواهد يا شايد هم انقلاب ميخواهد. بعضي هم ميگويند اگر خواستههاي آنان را برآورده كنيم آنها هم مسير نسلهاي گذشته را طي ميكنند. ميخواهم تحليل سياسي شما را در مورد مطالبات اين نسل بدانم.
اين نسل كمي پيچيده است و در عين حال هم فكر ميكنم اگر بخواهيم برخي ويژگيهاي آنان را بيان كنيم؛ بسيار بسيار آزاديخواه و از هر قيد و بند و زور و تحميل گريزان هستند بنابراين به رسميت شناختن اين خصوصيت آنها گام مهمي براي برقراري ارتباط است. فضاي جديد ارتباطي كه در دنياي امروز ساخته شده است براي آنها يك عالمي را ساخته و اين يك نوع پيامد و تبعاتي داشته كه ما در مورد آن بيگانه هستيم. از تكنولوژي گرفته تا تاثيرگذاري يكسري ارزشها و شخصيتهايي براي آنها مطرح است كه شناخت آن براي نسل گذشته آسان نيست يا ميسر نشده است. فردگرايي براي اين نسل تقويت شده است. خودخواهي منظورم نيست. توجه به آزاديهاي فردي و توجه به فعاليت فردي است. آن روحيه جمعي را ندارند و شايد براساس لطماتي كه از فعاليت جمعي در گذشته خوردهاند اينگونه شدهاند. در عين حال اتفاقاتي كه رخ داده نااميدي از آينده، يأس از وضعيت موجود و نگراني از اينكه چه خواهد شد در آنها شديدا به چشم ميخورد كه نتيجه آن مهاجرت يا افسردگي يا خداي ناكرده كارهاي ديگر است كه اخبارش به گوش ما ميرسد. بحث ايدئولوژي در اين نسل خيلي مهم است. ما در زمان انقلاب و سالهاي گذشته به همهچيز رنگ و بوي ديني داديم و خلافها و اشتباهات هم به نام دين نوشته شده است. اين خلافها باعث شده يك نوعي دينگريزي در اين نسل مشاهده شود. دينگريزي به معناي عدم باور به خدا و مقدسات نيست، بلكه نسبت به آداب و رفتارها و آيينهاست كه محدوديت براي آنها ايجاد ميكرده است. نكته ديگر يك تحقيقي بوده در زمان دولت آقاي خاتمي به نام ارزش و نگرشهاي جوانان كه نتيجه آن در بحث جوانان اين بود كه آنان باور مذهبي قوي دارند اما به حاكميت اعتراض دارند و بين اينها تفاوت قائل ميشوند. ويژگي ديگر اين است كه خيلي عجول هستند و شتابزده عمل ميكنند. كمتر اهل مطالعه و تفكر عميق هستند.
با اين توضيحاتي كه در مورد اين نسل گفتيد فكر ميكنيد اصلاحطلبان ميتوانند استراتژي يا عملكردي نشان بدهند كه براي اين نسل جذاب باشد؟
خيلي اميد ندارم. اين تركيبي كه در جبهه اصلاحطلبان است به قول جوانان بيشتر ژنرالها هستند. در جذب نسل جوان كمتر موفق بوديم. نه نسل ضد بلكه طيفي از جوانان كه بين اين نسل و آن نسل رابط باشند. خيلي اميد ندارم مگر اينكه معجزهاي بشود. حاكميت هم خيلي چيزها را قبول ندارد. ما يك شجاعتي داريم كه اعتراف بكنيم اما حاكميت چنين چيزي را قبول ندارند چون مردم از نظر آنها همان كساني هستند كه 13 آبان بيرون آمدند يا ديروز در مهماني 10 كيلومتري شركت كردند و گرنه بقيه كه عددي به حساب نميآيند و حالا هر طور ميخواهد بشوند.
ميخواهيم به دورهاي برسيم كه شما مشاور رييسجمهور بوديد. خيلي مرسوم است به درست يا نادرست كه در ايران مشاوران نقش مشورتي ندارند، ميخواستم بدانم آيا شما به آقاي خاتمي مشاوره ميداديد؟
من همزمان كه مشاور آقاي خاتمي بودم رييس مركز امور مشاركت زنان هم بودم. نهاد امور زنان سال 71 در دوره رياستجمهوري آقاي هاشمي بنا شده بود و تقريبا 6 سال از عمرش گذشته بود. در دوره آقاي خاتمي ارتقاي سطح تشكيلاتي پيدا كرد و پست سازماني آن 3 برابر شده بود. من شرطم براي پذيرش اين مسووليت اين بود كه در دولت شركت كنم. آقاي خاتمي 36مشاور در حوزههاي مختلف داشتند كه به جز من هيچكدام در هيات دولت شركت نميكردند. بنابراين من موظف بودم و بايد اين مشورتها را ميدادم. مشورتها بيشتر در جلسات هيات دولت و در برنامهها بود. بعضي وقتها كه مناسبتي بود يا زماني كه ميخواستند در مورد زنان صحبت كنند يا در استانها ميخواستند به تناسب حرف بزنند من مشاوره ميدادم.
مشتاق هستم برجستهترين مشاورهاي كه در آن ايام داديد و باعث تغييري شده يا اثر آن را ديده باشيد را براي ما بگوييد.
مشورتها در تصميمات دولت بود. يكي از مشورتهاي موثري كه آن زمان دادم كه به نفع زنان بود و انجام شد بحث ورود موضوع زنان در برنامه سوم توسعه بود. اين بود كه باعث تغييرات زيادي هم در آن دولت و دولتهاي بعدي شد و تا زمان حاضر هم ادامه پيدا كرد. تا قبل از آن موضوع زنان در برنامه توسعه اول و دوم نبوده ولي در آن دوره ماده 158 برنامه توسعه اختصاص پيدا كرد. يك ماده بود اما همه حوزه زنان را در بر ميگرفت از آموزش و بهداشت و مسائل قضايي و نهادهاي مدني. اتفاقات خوبي كه بركت همين ماده افتاد اختصاص رديف بودجه به زنان بود كه تا پيش از آن اتفاق نيفتاده بود. در نتيجه بحث نگرش جنسيتي در برنامهريزيهاي توسعه به وجود آمد كه نتيجه و محصول آن اختصاص رديف بودجه و موظف كردن كليه دستگاههاي مرتبط بود. به نظرم اتفاقي بود كه محصول مشورت يا اظهارنظر يا ورود در تصميمگيري بود. اينكه خواسته بودم در دولت حضور داشته باشم به خاطر اين بود كه ميدانستم در بزنگاهها ميتوانم موثر باشم. نه اينكه چيزي به عنوان مشورت بنويسم و ايشان بخوانند و ديگران نظر بدهند و شايد به نتيجه نرسد. فكر ميكنم اگر در دولت نبودم و همين پيشنهاد را خارج از دولت ميدادم معلوم نبود نتيجه ميداد يا خير. در برنامه چهارم توسعه هم در 7 فصل مختلف موضوع زنان وارد شد. بحث «عدالت جنسيتي» در برنامه چهارم وارد شد. نتيجه اين بود كه پيشرفتهاي حوزه زنان، شاخصهاي توسعه انساني بر حسب جنس در آن دولت رشد داشت. ميگويند چقدر موفق بوده است؟ ميگويم موفقيت كه حرف بنده نيست، برويد جيديآي قبل سال 79 با پايان برنامه توسعه سوم را مقايسه كنيد تا ببينيد چقدر حوزه زنان موفق بوده است.
خيليها وزارت كشور را وزارتخانه مردانهاي ميدانند كه تصميمات سفت و سختتري ميگيرد و مسائل امنيتي را تصميمگيري ميكنند. آنجا براي شما چگونه تجربهاي بود؟
شروع فعاليت من در وزارت كشور از همان جلسه بود كه موجب شد كميسيونهاي امور زنان تشكيل شود و مسووليت را به خودم دادند. حسن وزارت كشور اين بود كه ما مستقيما با استانها، تمام استانداران و فرمانداران مرتبط بوديم و خيلي عرصه عمل فراهم بود. ما در عمل ميتوانستيم از طريق همين كميسيون امور بانوان خيلي كارها را به صورت اجرايي و عملياتي به نفع زنان انجام بدهيم. ايجاد كانون امور بانوان و مراكز فرهنگي و ورزشي زنان ايجاد شد. فضاي وزارت كشور مردانه بود اما به واسطه تشكيل اين دفتر يك فضايي ساختيم. آنجا هم من تقاضا كردم و در جلسات شوراي معاونين وزارت كشور شركت ميكردم. آنجا ميتوانستم در خيلي از تصميمات و بزنگاهها حضور داشته باشم و تاثيرگذار باشم و خيلي آموزش خوبي براي من بود. اينكه مسائل زنان در كجاي تصميمگيريها هستند. جايگاه موضوع زنان در كجاي سياست كلان قرار ميگيرد و اين باعث شد خيلي واقعبينانهتر به مسائل زنان نگاه كنم. وزارت كشور خيلي همكاري خوبي با تيم آقاي نوري كه بسيار همراه بودند، داشت. همان دوره آقاي نوري 100 ميليون بودجه به ما اضافه كردند. يك همايش در همدان برگزار كرديم. خود آقاي نوري و معاونين شركت كردند. تمام معاونين سياسي سراسر كشور با مشاورين شركت كردند. خيلي ايشان اهميت ميدادند و همكاري خوبي داشتند. من كه رفتم 6 ماهه پاياني دولت آقاي نوري بود. دوستان عافيتطلب ميگفتند كه شما نرو چون دوره وزارت آقاي نوري تمام ميشود و معلوم است كه ايشان دوره بعد انتخاب نخواهند شد و در نتيجه وزير بعدي شما را قطعا نخواهد پذيرفت يا تو نخواهي ماند و در نتيجه مهره سوخته ميشويد. ولي جواب من اين بود كه اگر بروم آنجا و دفتري تاسيس بشود و تابلو امور زنان برود بالاي آن هر كسي هم بيايد، نميتواند اين تابلو را پايين بياورد و مجبور هم هست يك زن را براي مسووليت بگذارد و آن زن هم مجبور است براي امور زنان كار كند و تقريبا هم همين شد. هر چند دوره بعد هم كسي كه انتخاب شد همسر وزير بود و تجربه كار اجرايي امور زنان را نداشت ولي بالاخره از موقعيت همسر وزير بودن استفاده كرد و البته بنا به توصيه من آنجا را تبديل به اداره كل كردند. آنجا اداره كل امور بانوان و 14 پست سازماني ايجاد شد و كميسيونها تعطيل نشدند و راه خود را در سراسر كشور پيدا كردند.
آنچه خواندید ، بخشی از یک گفتوگوی دوساعته است که مشروح آن در روزهای آینده در اعتماد آنلاین منتشر خواهد شد.
خاطرات نیمقرن زندگی مشترک
مرادعلي توانا ٭
طريق عشق پرآشوب و فتنه است اي دل/ بيفتد آن كه در اين راه با شتاب رود
خاطرات نيم قرن زندگي مشترك را با همه فراز و نشيبهايش در چند سطر خلاصه كردن كاري سخت و مشكل است، اما چه كنم كه دل مجبورم كرده است كه بنويس.
در يك خانواده مذهبي، متدين و سنتي به دنيا آمدم. خانوادهاي كه در آن سادات و روحانيون هميشه مورد حرمت و تكريم بودند. اين فرهنگ در من چنان رسوخ يافت كه از همان كودكي، وقتي بزرگ ميشدم، بزرگترين آرزويم اين بود كه سيد و روحاني شوم. روزي به مرحوم پدرم كه او را آقا خطاب ميكرديم، گفتم: آقا! من ميخواهم سيد بشوم. فرمودند: پسر! سيد شدني نيست. سادات فرزندان پيامبر(ص) هستند تا كسي پدرش سيد نباشد، نميتواند سيد باشد. با اين پاسخ، حزن و اندوه شديدي مرا فرا گرفت كه هيچگاه يادم نميرود. خوشبختانه بعدها متوجه شدم كه ميتوانم روحاني شوم و نيز بر من معلوم شد كه از طريق همسري سيده ميتوان تا حدودي سيد نشدن را جبران كرد.
در سه سال آخر دبيرستان توفيق داشتم از محضر مرحوم شيخ عبدالرزاق الهيان، روحاني فرهيخته و وارستهاي كه دبير دروس عربي و ديني ما بود، بهرهمند شوم. او الگو و مقتداي من بود. شخصيت متين و با تقواي او، علاقهمندي مرا به روحاني شدن تقويت ميكرد. ايشان ضمن تدريس، نكات آموزندهاي را به ما ميآموخت. ميفرمود: بچهها دعا كنيد خداوند به شما همسري صالح و مومن نصيب كند. از آن وقت علاوه بر اينكه در نمازهايم، در اين رابطه دعا ميكردم. دو ويژگي ديگر را هم براي همسر آيندهام از خداوند طلب ميكردم. خدايا همسري ميخواهم صالحه، سيده و نامش زهرا. از دبيرستان تا دانشگاه اين دعاي هميشگي من بود.
در اواسط دوره كارشناسي رشته حقوق در دانشگاه تهران كه از فعالان سياسي و عضو انجمن اسلامي دانشكده بودم، با دوستان خوبي آشنا شده بودم. روزي دوستي به من گفت: نميخواهي ازدواج كني؟ گفتم: موقعيت اين كار را ندارم. درسم تمام نشده، سربازي نرفتهام، شغلي ندارم، نه خانهاي و نه زندگي، با اين وضع چگونه ازدواج كنم؟ گفت: به اينها كار نداشته باش، دوست داري ازدواج كني؟ وقتي تمايلم را ابراز كردم. گفت: كسي را در نظر داري؟ گفتم: شخص خاصي را نه، ولي يك خانم چادري هست كه در انجمن اسلامي بيش از ساير خانمها فعال است. فقط نامخانوادگي او را ميدانم. خانم شجاعي. در آن سالهاي 55-1354 خيلي مهم بود كه خانم دانشجويي باحجاب باشد و آن هم حجاب برتر و در دانشگاه حقوق دوستم از طريق خانمش، پيام مرا به خانم شجاعي رساند. ايشان اجمالا پذيرفت. بعد معلوم شد نامشان سيده زهرا شجاعي است. در دلم مثل ارشميدس فرياد زدم: يافتم! يافتم. قرار شد به منزلشان بروم. روز مقرر رفتم. پدرشان فرمودند: درس شما تمام شده؟ گفتم: نه. گفتند: سربازي رفتهاي؟ گفتم: نه. گفتند: شغلي داري؟ گفتم: نه گفتند: خانه داري؟ گفتم: نه! گفتند: براي چي آمدي؟ گفتم: حاج آقا خداوند در قرآن ميفرمايد: «وانكحوا الايامي منكم والصالحين من عبادكم و اماتكم، ان يكونوا فقراء، يغنهم الله من فضله والله واسع عليم.» سوره نور/ 24.
مضمونش اين است كه به خاطر فقر، مانع ازدواج فرزندان و جوانان خود نشويد، خداوند از فضل خود آنها را غني ميكند.
به هر حال قبول نكردند و من دست خالي برگشتم. اما اميدوار بودم كه اين كار شدني است. البته آن خانواده در مخالفت خود حق داشتند، چون نه مرا ميشناختند و نه خانواده مرا. يكسال قضيه طول كشيد تا اينكه شبي خواب ديدم من و همسرم در كنار رودخانهاي هستيم كه حدود دو متر پايينتر از يك جاده اصلي است، اول جاده چالوس، بعد از پل و تونل ميرحسيني. ميخواهيم وارد جاده شويم، نميتوانيم. يك عالم روحاني سيد به ما كمك كرد، توانستيم وارد جاده شويم. با اين رويا مطمئن شدم ازدواج ما به لطف خدا شدني است.
بعد از يكسال خانواده مربوطه هم موافقت ضمني خود را اعلام كردند.
من و عدهاي از دوستان دانشگاهي در كنار فعاليتهاي مذهبي و سياسي، در جلسه خصوصي درس تفسير قرآن آيتالله سيد عبدالكريم موسوياردبيلي كه در منزلشان برگزار ميشد، شركت ميكرديم. روزي از ايشان خواستم كه با هم منزل حاج آقا شجاعي برويم براي خواستگاري دخترشان. آقاي موسوياردبيلي، روحاني جلسات و هيات خانواده شجاعي و اقوام وابسته بودند از اين طريق همديگر را ميشناختند. آيتالله موسوي از خواهش من استقبال كرد با يك دسته گل عازم مقصد شديم و شد آنچه بايد ميشد و الحمدلله رب العالمين. خدا كشتي آنجا كه خواهد برد.
آغاز زندگي مشترك ما يا درستتر بگويم، آغاز همكاري مشترك ما، مقارن شد با پيروزي انقلاب اسلامي. از همان آغاز به همسرم گفتم: از تمام حقوقي كه ممكن است برعهده شما داشته باشم، گذشتم. از طرف من آزاد و راحت باش، برو به جامعه و انقلاب خدمت كن.
زندگي را بر ادامه تحصيل، تدريس، تحقيق و تاليف بنا گذاشتيم. خدا را شاكريم كه در اين مسير قرار گرفتيم. اينكه در اين راه چقدر توفيق داشتهايم، قضاوتش با ديگران است. اما شهادت ميدهم و مدعي هستم كه از ميان همه زنان تحصيلكرده و فرهيخته كه در حوزه مسائل زنان، علما و عملا بودهاند تاكنون، صاحبنظرتر از ايشان نميشناسم. اين را به عنوان يك محقق در اين زمينه ميگويم.
دفاع او از حقوق و جايگاه زن در عرصه داخلي و معرفي چهره زن مسلمان در عرصههاي خارجي از سازمان ملل متحد گرفته تا انواع همايشها و كنفرانسهايي كه در نقاط مختلف جهان برپا شد تاكنون كسي مثل ايشان نتوانسته است به دور از افراط و تفريط با نگاه سنت و تاليف و تلفيق آن با تجدد كه مبناي افكار بلند بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بوده است، از زن، حقوق و تكاليف او دفاع كند. متاسفم از اينكه چنين نگاهي در معرض گرد و غبار رقابتهاي حزبي و جناحي و تنگنظريهاي باندي و گروهي و بخل و كينههاي فردي و شخصي قرار گرفت و شد آنچه نبايد شد. براي او تحقيق و تفحص راه انداختند كه خوشبختانه وقتي در معرض قضاوت قضات شرافتمند قرار گرفت، همه اتهامات را بياساس دانسته و او را از همه تهمتهاي بيپايه مبري اعلام كردند يا آنچنانكه خيليها شاهد بودند در يك برنامه تلويزيوني او را به اشاعه مفاسد اجتماعي متهم كردند، حتي فرصت پاسخگويي به او داده نشد تا ثابت شود نخبهكشي در جامعه ما همچنان ادامه دارد. اما آفتاب را نميتوان با ابر پنهان كرد.
٭ همسر زهرا شجاعی
شاخه گلي براي معلم عزيزم
فخرالسادات محتشميپور
بهترين خاطرات كودكي به دوران مدرسه و درس و معلم و همكلاسيها برميگردد و خوشبختانه من از شانس داشتن مدارس، معلمها و همكلاسيهاي خوب برخوردار بودهام.
از خاطرات شيرين مدرسه رفاه رجايي كه بگذريم ميرسيم به مدرسه علوي كه دوره راهنمايي و دبيرستان دانشآموزش بودم.
محيط باز و در عين حال اسلامي مدرسه راهنمايي علوي براي من با خانواده مذهبي كه در آن پرورش يافته بودم، فرصتي براي آزمون و خطاهايي بود كه به هويتيابيام كمك شايان كرد و در دبيرستان علوي در محيطي يكدستتر آموختههايم را با همكلاسيهاي همگن با مشتركات فرهنگي زياد به اشتراك ميگذاشتم تا جايي كه هنگام انقلاب مردمي ۵۷ تقريبا صدا و عملي واحد داشتيم و پس از تعطيلي مدرسه هم يكديگر را رها نكرديم.
توفيق شاگردي معلماني خوب و در نوع خود بينظير مانند «زهرا شجاعي» در اين دوران نصيب من شد. از او عربي ميآموختيم و نوع ارتباط عاطفي و صميمي با يكديگر موجب آن شد كه هم به معلم عزيز و هم به آنچه ميآموخت علاقه پيدا كنيم.
انقلاب، ما دختران مذهبي را كه تنها راه خانه به مدرسه را بلد بوديم به خيابان كشاند و اولين تجربيات اجتماعي شدن به معناي واقعي آن برايمان شكل گرفت و تبادل اين تجربيات در مدرسهاي كه معلماني آگاه و فهيم و داراي تحليل در آن تدريس ميكردند، به بلوغ فكريمان مدد ميرساند.
درست در همين زمان بود كه من خواهر بزرگتر صاحب اخلاق و كمالي يافتم كه در كسوت معلم عربي ايفاي وظيفه فرهنگي و اجتماعي ميكرد.
رابطه ما فراتر از معلم و شاگردي در كلاس درس بود. از همكاريهاي داوطلبانه در كتابخانهاي كه او مسوولش بود هم ميگذشت و ميرسيد به خانههايشان كه به بهانه كلاس فوقالعاده زنگ آموزشهاي فوقالعاده براي ورودي تمام عيار به زندگي اجتماعي بود.
آنچه در مورد معلم عزيزم زهرا شجاعي كه ما هم مانند خانوادهاش، مهناز، صدايش ميكرديم، براي گفتن دارم در اين نوشتار كوتاه نميگنجد اما لازم ديدم به بهانه نكوداشت اين بزرگ زن كه امروز او را به عنوان مديري توانا و سياستورز و دولتزني نامآور ميشناسند، به عنوان شاگرد قديمي و هميشگياش چند خطي برايش بنويسم. براي زني كه ميتوانست در جايگاه رييسجمهور مديريت زنانه و مقتدرانهاي بر اين كشور بحرانزده ناخوشاحوال داشته باشد و به همين دليل با صلابت تمام خود را براي اين مهم كانديدا كرد و برنامههايش را هم ارايه داد اما او را هم به دليل جنسيتش و هم براي افكار و باورها و برنامههاي اصلاحطلبانهاش پس زدند.
براي من زهرا شجاعي نماد الگويي كامل از زن، همسر، مادر، خواهر، فرزند، معلم، مدير، سياستمدار و سياستورز است كه توانسته با دقت و حساسيت و درايت زيادي از عهده ايفاي اين نقشهاي مهم چندگانه برآيد.
و من در مدرسه، چه در كلاس و كتابخانه و چه بيرون آن و سپس در فضاي اجتماعي در كنار ايشان بسيار آموخته و هنوز هم ميآموزم.
شجاعي براي من در درجه اول معلم اخلاق است كه در تمام مراحل زندگي و در جايگاههاي متفاوت بدان پايبند بوده و هست.
مديريت زنانه كارآمد او نيز الگويي قابل اعتناست؛ از ستاد انتخاباتي سيد محمد خاتمي در خرداد ۷۶ كه مسوول كميته زنانش بود تا مركز امور مشاركت زنان كه رييسش بود و مجمع زنان اصلاحطلب كه از بنيانگذاران و مديرانش بود و هست و بالاخره ائتلاف احزاب زنان اصلاحطلب كه از ايدهپردازانش بود و نمونهاي از كار تشكيلاتي منسجم زنان است.
شجاعي زن قدرتمند و شجاعي است كه اجازه نداد روياهاي شيرين و ايدههاي خوب براي بهبود زنان فقط در دل و ذهنش بماند بنابراين به فكر نهادسازي افتاد؛ از پايهگذاري كميسيونهاي امور زنان در استانها شروع كرد با توانمندسازي نهادهاي مدني اين راه را ادامه داد و با كانديداتوري رياستجمهوري به اوج رساند.
افسوس كه زمينه مناسب براي پرورش ايدههاي نوين متناسب با مطالبات روز جامعه و تحقق روياهاي شيرين مهيا نيست و معلوم نيست مركبي كه با
خون دل و مايه گذاشتن از جان مهياي اين سفر طولاني و پرمانع شده كي به مقصد ميرسد.
اما آنچه موجب اميدواري ماست اينكه خوشبختانه بيماري سرطان هم نتوانسته و نميتواند سوار كارآزموده ميدان را از اسب به زير آورد و او همچنان با قدرت ايمان و توكل به پروردگار متعال هر چند آهستهتر اما پيوسته به ادامه مسير ميپردازد.
خدايش به سلامت دارد.
در ستايش فرزانگي
نماي دور، نماي نزديك
هادي خانيكي
1- بيش از سه دهه است كه خانم دكتر زهرا شجاعي را از نزديك ميشناسم، آغاز آشنايي پيش از آن بود كه كنش در عرصه سياست و مسووليت رسمي در حوزه زنان راهي به سوي همفكري و همراهي بگشايد. دوره بيرون ايستادگي بخشي از نيروهاي انقلاب در بيرون نظم رسمي بود و نوعا در چنين وضعي ورود به جهان مطبوعات و گفتوگو بر سر دغدغههاي انديشهاي – به خصوص انديشه سياسي – شناختهترين راه بود. خانم شجاعي در آن ايام عزلت و عسرت براي نشريه «پيام زن» كه در دفتر تبليغات اسلامي قم منتشر ميشد، مينوشت و براي اين نوشتن و انديشيدن پنجرههايي به سوی گفتوگو باز ميكرد، البته در اين كار نقش همسر دانشور و انگيزهمندش دكتر مرادعلي توانا هم موثر بود چرا كه او حلقه وصلي ميان شبكههاي كنشگر مرزي در ميانه ميدانهاي فكر و فرهنگ و انديشه بود. شبكههايي كه به اعتبار دوستي و همنشيني يا همسرشتي و همسرنوشتي به هم پيوند ميخوردند و طبيعتا در جايي خانم شجاعي و من را هم به گونهاي دربر ميگرفتند.
2- شكلگيري جنبش دوم خرداد و به ميدان آمدن جمعها و شخصهاي بيرون افتاده از نظم رسمي در فرآيند انتخابات رياست جمهوري به آن آشناييها و همكاريهاي ناپيوسته پيشين ما نوعي همفكري و همكنشي جديد سياسي داد؛ ستاد انتخاباتي سيدمحمد خاتمي در آغاز و سپس ورود او به دولت هشتم و تأسيس «مركز مشاركت زنان» ميداني بزرگتر براي گفتوگو و كنش مشترك بود. خانم شجاعي و همكارانش در پي ترجمه «جنبش مدني اصلاحات» به زبان سياستورزي و افق گشودن در حوزه مشاركت اجتماعي زنان بودند و من در پي پاسخگويي به چنين ضرورتي در عرصه فرهنگ و دانشگاه و طبيعي بود كه معضلهاي مشترك اين گونه نيازها و الزامها، امثال او و من را بيشتر دعوت به همفكري و همكاري ميكرد.
3- گذشت ساليان و دههاي پرفراز و فرود بر جامعه و كنشگرانش، عرصههاي جديد و متفاوتي در انديشهگري و سياستورزي ميگشود؛ اصلاحات و كاميابيها و ناكاميابيهاي آن فصلي مهم از تاريخ توسعه ايران و تحولات اجتماعي معاصر بود كه ضرورت راهيابي به دنيايي ديگر از فهم و فعاليت را پيش آورده بود. دنياي انديشهگري و سياستورزي بعد از 84، دنياي دعوت به فهم تواناييها و ناتوانيهاي «جامعه مدني» انجام فعاليتهاي مدني بود. آنجا كه خانم دكتر شجاعي هم در كنار بسياري از زنان اصلاحطلب ايراني در سراسر كشور در جستجوي ترجمه و تفسير مدلي مشاركت سياسي و اجتماعي زنان از طريق تاسيس و تقويت نهادها و تشكلهاي جديد بودند و طبيعتا ورود به اين جهان متفاوت و دشوار و رويارويي با انبوهي از تنگناها و مسائل تازه نيازمند انديشيدنها و تلاشهاي نو و مستمر بود كه حضور او و امثال او در اين ميان پررنگ و ديدني است. جامعه ايراني و به ويژه زنان آن در اين سالها هم توان و هم تفاوت خود را با مراحل و مقاطع گذشته نشان دادند و هر انديشهگر و سياستورزي را در اين زمانه ناگزير از فهم اين «قدرت زنانه» كردند. پديدهاي كه بايد در آن نوع نگاه و جاي ايستادن خانم دكتر شجاعي و زنان نوانديش و اصلاحگراي نظير او را بازشناخت.
4- خانم دكتر شجاعي در تلاقي ميان جهانهاي «انديشهگري» و «سياستورزي» و پيمودن راه دشوار آزادي و دموكراسي در اين سالها به جهان ناخواسته ديگري هم وارد شده است: جهان همنشيني با سرطان و رويارويي با دردها و سختيهايش. جهاني كه بنا به تجربه خودم همه آموزهها و باورها و دانستههاي پيشين را به بازخواني و بازآفريني دعوت ميكند. «قدرت عبور از اين جهان» و «قدرت انديشيدن براي ايران و كوشيدن براي احقاق حقوق اساسي ملت» همراه هماند. من در رويارويي با اين دو جهان باز همدرد و همسخن و همراه خانم دكتر شجاعي شدهام و ضرورتها و زمينهها و افقهاي مشترك را در برابر اقران و امثالمان روشنتر ميتوانم ببينم.
5- خانم دكتر شجاعي را در اين روزها دوباره در خانهاش ديدم. با دو تن از دوستان و همسر همراهش همچنان بيش از درمان «سرطان تن» در انديشه درمان «سرطان وطن» بود. نگاهش به امروز و آينده بيش از توقف گذشته و در دنياهاي پيشين به چشم ميآمد. همچنان ميشد بارقههاي باور و اميد به خدايي كه در نزديكي همه ماست و اميد به اثربخشي انديشهگري و سياستورزي اصلاحگرانهاي كه پشت همه اعتراضها و انتقادهاي جامعه به وضوح نهفته است ديد. او اگر چه وفادار به سنتهاي اصيل انديشيدن و كوشيدن و ميراث مذهبي و انقلابي و اصلاحي است، در عين حال نوانديش است و اين زماني و اين جهاني ميانديشيد و همين توازن و تعادل در زيستن ميانه جهانهاي گوناگون به او تواني مضاعف ميدهد كه ميتواند حتما در ميانه درد به درك نو از ايران و مسائل آن بينديشد و در راه تحقق آن در ميدان بماند.
آينده ايران در دست زنان
اشرف بروجردي
تعظيم تو بر جان و خرد واجب و لازم/ انعام تو بر كون و مكان فايض و شامل/ روز ازل از كلك تو يك قطره سياهي/ بر روي مه افتاد كه شد حل مسائل حافظ
در ميان زنان پيشتاز عرصه تعالي و توسعه ايران اسلامي زهرا شجاعي همواره همچون چراغي پيش روي آنان با نقشه راهي براي آينده خودنمايي ميكند تا آنجا كه در بيان شاخصهاي توسعهيافتگي در عرصههاي سياسي – اجتماعي و فرهنگي بدون حضور او و امثالش فاقد معني است. براي رسيدن به توسعه بايد بدانيم كه به چه ميخواهيم برسيم، به دنبال كدام گمشده هستيم؟ و اصولا قطبنمايي كه بتواند ما را به مقصد برساند كدام است. اين نقشه راه به ما نشان ميدهد كه بايد شرايط بهتري را تجربه كنيم. براي رسيدن به شرايط قابل قبول و در نخستين گام زنان بايد به ديدگاه مشترك و راهكاري كارآمد برسند تا بتوانند از تاريكخانههاي برساخته مردان و مديران ارشد جامعه كه يك عمر براي آنان ساخته بودند به درآيند چرا كه زنان در مقابل اين جمله كه زنان نيمي از پيكر جامعه هستند به اين باور رسيدهاند كه آنان نيمه گمشده جامعه ايران هستند چون تواناييهاي آنان به باور جامعه و مديران نرسيده و آنان منزلت واقعي خود را به دست نياوردهاند. امروزه دختران جوان را نميتوان در فضا و محيطهاي بسته قرار داد. آنان ميخواهند سرنوشت خود را خود بنگارند نه مردان جامعه و در اين عرصه زناني هستند كه پيشتاز اين حركتند. زهرا شجاعي نمونهاي است از زنان نمونه كه با مقاومتهاي سرسختانهاش ديوارهاي فرضي و برساخته مردان را شكافته و به پيش رفته است و اين در حالي است كه هم فرزند يكي از علماي روحاني است و هم همسر يك روحاني يعني طيفي كه سنت را به نام دين ميتوانند بيان كنند. اما او با دانش، انديشه و خرد خود ابتدا اين حصارها را درنورديد و سپس با بهرهگيري از مطالباتي كه جامعه زنان داشتند و دارند نقشه راه را پيش روي آنان قرار داد و با جلب حمايتهاي دولتي و مردمي توانست بسياري از قوانين را اصلاح و تا حصول نتيجه تتبع كرد. اميد را در زنان برافروخت و فارغ از نگرش تكساحتي قطبنماي راه آنان شد و در اين فراز و فرود مربوط به زنان همواره با خلقي نيكو و حسن راه تعامل با يكديگر را به آنان آموخت. زهرا شجاعي را با خصال تدبير و تدبّر، توانمندي در مديريت و بهرهگيري از نظرات همه زناني كه ميخواهند تجربهاي جديد از حضور اجتماعي و سياسي داشته باشند، ميشناسيم. او به آينده زنان و دختران ميانديشد و فراتر از خود گام برميدارد. او از «من» خويش به درآمده، به ارتقاي جامعه زنان ميانديشد و همين امر نام او را ماندگار ساخته تا جايي كه هركس برحسب نگاه خود از او و تعاملاتش با ديگران آموخته است كه براي رسيدن به وضع مطلوب چه نقيصهاي از خود را بايد دور كند. اصلاح قوانين و مقررات مربوط به زنان، درك صحيح و مناسب از مطالبات، برخورداري از دانش و انديشه آحاد جامعه براي زنان و تغيير باور مردان به جايگاه زنان كه از تكيه كلامهاي ايشان اصلاح نگاه مردان جامعه بوده و هست و اينها همه از دغدغههاي خانم شجاعي است، زني از سلاله سادات كه با تاسي به فهم مناسب از دينداري و باور به اثربخشي اين باورها بر بسياري از زنان جامعه به تبيين حقيقت باورهاي ديني پرداخته است و همزمان با پذيرش مسووليت مجمع زنان اصلاحطلب اين آموزه را ارايه كرد كه بدون قرار گرفتن در يك ساختار سازماني نميتوان به مقصد رسيد. تاكيد بر حضور زنان در يك جمع سازمانيافته به زنان ميآموزد كه چگونه با ديگران تعامل كرده و از يكديگر كار جمعي را ياد بگيرند. خاطرم هست كه در برههاي تشتت آراي زنان درباره كار جمعي ايشان را نااميد ساخته بود اما با تدبر توانست مجددا آن جمع را به همرايي برساند و به آنها بياموزد كه در برخي موارد بايد خواستههاي فردي را فداي مصلحت جمعي قرار داد. درود خدا بر اين بانوي باوقار و صبور كه توانسته از تشتت آراي جمعي وحدت راي و مصالح جمعي را تفوق بخشد تا رسيدن به جامعهاي متمدن را پيش روي جمع قرار دهند جامعهاي كه اقوام، مذاهب، خرد، فرهنگها و تنوع زبان مانعي براي از همگسيختگي نيست و اين الگو قابل ارايه به ديگر زنان جهان است چرا كه به قول زرينكوب تساهل و تسامح حد اعلاي تمدن است و قرار نيست به تعداد كشورها تمدن داشته باشيم بلكه بايد در يك تمدن جهاني زندگي كنيم و از آن بهره ببريم و عرض ميكنم كه لازم نيست همه يكسان زندگي كنند ولي لازم است كه همه آگاهانه انتخابگر زندگي خود باشند. به همين دليل وقتي قرار است خود را معرفي كند از اصطلاح «خانهدار» بودن بهره ميگيرد تا به جامعه زنان بياموزد زناني هستند كه ترجيح ميدهند «خانهدار» باشند و اين عيب نيست. هنر آن است كه تو هرگونه كه ميخواهي ميتواني زندگي كني و در عين حال عزتمند و انديشمند باشي، انتخاب با خودت است. مهم آن است كه زنان سرنوشت خود را چنين نگاشتهاند كه چه در ساختار نظام و چه در اجتماع موقعيتي برابر و سرافرازانه را كسب كنند و آيندهاي را بسازند كه دخترانشان در همه ميادين خوش بدرخشند، بدون تبعيض و بدون تحمل خشونت زناني سرافراز و بالنده و بهرهمند از تمامي ظرفيتهايي كه جامعه از آن برخوردار است با انتخابي آزاد در سبك زندگي. بنابراين اگر رويكرد تحولي به باور مردان جامعه به ويژه مديريت كلان اجتماعي و باور خود زنان به خوبي شكل بگيرد آنها در عرصه انديشه و دانش محل رجوع ديگر صاحبنظران قرار خواهند گرفت. پس عمق بخشيدن به فهم و درك سياسي ـ اجتماعي يكي از معبرهاي رشد و شكوفايي زنان خواهد بود. بنابراين چنانچه زنان بخواهند در آينده اين جامعه در بخش علمي و دانشگاهي ايفاي نقش كنند بايد به آينده بينديشيم تا بتوانيم توسعه را تجربه كنيم يعني سه ويژگي را مورد بهرهبرداري قرار دهيم. نخست اينكه توزيع توليد ميان زنان و مردان بهطور يكسان در همه زمينهها باشد. دوم اينكه توسعه پايدار را معطوف به آينده ببينيم و سوم اينكه توانمندي زنان در همه عرصهها بايد باشد و زنان با اعلام نظر راهبردي مرجعيت پيدا كنند چرا كه توسعه يعني تغيير در همه زمينهها به نمايش گذاشته شود بدون لحاظ جنسيت. در آن صورت هرچه كشور توسعهيافتهتر باشد شكاف بين توسعهيافتگي زنان و مردان كاهش مييابد؛ در آنصورت بهبود وضعيت زنان جزو الزامات اصلي در بهبود شاخصهاي توسعه در هر جامعه است. اين نماي اندك از ايفاي نقش زهرا شجاعي به بانوان سرزمينم قابل ستايش و تقدير است. باشد كه قدرش را بدانيم و او را گرامي بداريم. سربلندي و سرافرازياش آرزوي همه ما است و اينها همه از عشق او به مردم سرچشمه ميگيرد همانطور كه شاعر ميگويد:
آتش عشق است كاندر ني فتاد/ جوشش عشق است كاندر مي فتاد «مولانا»
روایت 30 سال آشنایی
محمد عطریان فر
وجود مبارك «زن» در نشئه حيات و در بساط پررمز و راز خلقت خداوندي، پديدهاي مهم و گوهر دردانه آفرينش است.
زن نه فقط به عنوان عضو مكمل نظام هستي كه مادر خلقت است و جهان به وجود او معنا مييابد. شيخ اكبر، عارف بلندآوازه، سالك واصل، حضرت محييالدين ابن عربي در مقدمه بلند كتاب مستطاب فتوحات مكيه خويش، بانوي دو عالم، زهراي اطهر سلامالله عليها را با لقب «ام الاكوان» به ستايش نشسته است.
هستي بر مدار وجود «زن» به پا شده است و اين منطق و حقيقت جاري ربوبي در لابهلاي سطور آثار ماندگار بزرگان حوزه علم و ادب و فرهنگ، برجسته و ردپاي ارجمندي دارد و از همه پيشتر و مشخصتر در ادبيات و انديشههاي آسماني به روشني هر چه تمام به چشم ميآيد.
در مفاهيم قدسي و در كتب آسماني از جمله در كلامالله مجيد – قرآن – به صراحت از مريم عذرا، مادر ستوده پيامبر صلح وآزادي حضرت عيسي بن مريم عليهالسلام به عزت و بزرگي نام برده ميشود. بانوي ارجمندي كه خداوند او را بر پايه صلاحيت و معرفت وكمالش برگزيد و وي را نسبت به زنان عالم دوران رجحان بخشيد. كما اينكه مادر موسي عليهالسلام را مفتخر به مقام الهام و پذيرش وحي خويش كرد و فرمود: «و اوحينا الي ام موسي ان ارضعيه» و در فرازي ديگر همسر فرعون را به اعتبار وجاهت معنوي و معرفت قلبي در حق خالق هستي در مقام مخاطبه صميمانه پذيرفت، حرمت نهاد و استدعا و اشتياق او را پاسخ داد آنجا كه فرمود: «اذ قالت رب ابن لي عندك بيتا في الجنه» و در كلامي ديگر با زباني رمزآلود و پرمعنا، به واسطه عطاي وجود فاطمه عليها السلام به اشرف مخلوقات رسول مكرم «مقام خير كثير» بخشيد.
از ستايش بيحد و حصر زنان برگزيده عالم، در انديشه اعتقادي مومنين به اديان توحيدي كه بگذريم، اگر نيم نگاهي به حوزه فرهنگ ملي ايران زمين بيندازيم همين حقيقت مضمر را از خلال حرمتگذاري زن در متون تاريخي درمييابيم. عطف عنايتي به فرازهاي ستايشبرانگيز شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي گوياي اين معناست. كتاب ارجمندي كه هزار سال است تكيهگاه و مرزبان زبان و ادب فارسي است و از خلال آن نظم بلند و پرشكوه درمييابيم كه نزد عُرف زمانه و در افق نگاه مردمان آن ديار زنان، نقشآفرين ميادين خطير تدبير و محل رجوع و اتكاي مطمئن همسرانشان بودهاند، برگزيدگاني كه براي زندگي شرافتمندانه شهروندان و اهالي سرزمين خويش ميكوشيدند. در آنجا سخن از گردآفريد و فرنگيس و تهمينه است. در آنجا اشاراتي به نقش رودابه و فرانك و منيژه است. در آنجا تصوير استوار و ستايشبرانگيزي از شيرين و كتايون و جريره است.
اما سوگمندانه بايد اعتراف كرد اين منزلت تاريخي و اعتبار ذاتي زن كه در فرهنگ فاخر ملي و انديشه مترقي ايماني، اين همه مورد تاكيد و احترام بوده است در فراز و فرود زمانه و آمد و شد ايام، دست تطاول روزگار، ساختار موثر آن را درهم پيچيد و زن را از جايگاه رفيع اجتماعي به زير آورد و در كنج عزلت نشاند و در پستوي استيلاي جابرانه مردان به بند كشيد. قرنها ظلمي فاحش و جبري جانسوز بر اين گوهر بيمثال هستي تحميل شد و در ادامه اين نابخردي و زنستيزي، زندگي از محبت سرشار، تهي شد و عشق وافر، سترون شد و جامعه از سرمايه ارجمند زن محروم ماند و پرنده زندگي با شكسته شدن يك بال، از پرواز باز ايستاد.
جهان، قرنها بيحضور مُهناّي زن و در جاري ايام سوخت و ابزار سركوب مردانه، امكان حضور موثر و تنفس عميق سعادت اجتماعي را از قشر عظيم زنان گرفت. در گذر زمان گاه و بيگاه برق غيرتي ميدرخشيد و پرتو حسنِ تك ستارههاي درخشاني در آسمان زمانه ظاهر ميشد و چهرههاي برجستهاي از زنان صاحب فضيلت در منزلتي برتر نسبت به قرينه مردانه، حقيقت وجودي خود را به اثبات ميرساند و نامِ نامي خود را عنوان صحيفه برجستگان عصر خويش ثبت ميكردند. پريروياني كه تاب مستوري نداشتند در قاب زمانه ظهور كردند و مايه شگفتي و ستايش مفاخر انساني شدند.
معالاسف اين حضورِ گاه و بيگاه، در بالندگي فرديت خود، متوقف ميماند و در چرخه روزگار به جرياني مستمر و پايدار تبديل نميشد و رودي كه جامعه منتظر را سيراب كند، از آن جاري نميشد و در حد بركهاي حياتبخش براي بهره موقت از فيض مدام ميايستاد و به تدريج زير هرم آفتاب سوزان نگاه مردانه به خشكي ميگراييد. اين روال غمانگيز حداقل تا يكصد سال پيش، روند غالب بود و سايه سنگين خود را از سر جامعه برنگرفت. لكن از خلافْ آمد ايام استشمام ميشد كه زمانه آبستن تحولي شگرف است.
بيش از نيم قرن پيش، مردي از تبار پيامبر مهربانيها و فرزندي از خاندان زهراي اطهر، فقيهي نامدار، عارفي واصل، مجاهدي شجاع در روند اداي ميثاقي كه خداوند با عالمان رباني بسته است از «قبض» سنت حوزوي سرپيچيد و رو به «فتح» جامعه كرد و در مقام نجات انسان از اسارت انديشههاي منسوخ و افكار بسته برآمد و در سويداي انديشه نهضت به اهميت نقشپذيري بينظير زنان پي برد. سخن از اراده بلند و مترقي امام فقيد راحل است. پيشوايي كه فجر انقلاب خطير را مرهون زنان دانست و با همت مردانه، اين قشر عظيم را هم باور كرد و هم به خودباوري رساند و صحنه را براي حضور مدام و ارتقاي آنان از بنبستها و كارشكنيها و مزاحمتها زدود. زنان، دوشادوش مردان و با سهمي برابر و به دور از تبعيضهاي جنسيتي در عرصه نقشپذيري جامعه زير چتر حمايت او، واقعيت و اصالت خطير خود را به اثبات رساندند. اين رويكرد از سوي آن رادمرد به علت فرصت اندك ده سالهاي كه با گرفتاريهاي عديده همراه بود، به فرجامي كه او بدان ميانديشيد، دست نيافت. اما انتظار بازتوليد آن در متن جامعه باقي ماند.
با سپري شدن عصر زعامت بنيانگذار نظام، اگرچه انتظار ميرفت سكاندار ولايت و صاحبِ فضيلت و فقيه ارجمندِ خلف، اين وجه ناتمام را مورد حمايت قرار ميداد و بيواسطه، تحقق ساختار و پايدار نقش زنان را از اركان نظام مطالبه و خود راسا پشتيباني ميكرد لكن به هر دليل اين انتظار آنطور كه توقع ميرفت از ناحيه ذي شرافت او محقق نشد و بار ساماندهي حضور خلاق و مشاركت فعال زنان بر دوش رياست جمهوري قرار گرفت. در عصر مسووليت مرحوم آيتالله هاشميرفسنجاني و در گامي فراتر و انديشهاي عميقتر در دوران زعامت حضرت آقاي سيد محمد خاتمي، آن تكليف برجاي مانده، به منصه عمل اجتماعي و جايگاه واقعي مديريت نزديك شد و چهرههاي ارجمندي از زنان فرهيخته و با فضيلت، با جامعهپذيري تام و تمام رو به سوي جامعه آوردند و در پي آنان خيل انبوه و مشتاق بانوان جوان به مطالبه حقوق تاريخي و حق تضييع شده خود براي ايفاي مسووليت برآمدند.
شخصيتهاي نامدار و انديشهورزي در خلال 30 سال هم شناخته و هم در كوران حوادث بعد از انقلاب ساخته شدند. بزرگ بانواني كه مايه مباهات و عزت و افتخار جامعه نوخاسته ايران هستند. از ميان خيل گسترده اين بانوان شريف، سيماي شخصيت برجسته، بلندمرتبه و پرآوازهاي را ميبينيم كه در فراز و فرود زمانه تلاشها كرده و آزمايشهاي خطيري را از سر گذرانده و در مواجهه با او بيهيچ تاملي سرها به احترام فرود ميآيد و بر طّره چادر عزت، پاكدامني، اقتدار و منش انساني او بوسهها روانه ميشود. با مروري گذرا به سرفصل فضايل ذاتي و كرامت و انديشه اكتسابي او، مديران فرهيخته و كارآمد جامعه به احترامش ميايستند. خواهر ارجمند و بانوي انديشمند، عالمه زمانشناس، پارساي پرتلاش، سركار خانم دكتر زهرا شجاعي در صدر بانوان بپا خاسته عصر ما، نماد عمل صالح و ايمان زلال و ناب و اراده مستحكمي است كه مجاهدت و اجتهاد و ايمان را در عرصه عمل اجتماعي به هم درآميخته است. اين بانوي بافضيلت از عنفوان جواني در گامسپاري براي هر امري، با قصد قربت و ايماني سترگ به راهي چشم دوخته است كه رضايت خداوند در افق روشن آن به دست آيد و در اين مسير لحظهاي نياسوده است و در روند كسب علم و فضيلت و نوآوري و التزام به كلمه طيب و عمل صالح، صعوبت راه را چون حلاوتي در كام پذيرا بوده است. او با شجاعت نفس و تدبيري ارجمند، با اخلاص و صداقت، عالمانه و روزآمد، به سوي فضاهاي ناگشوده پاي گذارده است و با همت زينبي و تدبيري علوي و فهمي جعفري، سنتهاي جاهلي را در هم شكسته و بسترهاي رشد و شكوفايي را براي جوانان فراهم ساخته و استعدادهاي فراواني را از جمع دختران شكوفا كرده است.
اين بنده كمترين، بيش از 30 سال است افتخار آشنايي و ارادتمندي خالصانه به محضر آن بانوي بزرگوار دارم و بر اين معرفت و قدرشناسي بر خود ميبالم. وجود مبارك سركار خانم زهرا شجاعي حداقل از سالهاي 70 تا به امروز در بسياري از صحنههاي پرنشيب و فراز براي اداي تكليف اجتماعي بانوان، مايه خير و بركت بوده و فهم بلند و فكر بكر او، آرامش بينظير و صبر و صلابت و خلاقيت و تدبير او و در وراي همه اين ويژگيهاي كمنظير قدرت خطابه سحرانگيز او، چه راههايي را كه گشود و چه اميدهايي را كه آفريد.
تلاش سروران ارجمند و همراهان و دوستان صديق سركار خانم شجاعي، در برپايي همايش بزرگداشت و تكريم منزلت معرفتي اين بانوي پاك آيين و پاك نهاد به يمن ۴۰ سال خدمت صادقانه، عالمانه و صميمانه اين شخصيت ارجمند، مايه افتخار و موجب بسي ستايش و تقدير است.
اينجانب با اندك توان ناقابل خود، لازم ميدانم ضمن سپاس از اقدام برگزاركنندگان همايش، مراتب احترام و قدرشناسي خويش را به محضر سركار خانم دكتر زهرا شجاعي، استاد ارجمند دانشگاه، انديشمند صاحب فضيلت و بزرگوار كه عمري را در راه احياي سنت پيامبر اعظم براي نقشپذيري زن مسلمان در عرصه اجتماعي سپري كردهاند، تقديم دارم و براي حضرت ايشان و همسر دانشمندشان استاد ارجمند حضرت آقاي دكتر علي توانا و فرزندان برومندشان آرزوي سلامتي و توفيق خدمت در راه انسانيت و اخلاق و مكتب مترقي اسلام را مسالت كنم.
با آرزوي بهترينها براي خواهر گرانقدر سركار خانم شجاعي عزيز
تاسيس مركز امور زنان رياستجمهوري طرح ايشان بود
جميله كريمي
از آشنايي من با دكتر زهرا شجاعي، بيش از سه دهه ميگذرد و قدمت زمان، ايشان را براي من ارزشمندتر كرده.
طبيعي است روابط مبتني بر باورها و ارزشهاي انساني درگذر زمان روز به روز ارزشمندتر ميشوند، او فراتر از يك دوست هم معلمم و راهنمايم نيز هست.
در اين مجال نميخواهم از ابعاد شخصيتي دكتر شجاعي به عنوان يكي از سرمايههاي گرانسنگ كشورمان سخن بگويم اما بر اين نكته تاكيد ميكنم كه او پيش از آنكه يك فعال سياسي، قرآني، اجتماعي و حوزه زنان باشد، انساني اخلاقمدار است كه توجه به ارزشهاي انساني برايش در اولويت همه امور قرار دارد.
بديهي است تا مادامي كه اخلاق و ارزشهاي انساني بر همه امور مقدم باشد، فعاليتها نيز در يك چارچوب هدفمند قرار گرفته و ميتواند مفيد، مثمر ثمر و اثرگذار باشد.
آنچه وي همواره بر آن تاكيد داشته توجه به اقتضاي زمان و تعادل و توازن در كردارها و رفتارها است و معتقد است نبايد شرايطي فراهم كرد كه نسل امروز دين را در تعارض با خواستهاي منطقيشان ببيند.
او توازن را محور چرخنده امور ميداند و ميگويد با برقراري توازن است كه ميشود هم ديندار بود و در مسير كمالجويي گام برداشت و هم به خواستههاي فطري و انساني، برابريطلبي و آزاديخواهي پاسخ داد.
و با اين نگاه و رويكرد آنگاه كه از مسووليتهاي اجرايي فراغت يافت با همراهي يكي از دوستانش كلاسهاي قرآن را راهاندازي نمود و با نگاهي ژرف و عميق كه جزو ذات وجودي اوست با توجه به غربت قرآن، از بين انواع تفاسير، تفسير كاربردي قرآن را برگزيد تا در كنار پيوند زندگي مدرن امروزي با آداب و فرهنگ قرآني، منش و دستورات آن را نيز به متن جامعه بكشاند.
و اينگونه شد كه كلاسهاي قرآني كه ۱۶ سال پيش با سه الي چهار نفر شروع شده بود امروز به يك جمع ٨٠ نفره تبديل شده كه در آن همه اعضا ضمن مشاركت فعالانه با بهرهمندي از ترجمه و تفاسير معتبر آيات قرآني، دستورالعملهاي كاربردي را استخراج و نسخه عملي قرآن را بر ميگيرند.
البته در حاشيه اين برنامه قرآني، گروههاي كتابخواني و سنت حسنه صندوق قرضالحسنه نيز شكل گرفته اما امروز اين برنامه فاخر قرآني كه كرونا هم نتوانست مانع برگزاري منظم آن شود به دليل بيماري اين بانوي توانمند و صاحب انديشه معطوف به برگزاري در ماه رمضان با نگاه هر روز يك آيه شده است.
اميدوارم هر چه زودتر ايشان بتوانند بر بيماري فائق آيند و نعمت وجود ايشان به عنوان يكي از سرمايههاي ارزشمند ملي پايدار باشد.
هرچند كه اركان حكومتي چنين انسانهاي فاضل را بر نميتابد، اما جامعه براي رشد و بالندگي خود نياز به بهرهگيري از ظرفيت ايشان و امثال ايشان دارد.
حفظ و تقويت سرمايههاي اجتماعي يكي از مهمترين باورمنديها و دغدغههاي ايشان است و به همين دليل رابطهشان با شاگردانش بعد از فارغالتحصيلي همچنان ادامه دارد.
او با علم به ناكارآمدي سيستم آموزشي و ضرورت شناخت فرزندان اين مرز و بوم با تاريخ اسلام و تاريخ معاصر و هويت مليشان، در فراگيري آن مشتاقانه شاگردان سابقش را همراهي ميكند.
خانم زهرا شجاعي با درايت و دورانديشي خلأهاي موجود در جامعه را شناسايي كرده و خود پا به ميدان عمل ميگذارد و همين دغدغهمندي و اخلاقمداري اوست كه نامش را به نيكي در جامعه ماندگار كرده است.
وي نزديك به ٢٩ سال در دانشگاه درس ريشههاي انقلاب اسلامي را تدريس ميكرد اما در سايه الطاف كريمانه دولت معجزه هزاره سوم، مانند بسياري از منتقدين از تدريس در دانشگاه محروم شد و بازنشستگي زودهنگام را تجربه كرد.
ناگفته نماند دكتر زهرا شجاعي، زندگي مشترك خود را در كنار مردي فاضل، محقق و دينپژوه رقم زده و اگرچه موفقيتهاي او در زندگي اجتماعي و سياسياش مرهون درايت، تيزفهمي، دانش روز و روحيه مشاركتجويي و تلاشهاي بيوقفهاش بوده اما نقش بسيار مهم همسر انديشمندش دكتر توانا را نيز در اين مسير نبايد ناديده گرفت.
من به علت سفرهاي متعدد به تهران توفيق حضور مكرر در جمع خانواده اين بانوي نيكانديش نصيبم شده و آنچه در جمع خانوادگي اين عزيز نقش اساسي دارد، حاكميت عقلانيت، توجه به حقوق انساني و احترام متقابل سرشار از عاطفه و مهرباني بين اعضاي خانواده و توجه به استقلال راي اعضاي خانواده است و زندگي خانوادگي ايشان عاري از نگاه جنسيتزده است.
يادم هست سال ۹۴ در آستانه انتخابات مجلس دهم سميناري در دانشگاه تهران برگزار شد كه در آن دكتر شجاعي و همسر بزرگوارشان حجتالاسلام دكتر توانا هر دو به عنوان سخنران دعوت بودند، خانم شجاعي در سخنرانيشان بر لزوم رعايت سهميه 30 درصدي زنان در ليستهاي انتخاباتي تاكيد داشتند اما حجتالاسلام توانا از زاويه ديگري به موضوع پرداخته و ضمن نقد سهميهبندي، برابري حقوق اجتماعي زنان را از حقوق بديهي زنان و مافوق سهميهبندي بر شمرده و تاكيد نمودند، تحقق حقوق اجتماعي زنان حق مسلم آنهاست.
دكتر شجاعي بعد از پيروزي انقلاب هميشه نقشآفرين و اثرگذار عرصههاي فرهنگي، قرآني، علمي، اجتماعي و سياسي بودند و براي رفع نابرابري در حوزه زنان از هيچ تلاشي دريغ نكردند و در همين راستا ميتوان به نهادسازي در حوزه زنان اشاره كرد.
ايشان از سال ۶۷ مشاور وزير آموزش و پرورش و نماينده وزارتخانه در شوراي فرهنگي – اجتماعي زنان بودند و با باور به نهادسازي سال ۷۴ پيشنهاد تشكيل ستاد امور بانوان را در وزارتخانه دادند كه تصويب شد و با تاسيس آن دختران اين سرزمين را در كسب اعتماد به نفس و آموزش حقوق انساني و اجتماعيشان و زدودن نگاههاي جنسيتزده از كتب درسي كمك كردند و سپس در وزارت كشور به عنوان مشاور وزير و رييس كميسيون امور بانوان در احيا و تثبيت جايگاه اجتماعي زنان در مديريت اجرايي تلاش وافري نمودند و اين دفاتر در زمان دولت سيد محمد خاتمي به اداره كل ارتقا پيدا كرد.
لازم به ذكر است كه خانم شجاعي در آن مقطع زماني كه در شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان حضور داشتند طرح تشكيل دفتر امور زنان در نهاد رياستجمهوري را به رييسجمهور وقت مرحوم هاشميرفسنجاني پيشنهاد دادند كه مورد پذيرش قرار گرفت و براي نخستينبار در نهاد رياستجمهوري دفتر امور بانوان تاسيس و مرحوم خانم حبيبي به رياست آن منصوب شد.
وي در دولت اصلاحات به عنوان اولين زنان به اتفاق خانم دكتر معصومه ابتكار وارد دولت شدند تا در حوزه سياستگذاري و اصلاح باورهاي غلط در توسعه فرهنگ برابري و عدالت جنسيتي در سطح كلان كشور به دختران و زنان اين سرزمين ياري برساند كه كارنامه 8 ساله ايشان در دولت سيد محمد خاتمي و اسناد مكتوب آن دوران خدمات ارزنده ايشان را در خود ثبت نموده، هر چند در دولت احمدينژاد شايد از سر بغض و كينه بسياري از اين مستندات كه در مركز امور مشاركت زنان بود، خمير شد، البته بابت اين حركت غيرمتعارف، كسي هم با توجه به رانت مصونيت حاكميتي، نه باز خواست شد نه تنبيه!!!!
در انتخابات 1400 رياستجمهوري نيز فداكارانه به عنوان كانديداي زن رياستجمهوري به وزارت كشور رفت و نام خود را در زمره كانديداهاي رياستجمهوري به ثبت رساند زيرا معتقد بود از هر وسيله قانوني و مدني بايد از تفسير مردانه واژه رجال سياسي در قانون اساسي جلوگيري كرد و بستر را براي حضور ظرفيت بيبدليل زنان در بالاترين مقام اجرايي كشور فراهم نمود.
اگر نگاه جنسيتزده حاكم بر تصميمسازان و تفسير غلط از رجال سياسي و تنگنظريها و حب وبغضهاي سياسي مانع نبود، قطعا وي با توجه به درايت و تيزفهمي و تجربه كاري بهترين گزينه در آن شرايط براي حضور در رقابتهاي انتخاباتي بود.
ايشان با اعتقاد به نقش نهادهاي مدني در جريانسازي و توسعه عدالتي جنسيتي، از نهادسازي در حوزه عمومي نيز غافل نبود و بعد از اتمام دولت سيد محمد خاتمي، تلاش بسيار كرد تا سرمايههاي اجتماعي زنان كه در اركان دولت به عنوان مدير خدمت كرده و تجاربي را كسب نموده بودند، آن را براي نسلهاي بعدي تجميع و ساماندهي كند. در همين راستا با همراهي برخي مديران زن و فعالين اين حوزه اقدام به تاسيس تشكلي به نام مجمع زنان اصلاحطلب در مركز نمودند، آبان 84 با حضور ايشان و هسته مركزي مجمع و با دعوت از مديران زن در دولت اصلاحات و فعالين اجتماعي و سياسي از سراسر كشور در سمينار يك روزه در هتل هماي شيراز موجوديت مجمع زنان اصلاحطلب اعلام شد اما فضاي بسته و تنگنظريها و عدم باور به احزاب و نگاه حذفي حاكم بر دولت وقت امكان ثبت مجمع فراهم نشد. اگرچه بعدها با عبور از دستاندازهاي سخت وزارت كشور مراحل آن طي و ايشان در كنگره مجمع به عنوان دبيركل مجمع زنان اصلاحطلب انتخاب شد، اما متاسفانه متوليان امور در اركان حكومتي نيروهاي خدوم و دلسوز و كارآمد را حتي در نهادهاي غير حاكميتي هم بر نميتابند و اين چالش براي برخي از احزاب تاثيرگذار همچنان باقي است.
ايشان اهل قلم نيز هستند كه ميتوان به كتاب «قدس ايران» با هدف معرفي زنان برگزيده در حوزههاي مختلف سياسي، فرهنگي و اجتماعي و همچنين كتاب «براي زنان فردا» در دو جلد كه شامل مقالات و سخترانيهاي مربوط به حوزه زنان و كتابي به زبان انگليسي «زن در عصر خاتمي» مجموعه مقالات انگليسي ارايه شده در مجامع و كنفرانسهاي بينالمللي اشاره كرد.
مشاور استاندار پیشین فارس
براي زهرا شجاعي و به پاس تلاشهايش
درسهايي كه آموختم
شهیندخت مولاوردی
اواخر دهه شصت دوران پر شر و شور دانشجويي را كه تماما با دوره دفاع مقدس همپوشاني داشت و با تجربه فعاليت در هستههاي جهاد نوپاي دانشگاهي در دو حوزه «حقوق جنگ» و «خلأهاي قانوني حقوق زنان» و… پشت سر گذاشتم. از سال ۷۰ كه راهي آموزش و پرورش شدم، با ذهني پر از سوال و مملو از مساله مواجه بودم كه تدريس و آموزش به تنهايي رضايتم را جلب نميكرد و بنابراين به واسطه يكي از دوستانم از پيشنهاد همكاري با دفتر مشاور امور بانوان وزارت كشور در فصل تابستان كه مدارس تعطيل بود، بسيار استقبال كردم. خاطرم هست در آن ايام بهطور اتفاقي صفحهاي از مجله حوزه كه در آن مقالهاي با عنوان «چالشهاي فقه زنان» دستم رسيد كه خيلي توجهم را به خود جلب كرد و بارها مرورش كردم و براي روز مبادا به دقت رونويسي كردم (مثل الان نبود كه بشود اسكرين كرد و به راحتي سيوش كرد)، احساسم اين بود كه روزي اين دست مباحث به كارم ميآيد و همين هم شد و چند سال بعد در يكي از سخنرانيهاي خانم شجاعي از آن بهره برديم. در آن زمان خانم زهرا شجاعي مشاور آقاي عبدالله نوري بودند و اولين كاري كه به من سپردند بررسي عملكرد كميسيونهاي امور بانوان استانداريهاي سراسر كشور بود كه به عنوان اولين نهادسازيهاي حوزه زنان ميتوان از آن ياد كرد كه به ابتكار خانم شجاعي و با تجربه گرانسنگ و مسووليتي كه از ابتداي آغاز به كار و فعاليت در شوراي سياستگذاري فرهنگي- اجتماعي زنان (از شوراهاي اقماري شوراي عالي انقلاب فرهنگي)، از سال ۱۳۶۸ داشتند، شكل گرفته بودند.
داخل پرانتز عرض ميكنم؛ داشتم به اينكه آيا وجود اين شورا بعد از بيش از سه دهه كه در فواصل آن با تنوع نهادهاي سياستگذاري و اجرايي در حوزه زنان مواجهيم، موضوعيت دارد يا خير؟ يا اينكه ماموريت آن را در شرايط حاضر بايد تمامشده تلقي كرد، فكر ميكردم كه خبر رسيد در جلسه اخير شوراي عالي انقلاب فرهنگي جايگاه سازماني اين شورا ارتقا هم يافته است! بگذريم.
به هر حال با اين همكاري جرقهاي در ذهنم زده شد كه انگار دنبال گمشده خود در حوزه زنان بايد باشم كه در سال ۷۷ و بعد از دفاع از پاياننامه كارشناسي ارشدم در رشته حقوق بينالملل تحت عنوان«اقدامات بينالمللي مقابله با خشونت عليه زنان» كه در قالب كتاب «كالبدشكافي خشونت عليه زنان» منتشر شده است، دست به انتخاب زده و راه خود را يافتم. خانم شجاعي كه در جريان موضوع پايان نامهام بودند و با پشت سر گذاشتن تجربه مسووليت مشاور وزير آموزش و پرورش در امور زنان دولت سازندگي، بعد از حماسه دوم خرداد ۷۶ و تشكيل دولت اصلاحات به سمت مشاور امور زنان رييسجمهور منصوب شده بودند، ابتدا جهت عضويتم در كميته ملي امحاي خشونت عليه زنان (كه بعد از دريافت گزارشهاي نگرانكننده خودسوزي زنان در ايلام و غرب كشور در شرايط پساجنگ و با نظر رييسجمهور وقت جناب آقاي خاتمي راهاندازي شده بود) و سپس همكاري رسمي با مركز امور مشاركت زنان رياستجمهوري در واحد امور بينالملل دعوت به عمل آوردند.
اولين كاري كه در واحد امور بينالملل مركز امور مشاركت زنان بعد از آغاز همكاريام به عنوان كارشناس انجام دادم، بررسي و تهيه گزارش در خصوص دلايل مخالفان و موافقان الحاق به كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان بود، البته ابتكار و ايده الحاق به دولت سازندگي كه دكتر ولايتي وزير امور خارجه بودند و زمان حضور هيات بزرگ ايراني (بيش از ۱۰۰ نفر) در چهارمين كنفرانس جهاني زن در پكن (۱۹۹۵) به رياست مرحوم آيتالله تسخيري و با توليگري زندهياد شهلا حبيبي مشاور وقت رييسجمهور در آن دولت برميگشت كه شرح داستان آن حكايت مثنوي هفتادمن است! همين گزارش مبناي دولت هفتم و مركز امور مشاركت زنان به رياست خانم شجاعي در ارايه لايحه الحاق به مجلس ششم شد كه از سرنوشت آن كمابيش همگان آگاهند و تحركات و نحوه برخورد با سند ۲۰۳۰ در دولت اول روحاني براي ما دقيقا يادآور و برگرفته و كپي برابر اصل از رفتارها و مواضعي است كه در قبال برنامه دولت و مجلس وقت براي الحاق ايران به يك سند بينالمللي اتخاذ ميشد.
به موازات آن كميته ملي امحاي خشونت عليه زنان بعد از جلسات متعدد به اين جمعبندي رسيد كه پيشنياز تدوين هر گونه برنامه ملي اقدام و عمل، تعريف پروژه ملي بررسي خشونت خانگي عليه زنان در مراكز ۲۸ استان كشور است تا با شناخت دقيق و اشراف كلي از وضعيت موجود گامهاي درستي برداشته شود كه يافتههاي آن در دولت بعدي به سرنوشتي بدتر از لايحه الحاق مبتلا شد.
و اما ماجراي «عدالت جنسيتي» كه از ابداعات دوره رياست خانم شجاعي بر حوزه زنان است، خود داستاني است پرآب چشم! كه بعد از برنامه اول توسعه (كه پس از پايان جنگ بود و از لحاظ جنسيتي خنثي ارزيابي ميشود) و برنامه دوم توسعه كه بسيار كمرنگ و فقط در يكي، دو ماده به موضوع زنان پرداخته بود (اختصاص درصدي از عوارض واردات هر نخ سيگار به ورزش بانوان و… نوبت به تدوين برنامه سوم توسعه در دولت اصلاحات رسيد كه براي اولينبار تحولي (كمي و كيفي) در جاريسازي نگرش جنسيتي در برنامههاي توسعهاي كشور به وجود آورد و مقدمات لازم را براي گنجاندن رويكرد عدالت جنسيتي در برنامه چهارم توسعه در سال۸۲ و اواخر دولت دوم آقاي خاتمي فراهم كرد (كه اولينبار در اجلاس پكن و در تحفظ هيات ايراني شركتكننده اين عبارت استعمال شده و اجراي تعهدات ايران طبق سند اعلاميه و كارپايه عمل پكن، منوط به رعايت چارچوب رويكرد عدالت جنسيتي شده بود) و متاسفانه در مجلس هفتم به همت فراكسيون زنان از متن لايحه حذف شد و حتي حضورم به نمايندگي از مركز در نشست اعتراضي فعالين مدني به اين موضوع (كه به دليل محدوديت در دسترسي به فضاي مناسب (مشكلي كه هميشه با ماست!) در يك پارك برگزار شد)، به عنوان اتهام مطرح شد. از جمله امور زيرساختي و زيربنايي كه سنگ بناي آن در آن دوره گذاشته شد، ميتوان به پژوهشهاي بنيادين و كاربردي و مشخصا پروژه بازپژوهي حقوق زن با ابتنا به ظرفيتهاي فقه پوياي شيعه با مشاركت دانشگاه مفيد قم و به ويژه زندهياد دكتر ناصر قرباننيا و تيمشان اشاره كرد كه هنوز كه هنوز است تحقيقي به جامعيت آن در زمينه خلأهاي قانوني حقوق زنان در ايران انجام نشده است و با توجه به در اولويت قراردادن لايحه تامين امنيت زنان در برابر خشونت در دولت يازدهم، بنايمان بر اين بود كه در دولت دوم روحاني پيگيري آن در دستور حوزه زنان قرار گيرد كه تقدير جور ديگري رقم خورد.
همچنين به برگزاري دوره آموزشي حقوق انساني زنان و دختران در سال ۷۹ با همكاري دفتر يونيسف در تهران تحت عنوان پروژه «اقدام محلي، تغيير جهاني» ميتوان اشاره داشت؛ با محتواي كاملا بوميشده درست عکس آنچه ادعا ميشود كه«برخلاف شرع و فرهنگ و قوانين كشورمان آمدند اين دورهها را برگزار كردند»!
در چارچوب اين دوره، مجموعه محورهاي حقوق انساني زنان به مدرسان و اساتيد دوره ابلاغ شد و از آنها خواسته شد كه يك پكيج بومي آماده كنند و فقط و فقط يك دوره در برخي شهرها با همكاري استانداريها و دانشگاههاي كشور اجرا شد، باز برخلاف آنچه ادعا شده كه «دختران روستايي را در معرض آموزشهاي جنسي قرار داده!» و «از طريق ساختارهاي رسمي حاكميتي مسائل آزادي جنسي مطابق فرهنگ جهاني را در روستاها آموزش ميدادند، بدون اينكه به مسائل شرعي اسلامي و فرهنگ ايراني و بومي توجه كنند و صرفا دستورالعملهاي جهاني را ملاك قرار دادند» يا اينكه مطرح ميكنند «نوجوانان را براي عدم ابتلا به بيماريهاي مقاربتي! آموزش ميدادند»، اساسا نوبت به همه شهرها نرسيد، چه برسد به روستاها!
نهايتا هم با تحقيق و تفحصي كه از مركز امور مشاركت زنان توسط مجلس هفتم انجام شد، اتهام فروپاشي خانوادهها از طريق آموزش حقوق انساني به زنان و دختران، در مرحله دادسرا كلا از مجموعه اتهامات آن مركز كنار گذاشته شد.
خالي از لطف نيست اينجا گريزي به موضوع تحقيق و تفحص مجلس هفتم از عملكرد مركز امور مشاركت زنان داشته باشم كه در پايان دوره به اصطلاح از خجالتمان درآمدند! اين گزارش اگر نگويم تنها (كه مبادا متهم به نشر اكاذيب شوم!)، يكي از معدود موارد تحقيق و تفحصي است كه در اين كشور تا مرحله تشكيل پرونده و معرفي به قوه قضاييه پيش رفت. چرا؟ بله شايد درست حدس زديد؛ چون هم هيات تحقيق زنان بودند و هم باني آن فراكسيون زنان مجلس بود و خوشبختانه يا شوربختانه زنان هر كاري را شروع كنند تا تهش هستند؛ چه خوب و چه بد! و اين از مظلوميت حوزه زنان است كه اغلب مصداقي است از مثل معروف: «از ماست كه بر ماست.» و بدينترتيب ۷سال آزگار خانم شجاعي عزيز پلههاي دادگاهها را بالا و پايين كردند و حقشان كف دستشان گذاشته شد تا سرانجام راي منع تعقيب صادر و پرونده مختومه شد كه اين سرنوشت بعد از مسووليتم براي من هم عينا به شكل ديگري تكرار شد.
در اين وجيزه سعيم بر اين است كه به اتكاي حافظهام شمهاي از كارهاي بزرگي كه اشاراتي است براي اهل نظر! و بخشيش متاثر بود از فضاي حاكم بر جامعه آن روزهاي ايران و گفتمان اصلاحات و ايده گفتوگوي تمدنها و سياستهاي توسعهمدارانه دولت مستقر كه بحق آن دوره بهار نهادهاي مدني نام گرفته را برشمرم، چراكه قابل انكار نيست همواره وضعيت و حوزه زنان از رويكردها و سياستهاي كلي در هر دورهاي تاثير مثبت يا منفي ميپذيرد و در اين چهار دهه، هر كدام از دولتها و نيز متوليان امور زنان به سهم خود منشا اثر و تحول (صرفنظر از نوع سلبي يا ايجابي آن) بودهاند، اما از حق نگذريم برخي سهم بسزايي در جريانسازي و جلبتوجهات به مسائل و مطالبات تمام گروههاي زنان (و نه فقط گروه يا گروههاي خاص) داشتهاند كه بدون ترديد خانم شجاعي از آن جمله است. با مرور مجموعه سياستها و برنامههاي آن دوره، به اين جمعبندي ميرسيم كه هرچند نانوشته و شايد ناخواسته و ندانسته، اما در عمل حركت حوزه زنان به مرور به سمتي بود كه از آن ميتوان دقيقا رويكرد «برنامه» و «بودجه» و حتي «آمار» حساس به جنسيت را برداشت كرد، شايد آن زمان خيلي متوجه نبوديم دقيقا چه اتفاقي دارد ميافتد، اما بعدها كه با ماموريتهاي فوكال پوينتهاي مشابه و دستگاههاي ملي براي پيشرفت زنان بيشتر آشنا شديم، اين باور و ذهنيت بيشتر تقويت شد. بنابراين گزافه نيست اگر بگوييم نهادسازيها و نهادينهسازيهايي كه براي امور زنان صورت گرفت، زمينهساز بسياري از تحركات و تصميمات در دولتهاي بعدي – هرچند با انگيزه و رويكردي متفاوت- بود، از جمله وزارت زنان در دولت نهم. با اينكه هنوز آن دوره آماج انواع اتهامات و دروغپراكنيهاي ريز و درشت است و از مداومت تفكر و انديشه و عمل اصلاحطلبانه و تسري آن به دورههاي بعدي بارها و بارها در سالهاي گذشته صراحتا ابراز نگراني شده است كه نمونه آن اين ادعاست: «مسير انحرافي زنان از دولت خاتمي و با شروع دولت اصلاحات و ورود كنوانسيون زنان است و اسناد بينالمللي كه روحشان برابري زن و مرد است، نعل به نعل در كشور ما آموزش داده ميشود.» و…
و با اينكه هنوز نيتخواني و سوءتفاهم و سوءتعبير و نسبت دادن هر اقدام مصلحانه و خيرخواهانه به ديكته و دستور مجامع بينالمللي، سكه رايج و بلاي جان حوزه زنان و فعالين اين حوزه است. در واقع فلسفه حضورمان به اتفاق در برنامه جهان آراي شبكه افق سيما و ناتمام گذاشتن آن، ارايه پاسخ مستند به اينگونه اتهامات تكراري و واهي بود.
جانكلام آنكه؛ تلاش براي آهسته و پيوسته رفتن از اولين درسهايي است كه اين سالها از معلم و استادم سركار خانم شجاعي كه در ادامه و در طول مسووليتم چون مشاوري امين در كنارم بودند، آموختم و در عشق او، چون او شدم! حركت با سرعت مطمئنه، آرام و تدريجي و صبورانه، هرچند به قول شاعر بعضا صبوري طرفه خاكي بر سرم كرد! و اگرچه بر اين باورم كه ما آخرين نسلي هستيم كه صبوري پيشه ميكنيم و نسلهاي بعد از ما به صبوري و قناعت و… ما نيستند.
باور و ايمان به اثربخشي كار تيمي و گروهي و شبكهاي و به عبارتي تشكليابي و تشكلگرايي در نظر و مشاركت موثرشان در شكلگيري عملي برخي تشكلها (ائتلاف اسلامي زنان، مجمع زنان اصلاحطلب، ائتلاف احزاب زنان اصلاحطلب (صدف) با چشمانداز تاسيس حزب فراگير زنان)، از ديگر درسهايي است كه از ايشان آموخته و در دوره مسووليت با راهاندازي كارگروههاي متعدد و برگزاري نشستهاي منطقهاي ترويج همكاريهاي شبكهاي (در سه سطح؛ دولت-دولت، دولت- سمنها، سمنها- سمنها)، به كار بستم و بعدا حساب آن را پس دادم!
درس ديگر، اعتماد به نفس و نيز اعتماد و ميدان دادن به جوانترهاست كه در مكتب زهرا شجاعي بسيار آموختم؛ از الفباي كنشگري و سياستورزي تا جرات و جسارت داوطلبي در انتخابات مجلس ششم از حوزه انتخابيه محل تولدم (كه روحيه سركش و مبارز خودم هم بيتاثير نبود) و نهايتا پذيرفتن مسووليتهاي بزرگتر بعدي و… در دولت يازدهم اين مهم در سه سطح پيگيري شد؛ ارتقاي اعتماد دولت و حاكميت به توانمندي زنان و دختران؛ ارتقاي اعتماد زنان به برنامههاي دولت در تامين منافع آنان و ارتقاي اعتماد به نفس زنان. پيگيري مداوم و تاكيد بر دخالت زنان در مقدرات اساسي مملكت و ارتقا و نهادينهسازي مشاركت سياسي زنان، درسي ديگر است. بر اين اساس، ظاهر شدن در قامت رجل سياسي و داوطلبي براي انتخابات رياستجمهوري اخير، اوج سياستورزي زهرا شجاعي است كه انصافا خوش درخشيد و به سهم خود و در ادامه راه زندهياد اعظم طالقاني بار ديگر بهانه را از كف تماميتخواهان كژانديش كه قرنهاست زنان را از حق انساني و الهي «تعيين سرنوشت» محروم كردهاند، ربود.
در پايان گفتني است كه در اين دلنوشته، سعي من و دل بر آن بود كه جز حقيقت بر زبانم جاري نشود و در ورطه تملق و اغراق نيفتم كه نيك ميدانم خوشايندش نيست و اميد دارم حق مطلب به درستي ادا شده باشد.
مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم
هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم
لاف «من» نميزند
مينو مرتاضي
درباره خانم شجاعي عزيز كه عمرشان دراز باد جوري بايد سخن گفت كه از جنس تملق و آدمستايي نباشد و از وجه سياستورزيهاي رندانه رايج و نان به نرخ روز خوردن هم فارغ باشد، چون تملق و آدمپرستي در شأن انسان فرهيخته نيست. فرهيختگي هر انسان به قدر مفاهيم و معاني است كه از موجوديت تكين و جايگاه تاثرگذار خود در نظام جهان درك كرده است. وجه سياستورزيهاي رندانه رايج هم نميتواند گوياي شخصيت ايشان باشد، چون سياست رايج از معناي تدبير زندگي تهي است و نميتوان خانم شجاعي عزيز را به وجه و نقش سياسيشان تقليل داد. شخصيتها را براساس تاثيرات مثبت يا منفي كه بر زندگي و زيست شخصي يا جمعي دوران خويش گذاشتهاند ميتوان شناسايي و معرفي كرد. در رويكرد ديالكتيكي به وجود انسان، برداشت زيبايي از حيات به دست ميآيد كه مويد جاودانگي حيات انسانهاي تاثيرگذار است. در اين رويكرد اگر زندگي را تز و مرگ را آنتيتز فرض كنيم، سن تز اين دو پديده چيزي است كه «حيات» ناميده ميشود. موجود زنده تركيبي از عناصر حياتي است كه پس از مرگ تجزيه ميشوند اما از بين نميروند. در واقع موجود زنده طور به طور ميشود. پديده حيات و بقا در اصل به ميزان اثراتي كه انسان از خود بهجا ميگذارد خود را آشكار ميكند. انسانهاي تاثيرگذار به نسبت اثراتي كه بر زندگي ديگر انسانها و اثراتي كه بر زيست زمانه خود گذاشتهاند از قدرت ماندگاري و حيات جاودانه برخوردار ميشوند. خانم شجاعي از زنان تاثيرگذار پس از انقلاب و زمانه ماست. ايشان به لطف خدا و بنا بر شايستگيهاي مديريتي كه كسب كرده بودند توانستند در مقام معاونت رييسجمهور قرار گيرند. خانم شجاعي از اين موقعيت براي بهبود زيرساختهاي انديشه و آگاهي و دانشورزي زنان به خوبي استفاده كرد. تاسيس رشته مطالعات زنان تا سطح دكترا با استقبال گسترده زنان و جامعه مواجه شد. به نظرم خانم شجاعي به خوبي دريافتهاند: آنچه زنان را در زيست روزمره به يكديگر پيوند ميدهد خشونتها و تهديدات تبعيضهاي گسترده نهادينه شده عليه زنان در وضعيتهاي پدرسالاريهاي ساده در خانه و پيچيده در سطح تصميمات و برنامهريزيهاي كلان كشور است. پس بهترين راه مقاومت و مقابله جهت خلاصي از اين وضعيت را در ارتقاي سطح آگاهيها و حساسيتهاي جنسيتي در پرتو دانشاندوزي و تفكر و نظريهپردازي و ارايه تفكرات زنانه در سطوح مختلف جامعه ديدند و آن را در سطح آموزش عالي عملياتي و اجرايي ساختند. خانم شجاعي در عين دولت زن بودن با هوشياري تمام دريافت كه دردهاي مشترك زنان هرگز جدا جدا درمان نميشود. تاسيس نهادهاي مدني و احزاب و اِئتلافهاي احزاب زنانه و شركت در جمعهاي همانديشي زنان از جمله تلاشهاي تاثيرگذار ايشان براي بهبود وضعيت زنان در زمانه كنوني بوده است. خانم شجاعي عزيز كه عمرشان دراز باد به قدر همت و وسعت خويش كوشيدند تا عامليت و قدرت زنان در اداره امور خويش و جامعه را تقويت كنند و در اين راه كمتر اهل خودنمايي و لاف «من» زدن بودند. خوشا به حال و احوال خانم شجاعي عزيز كه بنا بر رابطه عاشقانهاي كه با خداي خويش دارند از فرصت و نعمت موثر بودن در زيست و زندگي مردم زمانه خويش و نام نيك و حيات جاودان برخوردار شدند. خانم شجاعي كه عمرشان دراز باد با تلاش و كوشش خود را در جايگاه شايسته خويش قرار دادند. ايشان همچون هميشه در تلاشند تا زنان صبور و مقاوم ايران زمين بتوانند شايستگيهاي لازم براي قرار گرفتن در موقعيت و جايگاه عامليت و مديريت زندگي خويش را بيابند. نه اينكه كساني به نام تاريخ و مصلحت و فرهنگ و نظارتهاي استصوابي آنان را فرودستانه به منزله اشيا در ويترين نمايش قدرت سياسي در جاي از پيش تعيين شده بنشانند.
منبع: روزنامه اعتماد 19 تیر 1402 خورشیدی