1

برخی جریانات به دنبال جایگزینی حاکمیت- توده به جای دولت- ملتند

تقي آزاد ارمكي از بازیگران اصلی در آوردگاه‌هاي سياسي می گوید

طبقه متوسط و حاكميت

مهدي  بيك‌اوغلي

همزمان با بروز رخدادهاي اعتراضي سال 1401، زماني كه از تحليلگران درخصوص چرايي فراگير نشدن اعتراضات پرسش مي‌شد، اغلب از كنشگري طبقه متوسط به عنوان مهم‌ترين مانع فراگير شدن اعتراضات سخن مي‌گفتند. در واقع از منظر تحلیلگران، عدم اعتقاد طبقه متوسط به رویکردهای سلبی،تند و رادیکال علت اصلی فراگیر نشدن اعتراضات سال۱۴۰۱ برآورد می شد. اما روي ديگر سكه رفتارهاي سلبي طبقه متوسط مرتبط نحوه كنشگري طبقه متوسط در آوردگاه‌هاي سياسي پيش روست. آيا طبقه متوسط كه اعلام شده هنوز اعتقاد خود را به رفتارهاي مدني، اصلاحي و تعاملي از دست نداده، حاضر به مشاركت بالا در انتخابات خواهد شد؟ تقي آزاد ارمكي جامعه‌شناس، معتقد است كه طبقه متوسط در وضعيت انتظار و نظاره قرار گرفته است و منتظر تحولات پيش روست. به اعتقاد اين استاد دانشگاه تهران، هرچند قانون جديد انتخابات، محدوديت‌هاي مرتبط با حجاب و عفاف، ادامه فيلترينگ، محدودسازي كسب‌وكارها و… اين طبقه را در وضعيت متضادي قرار داده، اما «اين طبقه هنوز هم معتقد است كه بايد از مسير رفتارهاي مدني حركت كند و از رفتارهاي راديكال دوري كند.» اما اين روند تا كجا ادامه خواهد داشت؟ آزاد ارمكي به اين نكته اشاره مي‌كند: «اين روند تا جايي ادامه دارد كه طبقه متوسط تمام انرژي خود را براي رفتارهاي مدني از دست بدهد. پس از اين مرحله است كه ديگر اين طبقه عامليت تحولات نخواهد بود بلكه اتفاقات روند را به دست مي‌گيرند.» اتفاقاتي كه از ديد اين جامعه‌شناس ممكن است جامعه را به سمت ناكجاآبادهاي عجيب و غريب رهنمون سازد.

وضعيت طبقه متوسط ايران چگونه است؟ برخي از مرگ كامل اين طبقه به دليل محروميت‌هاي اقتصادي سخن مي‌گويند و گروهي ديگر معتقدند اين طبقه سر در گريبان بي‌تفاوتي فرو برده است. شما درباره اين طبقه چگونه مي‌انديشيد؟

طبقه متوسط در ايران با يك شرايط دوگانه مواجه است؛ بقا، باروري و تحقق آرمان‌هاي اين طبقه براي بسياري از ايرانيان داراي اهميت است؛ همان‌طور كه از ميان رفتن اين طبقه براي طيف‌هاي تندرو صاحب قدرت بدل به يك هدف و آرزو شده است. در ايران يك لايه از طبقه متوسط اقتصادي و يك لايه فرهنگي و اجتماعي است. هرچند در برخي برهه‌ها اين دو لايه روي هم قرار مي‌گيرند اما دو لايه فرهنگي و اجتماعي از يك طرف و اقتصادي از سوي ديگر بايد از هم متمايز شوند. طبقه متوسط ايران در سال 1402 به لحاظ اقتصادي ضعيف است اما به لحاظ فرهنگي بسيار قدرتمند شده و حتي به آرزو و نماد براي طبقات ديگر بدل شده است. تحليلگراني كه از ميرايي و ضعف طبقه متوسط صحبت مي‌كنند، منظورشان طبقه متوسط به معناي اقتصادي است. در واقع نگاه ماركسيستي به اين طبقه دارند. اما من از طبقه متوسطي صحبت مي‌كنم كه ابعاد فرهنگي و اجتماعي دارد. اين بُعد نه تنها در جاي خود مهم است بلكه غلبه پيدا كرده و به آرزوي طبقات اليت و محروم جامعه بدل شده است. اين واقعيت‌ها از بطن آمارهاي پژوهش‌هاي اجتماعي ايران استخراج شده است. 70درصد مردم ايران در پاسخ به اين پرسش كه از منظر اجتماعي و فرهنگي كدام ارزش‌ها را دنبال مي‌كنند، به موضوعاتي چون تغييرخواهي، نوگرايي، رفاه و منزلت اجتماعي اشاره كرده‌اند. گزاره‌هايي كه ذيل ارزش‌هاي طبقه متوسط قرار مي‌گيرند. بنابراين با طبقه متوسطي در ايران روبه‌رو هستيم كه نسبتا فراگير است، قدرت دارد و اتفاقا امكان كنشگري هم دارد.

اما پاسخ نداديد كه اين طبقه در آوردگاه‌هاي پيش رو چگونه كنشگري خواهد كرد؟

كنشگري اين طبقه امروز در معنادهي به نظام اجتماعي، نقد و بررسي، تامل و دعوت از جامعه براي فهم موقعيت‌ها معنا پيدا مي‌كند. به نظرم اين يك موقعيت استثنايي براي جامعه ايران است، اگر در گذشته احزاب (به معناي افرادي كه درگير قدرت هستند) اين وظيفه را عهده‌دار بودند، امروز طبقه متوسط اين ‌بار را به دوش مي‌كشد. قلمروي اين كنشگري كجاست؟ يك زماني محل اين كنشگري، احزاب، روزنامه‌ها، دانشگاه‌ها و نهادهاي مدني و… بود. اما با كنترل نظام سياسي اين قلمروها محدود شده‌اند اما در كلِ حيات اجتماعي يعني فضاي مجازي، اجتماعات خانوادگي، فضاي عمومي و… اين طبقه در حال معناسازي و تامل است. اين طبقه وضعيت را تعريف كرده و راه را مي‌نماياند. حرف اصلي اين طبقه هم آن است كه وضعيت جامعه بغرنج است، مشكلات سياسي دارد، روابط با دنيا روان نيست، نظام حكمراني دچار كژكاركردي و… است. اين حرف‌ها توسط طبقه متوسط طرح مي‌شود و جالب اينجاست كه جامعه هم آن را مي‌پذيرد و تكرار مي‌كند. بنابراين كنشگري اين طبقه، بيشتر فرهنگي و اجتماعي و كمتر سياسي است.

اما انتظاري كه از اين طبقه مي‌رود كنشگري سياسي است. از اين منظر چه رخدادهايي شكل مي‌گيرد؟

وظيفه تاريخي طبقه متوسط اصلاح روند معيوب سياسي است. جايي كه كل جامعه و لايه‌هاي دروني طبقه متوسط را به انسجام دعوت مي‌كند تا حركت‌هاي مدني به نفع كل جامعه را ساماندهي كنند. طبقه متوسط از يك طرف طبقه برخوردار را به نقش‌آفريني بيشتر فرا مي‌خواند و از سوي ديگر طبقات پايين را هم براي تغيير وضعيت دعوت مي‌كند. نگراني حاكميت از اين نوع كنشگري طبقه متوسط است. اين نوع كنشگري مي‌تواند در قالب دعوت به حضور در انتخابات براي طرد تندروي‌ها باشد يا مقابله مدني و ميداني براي حفاظت از دستاوردهاي مدني و اصلاحي.

ارتباط اين طبقه با حاكميت بسيار نوساني شده است. طبقه متوسط، طبقه‌اي است كه بسياري از تحليلگران آن را موتور محركه انقلاب اسلامي سال57 برآورد مي‌كنند. اما پس از تشكيل جمهوري اسلامي (به خصوص در پايان دهه اول) تنازعي ميان نظام سياسي و طبقه متوسط شكل گرفته. به گونه‌اي كه برخي تئوريسين‌هاي جناح راست از ضرورت حذف طبقه متوسط فعلي و تشكيل طبقه متوسط ويژه براي جمهوري اسلامي سخن مي‌گويند. اين تنازع از كجا ريشه مي‌گيرد؟

در سده اخير، حركت‌هاي اجتماعي در ايران بيشتر متعلق به طبقه متوسط است. حتي در انقلاب مشروطه كه بيشتر بازاري‌ها و بورژوازي ملي و فئوداليسم درگير آن بودند، باز هم نقش اصلي را طبقه متوسط ايفا مي‌كرد. اين وضعيت در ساير تحولات اجتماعي مانند ملي شدن صنعت نفت، انقلاب 57 و تحولات پس از آن در رخدادهاي اعتراضي سال‌هاي 78، 88، 96، 98 و 1401نمود داشته است. پس طبقه متوسط عامل تحول‌خواهي است اما اين طبقه، باوري به فروپاشي، تخريب و ويران‌سازي نداشته است. به اين دليل است كه سعي كرده نيروي ميان‌دار باشد و نقش واسطه‌اي داشته باشد تا جامعه هزينه‌هاي كمتري بدهد. به اين دليل است كه به سمت دولت‌سازي و تشكيل نظام سياسي گام برداشته تا هم نظام سياسي را كنترل كند و هم زمينه حركت‌هاي مدني را فراهم سازد. اما در ايدئولوژي نظام سياسي ايران، مفهومي ذيل عنوان توده‌سازي وجود دارد كه با مفهوم دولت- ملت‌سازي متفاوت است. براي توده‌سازي، طبقه متوسط موضعيتي ندارد. جمهوري اسلامي در دوران بعدي به دنبال شكل‌دهي به توده- حاكميت بوده است. اينجاست كه طبقه متوسط احساس مي‌كند كه كلاه سرش رفته است. بنابرين احساس نارضايتي مي‌كند، نقد كرده و اعتراض مي‌كند. در واقع ما با پديده‌اي با عنوان تزاحم و تضاد بين طبقه متوسط و حاكميت روبه‌رو شده‌ايم تا تضاد بين توده- حاكميت. در ارزيابي‌هاي تحليلي كمتر به اين واقعيت‌ها توجه مي‌شود.

جرياني از دهه 70 به بعد به دنبال تبديل جمهوري اسلامي به خلافت اسلامي بوده است. اين استحاله (تبديل دولت- ملت به حكومت-توده) تا چه اندازه زمينه‌ساز اين تزاحم و تضاد بوده است؟

وقتي جمهوري اسلامي طبقه (به معناي كلي آن) را پس مي‌زند و توده را جايگزين ملت مي‌كند، اين حركت آغاز مي‌شود. مساله توده نه دموكراسي است، نه توسعه و نه شايسته‌سالاري و… مساله توده، رفع نيازهاي اساسي است. توده مصرف بيشتر مي‌خواهد و ارزش‌هاي متفاوتي دارد. حاكميت براي توده ديگر نيازي به جمهوري ندارد و خلافت اسلامي كفايت مي‌كند، اما ملت و طبقه متوسط جمهوري را طلب مي‌كند. ريشه‌هاي تضاد و تزاحم را در يك چنين مطالباتي بايد جست‌وجو كرد.

در جريان رخدادهاي اعتراضي پس از فوت مهسا اميني كه با شما صحبت كرديم، معتقد بوديد طبقه متوسط هنوز اعتقاد خود را به رويكردهاي اصلاحي، دموكراتيك و صندوق‌هاي راي از دست نداده، بنابراين وارد تنازعات خياباني نمي‌شود. پس از رخدادهاي اعتراضي اخير اما نشانه‌اي از بهبود و اصلاح مشاهده نمي‌شود. قانون جديد انتخابات، قانون حجاب و عفاف، تداوم فيلترينگ و… ادامه دارد. صبر اين طبقه تا كجا تداوم دارد؟

طبقه متوسط هنوز هم معتقد است كه بايد از مسير رفتارهاي مدني حركت كند و از رفتارهاي راديكال و انقلابي دوري كند. به همين دليل است كه از طبقه پايين جامعه دعوت نمي‌كند كه كنشگري تند و تيز داشته باشد. چون مي‌داند كه ممكن است انقلابي روي دهد. انقلاب هم با فروپاشي تمام‌عيار شكل مي‌گيرد. يك دوره طولاني عقبگرد در جامعه شكل مي‌گيرد. طبقه متوسط چون قبلا اين مسير را يك‌بار طي كرده، ديگر به راحتي به آن تن نمي‌دهد. به همين دليل تلاش مي‌كند منفذي براي حضور در انتخابات و رفتارهاي مدني پيدا كند. اين روند تا جايي ادامه دارد كه طبقه متوسط تمام انرژي خود را براي رفتارهاي مدني از دست بدهد. پس از اين مرحله است كه ديگر اين طبقه عامليت تحولات نخواهد بود بلكه اتفاقات روند را به دست مي‌گيرد. طبقه متوسط هم جان و ميل خود را براي صحبت كردن از اصلاحات، رفتارهاي مدني، انتخابات و… از دست مي‌دهد. نظام سياسي تمام تلاش خود را معطوف داشته تا گفتمان اصلاحات را بدنام كند و دچار فروريزي شود. ولي انگار سياست‌گذاران نمي‌دانند فروريزي گفتمان اصلاحات، آغاز بروز رفتارهاي راديكال خواهد بود.

با همه اين توضيحات، كنشگري طبقه متوسط در انتخابات 1402 و 1404 چگونه خواهد بود؟

به نظرم اين طبقه در انتخابات كنشگري فعالي نخواهد داشت. يك نوع ناظر بودن و منتظر بودن را از كنش اين طبقه مي‌توان متصور بود. اين فهم من از رفتار اين طبقه است. طبقه متوسط احساس مي‌كند دهه‌هاست در حال هزينه دادن و مشاركت كردن است، اما دستاوردي كسب نكرده است.

با اين سكوت و سكون، آيا زمينه براي قدرت‌نمايي طيف‌هاي تندرو بيشتر نمي‌شود؟ به هر حال در غياب طبقه متوسط راديكال‌ها سكان امور را به دست مي‌گيرند؟

مردم و طبقه متوسط طي دهه‌هاي اخير بارها پالس ارسال كرده‌اند كه جامعه به وضع خطرناكي رسيده است. به فقر و نابرابري دچار شده، آسيب‌هاي اجتماعي جولان مي‌دهد، انحطاط فرهنگي آغاز شده، جرم و جنايت صعودي شده و… اما نظام سياسي توجهي به اين هشدارها نمي‌كند. طبقه متوسط مي‌گويد با من يا بي‌ من، جامعه در حال انحطاط است، نظام سياسي ضعيف شده، دموكراسي در حال مرگ است، توسعه نابود شده و… وقتي اين هشدارها را داده مانند پزشكي است كه همه واقعيت‌ها را براي بيمارش شرح داده اما بيمار يا خانواده‌اش حاضر به درك موضوع نيست. هر آن ممكن است در نيمه‌شبي زنگ‌هاي تماس به صدا درآيد و از وضعيت بحراني خبر دهند و…


  مردم و طبقه متوسط طي دهه‌هاي اخير بارها پالس ارسال كرده‌اند كه جامعه به وضع خطرناكي رسيده است.
  طبقه متوسط هنوز هم معتقد است كه بايد از مسير رفتارهاي مدني حركت و از رفتارهاي راديكال و انقلابي دوري كند. 
  طبقه متوسط چون قبلا مسير انقلاب را يك بار طي كرده، ديگر به راحتي به آن تن نمي‌دهد.
  در ايران يك لايه از طبقه متوسط اقتصادي و يك لايه فرهنگي و اجتماعي است.
  طبقه متوسط احساس مي‌كند دهه‌هاست در حال هزينه دادن و مشاركت كردن است، اما دستاوردي كسب نكرده است.
  حتي در انقلاب مشروطه كه بيشتر بازاري‌ها و بورژوازي ملي و فئوداليسم درگير آن بودند، باز هم نقش اصلي را طبقه متوسط ايفا مي‌كرد.
  طبقه متوسط ايران در سال 1402 به لحاظ اقتصادي ضعيف است اما به لحاظ فرهنگي بسيار قدرتمند شده و حتي به آرزو و نماد براي طبقات ديگر بدل شده است.

مهدي  بيك‌اوغلي

همزمان با بروز رخدادهاي اعتراضي سال 1401، زماني كه از تحليلگران درخصوص چرايي فراگير نشدن اعتراضات پرسش مي‌شد، اغلب از كنشگري طبقه متوسط به عنوان مهم‌ترين مانع فراگير شدن اعتراضات سخن مي‌گفتند. در واقع از منظر تحلیلگران، عدم اعتقاد طبقه متوسط به رویکردهای سلبی،تند و رادیکال علت اصلی فراگیر نشدن اعتراضات سال۱۴۰۱ برآورد می شد. اما روي ديگر سكه رفتارهاي سلبي طبقه متوسط مرتبط نحوه كنشگري طبقه متوسط در آوردگاه‌هاي سياسي پيش روست. آيا طبقه متوسط كه اعلام شده هنوز اعتقاد خود را به رفتارهاي مدني، اصلاحي و تعاملي از دست نداده، حاضر به مشاركت بالا در انتخابات خواهد شد؟ تقي آزاد ارمكي جامعه‌شناس، معتقد است كه طبقه متوسط در وضعيت انتظار و نظاره قرار گرفته است و منتظر تحولات پيش روست. به اعتقاد اين استاد دانشگاه تهران، هرچند قانون جديد انتخابات، محدوديت‌هاي مرتبط با حجاب و عفاف، ادامه فيلترينگ، محدودسازي كسب‌وكارها و… اين طبقه را در وضعيت متضادي قرار داده، اما «اين طبقه هنوز هم معتقد است كه بايد از مسير رفتارهاي مدني حركت كند و از رفتارهاي راديكال دوري كند.» اما اين روند تا كجا ادامه خواهد داشت؟ آزاد ارمكي به اين نكته اشاره مي‌كند: «اين روند تا جايي ادامه دارد كه طبقه متوسط تمام انرژي خود را براي رفتارهاي مدني از دست بدهد. پس از اين مرحله است كه ديگر اين طبقه عامليت تحولات نخواهد بود بلكه اتفاقات روند را به دست مي‌گيرند.» اتفاقاتي كه از ديد اين جامعه‌شناس ممكن است جامعه را به سمت ناكجاآبادهاي عجيب و غريب رهنمون سازد.

وضعيت طبقه متوسط ايران چگونه است؟ برخي از مرگ كامل اين طبقه به دليل محروميت‌هاي اقتصادي سخن مي‌گويند و گروهي ديگر معتقدند اين طبقه سر در گريبان بي‌تفاوتي فرو برده است. شما درباره اين طبقه چگونه مي‌انديشيد؟

طبقه متوسط در ايران با يك شرايط دوگانه مواجه است؛ بقا، باروري و تحقق آرمان‌هاي اين طبقه براي بسياري از ايرانيان داراي اهميت است؛ همان‌طور كه از ميان رفتن اين طبقه براي طيف‌هاي تندرو صاحب قدرت بدل به يك هدف و آرزو شده است. در ايران يك لايه از طبقه متوسط اقتصادي و يك لايه فرهنگي و اجتماعي است. هرچند در برخي برهه‌ها اين دو لايه روي هم قرار مي‌گيرند اما دو لايه فرهنگي و اجتماعي از يك طرف و اقتصادي از سوي ديگر بايد از هم متمايز شوند. طبقه متوسط ايران در سال 1402 به لحاظ اقتصادي ضعيف است اما به لحاظ فرهنگي بسيار قدرتمند شده و حتي به آرزو و نماد براي طبقات ديگر بدل شده است. تحليلگراني كه از ميرايي و ضعف طبقه متوسط صحبت مي‌كنند، منظورشان طبقه متوسط به معناي اقتصادي است. در واقع نگاه ماركسيستي به اين طبقه دارند. اما من از طبقه متوسطي صحبت مي‌كنم كه ابعاد فرهنگي و اجتماعي دارد. اين بُعد نه تنها در جاي خود مهم است بلكه غلبه پيدا كرده و به آرزوي طبقات اليت و محروم جامعه بدل شده است. اين واقعيت‌ها از بطن آمارهاي پژوهش‌هاي اجتماعي ايران استخراج شده است. 70درصد مردم ايران در پاسخ به اين پرسش كه از منظر اجتماعي و فرهنگي كدام ارزش‌ها را دنبال مي‌كنند، به موضوعاتي چون تغييرخواهي، نوگرايي، رفاه و منزلت اجتماعي اشاره كرده‌اند. گزاره‌هايي كه ذيل ارزش‌هاي طبقه متوسط قرار مي‌گيرند. بنابراين با طبقه متوسطي در ايران روبه‌رو هستيم كه نسبتا فراگير است، قدرت دارد و اتفاقا امكان كنشگري هم دارد.

اما پاسخ نداديد كه اين طبقه در آوردگاه‌هاي پيش رو چگونه كنشگري خواهد كرد؟

كنشگري اين طبقه امروز در معنادهي به نظام اجتماعي، نقد و بررسي، تامل و دعوت از جامعه براي فهم موقعيت‌ها معنا پيدا مي‌كند. به نظرم اين يك موقعيت استثنايي براي جامعه ايران است، اگر در گذشته احزاب (به معناي افرادي كه درگير قدرت هستند) اين وظيفه را عهده‌دار بودند، امروز طبقه متوسط اين ‌بار را به دوش مي‌كشد. قلمروي اين كنشگري كجاست؟ يك زماني محل اين كنشگري، احزاب، روزنامه‌ها، دانشگاه‌ها و نهادهاي مدني و… بود. اما با كنترل نظام سياسي اين قلمروها محدود شده‌اند اما در كلِ حيات اجتماعي يعني فضاي مجازي، اجتماعات خانوادگي، فضاي عمومي و… اين طبقه در حال معناسازي و تامل است. اين طبقه وضعيت را تعريف كرده و راه را مي‌نماياند. حرف اصلي اين طبقه هم آن است كه وضعيت جامعه بغرنج است، مشكلات سياسي دارد، روابط با دنيا روان نيست، نظام حكمراني دچار كژكاركردي و… است. اين حرف‌ها توسط طبقه متوسط طرح مي‌شود و جالب اينجاست كه جامعه هم آن را مي‌پذيرد و تكرار مي‌كند. بنابراين كنشگري اين طبقه، بيشتر فرهنگي و اجتماعي و كمتر سياسي است.

اما انتظاري كه از اين طبقه مي‌رود كنشگري سياسي است. از اين منظر چه رخدادهايي شكل مي‌گيرد؟

وظيفه تاريخي طبقه متوسط اصلاح روند معيوب سياسي است. جايي كه كل جامعه و لايه‌هاي دروني طبقه متوسط را به انسجام دعوت مي‌كند تا حركت‌هاي مدني به نفع كل جامعه را ساماندهي كنند. طبقه متوسط از يك طرف طبقه برخوردار را به نقش‌آفريني بيشتر فرا مي‌خواند و از سوي ديگر طبقات پايين را هم براي تغيير وضعيت دعوت مي‌كند. نگراني حاكميت از اين نوع كنشگري طبقه متوسط است. اين نوع كنشگري مي‌تواند در قالب دعوت به حضور در انتخابات براي طرد تندروي‌ها باشد يا مقابله مدني و ميداني براي حفاظت از دستاوردهاي مدني و اصلاحي.

ارتباط اين طبقه با حاكميت بسيار نوساني شده است. طبقه متوسط، طبقه‌اي است كه بسياري از تحليلگران آن را موتور محركه انقلاب اسلامي سال57 برآورد مي‌كنند. اما پس از تشكيل جمهوري اسلامي (به خصوص در پايان دهه اول) تنازعي ميان نظام سياسي و طبقه متوسط شكل گرفته. به گونه‌اي كه برخي تئوريسين‌هاي جناح راست از ضرورت حذف طبقه متوسط فعلي و تشكيل طبقه متوسط ويژه براي جمهوري اسلامي سخن مي‌گويند. اين تنازع از كجا ريشه مي‌گيرد؟

در سده اخير، حركت‌هاي اجتماعي در ايران بيشتر متعلق به طبقه متوسط است. حتي در انقلاب مشروطه كه بيشتر بازاري‌ها و بورژوازي ملي و فئوداليسم درگير آن بودند، باز هم نقش اصلي را طبقه متوسط ايفا مي‌كرد. اين وضعيت در ساير تحولات اجتماعي مانند ملي شدن صنعت نفت، انقلاب 57 و تحولات پس از آن در رخدادهاي اعتراضي سال‌هاي 78، 88، 96، 98 و 1401نمود داشته است. پس طبقه متوسط عامل تحول‌خواهي است اما اين طبقه، باوري به فروپاشي، تخريب و ويران‌سازي نداشته است. به اين دليل است كه سعي كرده نيروي ميان‌دار باشد و نقش واسطه‌اي داشته باشد تا جامعه هزينه‌هاي كمتري بدهد. به اين دليل است كه به سمت دولت‌سازي و تشكيل نظام سياسي گام برداشته تا هم نظام سياسي را كنترل كند و هم زمينه حركت‌هاي مدني را فراهم سازد. اما در ايدئولوژي نظام سياسي ايران، مفهومي ذيل عنوان توده‌سازي وجود دارد كه با مفهوم دولت- ملت‌سازي متفاوت است. براي توده‌سازي، طبقه متوسط موضعيتي ندارد. جمهوري اسلامي در دوران بعدي به دنبال شكل‌دهي به توده- حاكميت بوده است. اينجاست كه طبقه متوسط احساس مي‌كند كه كلاه سرش رفته است. بنابرين احساس نارضايتي مي‌كند، نقد كرده و اعتراض مي‌كند. در واقع ما با پديده‌اي با عنوان تزاحم و تضاد بين طبقه متوسط و حاكميت روبه‌رو شده‌ايم تا تضاد بين توده- حاكميت. در ارزيابي‌هاي تحليلي كمتر به اين واقعيت‌ها توجه مي‌شود.

جرياني از دهه 70 به بعد به دنبال تبديل جمهوري اسلامي به خلافت اسلامي بوده است. اين استحاله (تبديل دولت- ملت به حكومت-توده) تا چه اندازه زمينه‌ساز اين تزاحم و تضاد بوده است؟

وقتي جمهوري اسلامي طبقه (به معناي كلي آن) را پس مي‌زند و توده را جايگزين ملت مي‌كند، اين حركت آغاز مي‌شود. مساله توده نه دموكراسي است، نه توسعه و نه شايسته‌سالاري و… مساله توده، رفع نيازهاي اساسي است. توده مصرف بيشتر مي‌خواهد و ارزش‌هاي متفاوتي دارد. حاكميت براي توده ديگر نيازي به جمهوري ندارد و خلافت اسلامي كفايت مي‌كند، اما ملت و طبقه متوسط جمهوري را طلب مي‌كند. ريشه‌هاي تضاد و تزاحم را در يك چنين مطالباتي بايد جست‌وجو كرد.

در جريان رخدادهاي اعتراضي پس از فوت مهسا اميني كه با شما صحبت كرديم، معتقد بوديد طبقه متوسط هنوز اعتقاد خود را به رويكردهاي اصلاحي، دموكراتيك و صندوق‌هاي راي از دست نداده، بنابراين وارد تنازعات خياباني نمي‌شود. پس از رخدادهاي اعتراضي اخير اما نشانه‌اي از بهبود و اصلاح مشاهده نمي‌شود. قانون جديد انتخابات، قانون حجاب و عفاف، تداوم فيلترينگ و… ادامه دارد. صبر اين طبقه تا كجا تداوم دارد؟

طبقه متوسط هنوز هم معتقد است كه بايد از مسير رفتارهاي مدني حركت كند و از رفتارهاي راديكال و انقلابي دوري كند. به همين دليل است كه از طبقه پايين جامعه دعوت نمي‌كند كه كنشگري تند و تيز داشته باشد. چون مي‌داند كه ممكن است انقلابي روي دهد. انقلاب هم با فروپاشي تمام‌عيار شكل مي‌گيرد. يك دوره طولاني عقبگرد در جامعه شكل مي‌گيرد. طبقه متوسط چون قبلا اين مسير را يك‌بار طي كرده، ديگر به راحتي به آن تن نمي‌دهد. به همين دليل تلاش مي‌كند منفذي براي حضور در انتخابات و رفتارهاي مدني پيدا كند. اين روند تا جايي ادامه دارد كه طبقه متوسط تمام انرژي خود را براي رفتارهاي مدني از دست بدهد. پس از اين مرحله است كه ديگر اين طبقه عامليت تحولات نخواهد بود بلكه اتفاقات روند را به دست مي‌گيرد. طبقه متوسط هم جان و ميل خود را براي صحبت كردن از اصلاحات، رفتارهاي مدني، انتخابات و… از دست مي‌دهد. نظام سياسي تمام تلاش خود را معطوف داشته تا گفتمان اصلاحات را بدنام كند و دچار فروريزي شود. ولي انگار سياست‌گذاران نمي‌دانند فروريزي گفتمان اصلاحات، آغاز بروز رفتارهاي راديكال خواهد بود.

با همه اين توضيحات، كنشگري طبقه متوسط در انتخابات 1402 و 1404 چگونه خواهد بود؟

به نظرم اين طبقه در انتخابات كنشگري فعالي نخواهد داشت. يك نوع ناظر بودن و منتظر بودن را از كنش اين طبقه مي‌توان متصور بود. اين فهم من از رفتار اين طبقه است. طبقه متوسط احساس مي‌كند دهه‌هاست در حال هزينه دادن و مشاركت كردن است، اما دستاوردي كسب نكرده است.

با اين سكوت و سكون، آيا زمينه براي قدرت‌نمايي طيف‌هاي تندرو بيشتر نمي‌شود؟ به هر حال در غياب طبقه متوسط راديكال‌ها سكان امور را به دست مي‌گيرند؟

مردم و طبقه متوسط طي دهه‌هاي اخير بارها پالس ارسال كرده‌اند كه جامعه به وضع خطرناكي رسيده است. به فقر و نابرابري دچار شده، آسيب‌هاي اجتماعي جولان مي‌دهد، انحطاط فرهنگي آغاز شده، جرم و جنايت صعودي شده و… اما نظام سياسي توجهي به اين هشدارها نمي‌كند. طبقه متوسط مي‌گويد با من يا بي‌ من، جامعه در حال انحطاط است، نظام سياسي ضعيف شده، دموكراسي در حال مرگ است، توسعه نابود شده و… وقتي اين هشدارها را داده مانند پزشكي است كه همه واقعيت‌ها را براي بيمارش شرح داده اما بيمار يا خانواده‌اش حاضر به درك موضوع نيست. هر آن ممكن است در نيمه‌شبي زنگ‌هاي تماس به صدا درآيد و از وضعيت بحراني خبر دهند و…


  مردم و طبقه متوسط طي دهه‌هاي اخير بارها پالس ارسال كرده‌اند كه جامعه به وضع خطرناكي رسيده است.
  طبقه متوسط هنوز هم معتقد است كه بايد از مسير رفتارهاي مدني حركت و از رفتارهاي راديكال و انقلابي دوري كند. 
  طبقه متوسط چون قبلا مسير انقلاب را يك بار طي كرده، ديگر به راحتي به آن تن نمي‌دهد.
  در ايران يك لايه از طبقه متوسط اقتصادي و يك لايه فرهنگي و اجتماعي است.
  طبقه متوسط احساس مي‌كند دهه‌هاست در حال هزينه دادن و مشاركت كردن است، اما دستاوردي كسب نكرده است.
  حتي در انقلاب مشروطه كه بيشتر بازاري‌ها و بورژوازي ملي و فئوداليسم درگير آن بودند، باز هم نقش اصلي را طبقه متوسط ايفا مي‌كرد.
  طبقه متوسط ايران در سال 1402 به لحاظ اقتصادي ضعيف است اما به لحاظ فرهنگي بسيار قدرتمند شده و حتي به آرزو و نماد براي طبقات ديگر بدل شده است.

منبع: روزنامه اعتماد 15 مرداد 1402 خورشیدی