1

پرونده ای برای 28 مرداد پس از 70 سال

۲۸ مرداد، ادبيات و روان جمعي ايرانيان

بازآفريني شر و جاي خالي قهرمان/ منجي

علي‌اصغر سيدآبادي

شايد نخستين‌بار كارل گوستاو يونگ اصطلاح ناخودآگاه جمعي يا روان جمعي را به كار نبرده باشد، اما او پيش و بيش از هر كس ديگري به اين موضوع پرداخته و درباره آن نوشته است، به ويژه از اين زاويه كه چگونه ساخته مي‌شود و چگونه مي‌توان بر آن آگاهي يافت و تغييرش داد.

پس از اينكه هيتلر با پشتيباني پرشور آلمان‌ها به قدرت رسيد و با تكيه بر اين پشتيباني در آلمان مرتكب جنايت‌هاي بسيار شد و جنگ جهاني دوم را راه انداخت و جهان را به‌هم ريخت، براي بسياري از انديشمندان اين پرسش پيش آمد كه چگونه همه ملت به پشتيباني او برخاستند و جنايت‌هاي او را عليه هموطنان‌شان و ديگران توجيه كردند يا در انجام آنها شريك شدند؟ هيتلر در تاريخ آلمان حادثه‌اي ناگهاني بود كه درخشيد و قلب‌ها را به تپش واداشت و سپس خاموش شد، در حالي كه زخم‌هايي كه او بر روان جمعي آلمان و اروپا و يهوديان گذاشته بود، هنوز مرهم نيافته است. پديده هيتلر شايد يكي از مهم‌ترين انگيزه‌ها براي مطالعه در زمينه روان يا ناخودآگاه جمعي بود و آثار زيادي در اين زمينه تاليف شده است. يكي از اين انديشمندان هانا آرنت بود كه آثارش در ايران نيز ترجمه شده است، اما آيا روان جمعي يك ملت فقط با ظهور چنين پديده‌هايي (ضد قهرمان) در زماني كوتاه و با چنان شور و هيجاني تحت تاثير قرار مي‌گيرد و تاثير مي‌گذارد؟

۲۸ مرداد و دكتر مصدق از پديده‌هايي است كه به‌رغم هزينه و كوشش حكومت براي ارايه روايتي مسلط و تاثيرگذار از اين رويداد، روان جمعي ايرانيان را تحت تاثير قرار داده است، اما در فرآيند اين تاثيرگذاري روندي كاملا متفاوت طي شده است. مصدق پس از شكست و زندان رفتن و حصر شدن و مرگش در روان جمعي ايرانيان دوباره‌ زاده شد. در اين زايش دوباره بيش از همه سانسور دوره پهلوي دوم، ادبيات سمبوليك، غياب او و جايگزين شدن جاي خالي‌اش در مقابله با شر نقش ايفا كرد.

روايت تاريخ رسمي و تاريخ جايگزين

كتاب‌ها و مطبوعات رسمي دوره پهلوي ۲۸ مرداد را قيام ملي مي‌خواندند و بر اساس تصويري كه ارايه مي‌كردند، پس از سركوب طرفداران مصدق و كشف سازمان حزبي افسران توده و برخي تحركات ديگر، كشور به دوره‌اي از ثبات سياسي رسيده است كه در آن املاك سلطنتي تقسيم شده، اصلاحات ارضي اجرا شده، برنامه توسعه عمران و توليد پيش مي‌رود و واحدهاي توليدي و صنعتي افزايش مي‌يابد و صنعت حمل و نقل با تاسيس هواپيمايي كشوري و توسعه راه‌آهن و راهسازي گسترش يافته است و امور بهداشتي و توسعه فرهنگ و دانشگاه با سرعت
پيش رفته است و با انقلاب سفيد تحولات اجتماعي گسترده رخ داده است. (شميم علي‌اصغر- صص ۹۴ تا ۱۶)

سناتور اشراف احمدي در كتابي با عنوان «دوازده سال در راه ساختن ايران نوين» ۲۸ مرداد را آغاز پيروزي‌هاي درخشان و بنيانگذار جنبش عميق و مثبت ملت ايران در راه ترقي و پيشرفت و تكامل مي‌داند و آن را رستاخيز عظيم ملي مي‌نامد و فاصله ۱۲ ساله از ۲۸ مرداد تا دي ماه ۱۳۴۱ را كه اصلاحات ارضي اجرايش شروع مي‌شود، ۱۲ سال كوشش در راه ساختن ايران نوين مي‌داند. (احمدي- ص ۱۰)

در روايت جايگزين كه قبول مردمي يافت و به روايت مسلط تبديل شد، ۲۸ مرداد كودتا خوانده مي‌شد، كودتايي كه نيروهاي دست راستي مخالف مصدق در داخل كشور، با همكاري امريكا و انگليس تدارك ديدند (كاتوزيان، ص ۲۷۶) كه به بازداشت و زنداني شدن مصدق انجاميد. در اين روايت پس از ملي كردن نفت ايران و پيروزي در دعواي حقوقي بين‌المللي اصلاحات داخلي را شروع كرد. شروع اصلاحات در داخل باعث شد كه نيروهاي مذهبي پشتيبان او در مجلس به صف مخالفانش بپيوندند. (آبراهاميان- ۳۳۹)

با اين حال روايت جايگزين روايتي يك‌دست نيست. به گمان همايون كاتوزيان سرنگوني دولت مصدق اجتناب‌ناپذير نبود. اگر مصدق اختلافات بر سر نفت را به پايان رسانده و در همان حال براي جلوگيري از قانون‌شكني نيروهاي چپ و راست كه با آزادي كامل عليه او فعاليت مي‌كرند، از قانون استفاده كرده بود، به احتمال زياد سر كار مانده بود. (كاتوزيان- ص ۲۷۷) اين پيشنهاد بسيار عجيب است در حالي كه امروز مي‌دانيم وقتي روز ۲۵ مرداد سرلشكر نصيري حكم عزل مصدق در دست توسط دولت بازداشت و گاردهاي سلطنتي همراهش خلع سلاح شدند و شاه و ملكه به بغداد گريختند، مصدق ديداري سرنوشت‌ساز با سفير امريكا داشت. در اين گفت‌وگو سفير امريكا به مصدق وعده داد كه در صورت برقراري دوباره نظم و قانون، امريكا به دولت مصدق كمك خواهد كرد. مصدق به ارتش فرمان داد تا خيابان‌ها را از تظاهرات‌كنندگان پاك كند. به بياني ديگر مصدق براي پراكندن پشتيبانان خود از ارتشي كه دشمنش بود، كمك گرفت. (آبراهاميان- ۳۴۴)

هر روايتي از نخست‌وزيري مصدق و سرنگوني دولت او را بپذيريم، در اين نكته نمي‌توان ترديد كرد كه اين سرنگوني يا شكست يكي از تاثيرگذارترين رويدادهاي سياسي ايران در روان جمعي ايرانيان است، اما اين تاثيرگذاري چرا رخ داده است؟

ادبيات و روان جمعي

حوادث بزرگي كه همه مردم را تحت تاثير قرار مي‌دهد معمولا هم متاثر از روان جمعي يك ملت است و هم بر آن تاثير مي‌گذارد. صف‌هاي بلند ستايشگران چهره‌هاي فاشيستي مثل موسوليني و هيتلر از نگاه ما تعجب‌برانگيز است، اما چنين صف‌هايي در روان جمعي ملت‌ها ريشه دارد. روان جمعي سرشتي ناخودآگاه دارد.

روان جمعي نيرويي برمي‌سازد كه مي‌تواند در قالب جنبش‌هاي توده‌اي؛ سازمان يافته و وحدت‌گرا؛ هم مي‌تواند ‌زاده و هم در خدمت توتاليتاريسم باشد.

با اين همه به نظر يونگ مي‌توان روان جمعي را شناخت و آن را اصلاح كرد يا از آن بهره برد. به نظر او ما ديگر نمي‌توانيم انكار كنيم كه واقعيت‌هاي پنهان ناخودآگاه، نيروهايي سرنوشت‌ساز هستند و آنها را نمي‌توان جزو نظام عقلاني جامعه گنجاند. (يونگ، ص ۱۸۶)

اگر قايل به روان جمعي باشيم، آيا روان جمعي هم دچار آسيب مي‌شود؟ آيا مي‌توانيم از اصطلاح‌هاي روان جمعي رنجور يا مجروح استفاده كنيم؟

جفري الكساندر از اين اصطلاح استفاده كرده است و اين نكته را افزوده كه در روان زخم جمعي (روان جمعي مجروح) اين خود واقعه نيست كه في‌نفسه در سطح اجتماعي آسيب‌زاست، بلكه برساخت اجتماعي آن در قالب خاطره جمعي را بايد مسبب دانست. بنابراين ما با اصطلاح ديگري با عنوان خاطره جمعي نيز رو به روييم و خاطره جمعي محصول تجربه جمعي مصايب يا شادي‌هاست.

او مي‌افزايد كه آسيب واقعه چيزي نيست كه به شكل طبيعي از نسلي به نسل ديگر ميراث برسد. روان جمعي مجروح خصيصه‌اي است كه به نحو اجتماعي پرداخته و منتقل مي‌شود. اين برساخت اجتماعي روان مجروح ممكن است همگام با واقعه پيش برود يا متاخر بر آن باشد (Alexander, 2004: 8 به نقل از خسروشاهي و منصوري)

اما به نظر فرويد فرآيندهاي رواني يك نسل به نسل بعدي انتقال مي‌يابد و هيچ نسلي قادر نيست تكانه‌هاي رواني‌اش را از نسل مابعد خود پنهان دارد. (Freud, 1913: 84 به نقل از خسروشاهي و منصوري)

اما اين تكانه‌هاي رواني يا زخم‌ها و رنجوري‌هاي روان چگونه منتقل يا برساخته مي‌شود؟

يكي از كاركرد‌هاي ادبيات انتقال اين زخم‌ها و رنج‌ها همچون ميراث نسلي به نسل ديگر يا برساختن آن با تبديل آن به تجربه مشترك ادبي است.

اين اتفاقي است كه پس از كودتاي ۲۸ مرداد در ايران رخ داد.

پژوهش‌ها و مقاله‌هاي بسياري درباره تاثير كودتاي ۲۸ مرداد بر شعر و ادبيات داستاني ايران منتشر شده است. محمد شمس لنگرودي در دوره‌بندي شعر نو، شعر پس از كودتا را واجد ويژگي‌هايي اختصاصي مي‌داند كه جلد دوم كتاب تاريخ تحليلي شعر نو را به اين دوره اختصاص داده است و تاثير كودتا را در شعر شاعراني مثل نيما يوشيج، فريدون توللي، نادر نادرپور، نصرت رحماني، مهدي اخوان ثالث، فريدون كار و برخي ديگر نشان داده است. (شمس لنگرودي- ص ۳۸ تا ۶۶)

همچنين حسن ميرعابديني در جلد اول صد سال داستان‌نويسي بخشي مفصل را به داستان پس از كودتا اختصاص مي‌دهد و عنوانش را مي‌گذارد: شكست و گريز.

او در اين بخش احساس شكست روشنفكران و نويسندگان را پس از كودتا تاثيرش را در ادبيات داستاني در آثار نويسندگاني چون بهرام صادقي، جلال آل‌احمد، غلامحسين ساعدي، احمد محمود، تقي مدرسي و بسياري ديگر بررسي مي‌كند و نتيجه مي‌گيرد كه مضمون‌هايي مرگ‌انديشي، بيهودگي، لذتجويي، اجتماع‌نگاري‌هاي شتابزده و اقليم و روستا در اين دوره فراواني بيشتري در داستان‌ها دارند. او همچنين از رونق پاورقي‌نويسي و شكل‌گيري افسانه‌هاي اجتماعي و داستان‌هاي اسطوره‌اي و داستان‌هاي زندگينامه‌اي به عنوان بخشي از اين تاثيرات ياد مي‌كند. (ميرعابديني- ص ۲۷۳ تا ۳۹۸)

اغلب اين پژوهش‌ها اين تاثير را در محدوده يأس و بدبيني و احساس شكست بررسي كرده‌اند. مثلا پژوهشي با عنوان بدبيني شاعران بعد از كودتاي ۲۸ مرداد نشان مي‌دهد كه فراواني موضوعاتي مانند عدم اتحاد و همدلي ميان آدم‌ها، دخالت بيگانگان در عرصه‌هاي سياسي، فرهنگي و اعتراض به جو اختناق زده و نا امن جامعه، روحيه يأس و نااميدي، شكست ترديد و پوچي در شخصيت‌ها و توصيف فضاي استبدادي و تيره جامعه پس از كودتا در شعرها بيشتر شده است. (احساني اصطهباناتي- ص ۲۷)

محمد جعفر ياحقي نيز از جايگزيني يأس و دلمردگي به جاي داشتن پشتوانه فكري و فلسفي، جنبه سياسي و اجتماعي داشتن، ادامه حيات تغزلي كه محصول آن شعرهايي غزلي و هوس‌آلود و فاقد ارزش اجتماعي بود، رواج انديشه غيرمذهبي و لاييك، توجه به ارزش‌هاي ظاهري و مادي زندگي، گسترش آفاق شعر به مسائل خارج از مرزهاي ايران و رواج مضمون‌هاي انساني مثل انعكاس جنايات جنگ، مساله ويتنام، تبعيض نژادي، همدردي با سياهان و محرومان سراسر گيتي مي‌داند. (احساني اصطهباناتي- ص۳۸)

تقريبا تمام كتاب‌ها و پژوهش‌ها درباره تاثير كودتا بر شعر و ادبيات يا ويژگي‌هاي ادبيات پسا كودتاست، اما درباره تاثير ادبيات پس از كودتا يا متاثر از كودتا در روان جمعي ما ايرانيان پژوهشي انجام نشده است.

چرايي تاثيرگذاري پديده مصدق

در روان جمعي ايرانيان

اگر بخواهيم صورت‌بندي از دلايل و عوامل تاثيرگذاري پديده مصدق را در روان جمعي ايرانيان پس از ۷۰ سال بررسي كرد برخي از عوامل و دلايل را مي‌توان چنين برشمرد :

۱. شخصيت ويژه مصدق و اجراگري فوق‌العاده او در ماجراي نهضت ملي شدن نفت و همچنين دادگاه. استفاده از ابزارهاي مختلف بياني حتي گريه و شوخي و خوابيدن و… در كنار ايستادگي در برابر قدرت خارجي و استبداد داخلي، سلامت اقتصادي، از دلايل توجه افكار عمومي به مصدق و تاثيرپذيري از او بود و كماكان در بخشي از جامعه هست.

محمدعلي موحد كه شايد كامل‌ترين كتاب‌ها را درباره پيش و پس از كودتا نوشته باشد، در كتاب؛ خواب آشفته نفت: از كودتاي ۲۸ مرداد تا سقوط دولت زاهدي؛ متن كامل محاكمه مصدق را آورده است. (موحد- ص ۱۶۱) و معتقد است: پيروزي كودتا به حضور فيزيكي مصدق در صحنه سياست پايان داد، اگرچه حضور معنوي او در فضاي سياسي ايران تا امروز پايدار و برقرار مانده است. محاكمه شتابزده مصدق برخلاف آنچه ترتيب‌دهندگان آن نمايش پنداشته بودند، آبرويي براي كودتاگران بار نياورد. راي دادگاه، مصدق را محكوم شناخت اما برنده‌ آن محاكمه كسي جز مصدق نبود. او در حافظه‌ مردم ايران تبديل به اسطوره شد و ماندگار گشت. (موحد- ص۲۵)

۲. حبس و حصر و مرگ

پس از ملي شدن نفت ايران و سرنگوني دولت مصدق، خانه او غارت و خودش بازداشت و محاكمه و محكوم به زندان شد و برخي از نزديكانش مانند دكتر فاطمي اعدام شدند. او پس از گذراندن بخشي از زندانش در خانه خود در احمدآباد حصر خانگي شد و در سال ۱۳۴۵ فوت كرد. يعني بيش از ۱۳ سال مجازات شد. اين مجازات از نظر مردم ظلم به او بود و همين ظلم خاطره او را زنده نگه داشت و او را به اسم رمزي تبديل كرد كه هر كس مي‌خواست عليه حكومت حرفي بزند، نام مصدق را بر زبان مي‌آورد و سراغش را مي‌گرفت.

۳. چهره‌هاي نمادين مخالف مصدق

يكي ديگر از دلايل صف مخالفان مصدق بود كه اغلب چهره‌هايي نمادين بودند و با صفتي تعريف شدني بودند. غير از محمدرضا پهلوي كه ديرتر از همه به كودتا رضايت داد، امريكا و انگليس مخالفان خارجي او بودند، برخي از درباريان و نمايندگان مجلس كه متهم به فساد و وابستگي به خارجي‌ها بودند از مخالفان داخلي بودند و در خيابان شعبان جعفري و دسته‌هايي از چاقوكش‌ها و بزن بهادرهاي تهران در سركوب مصدق و يارانش نقش ايفا مي‌كردند كه از همه نمادين‌تر بودند.

۴. سانسور

سانسور يكي ديگر از عواملي است كه به تاثيرگذاري مصدق كمك كرد. اگر نام او سانسور نمي‌شد، گفت‌وگويي درباره اشتباهات و افتخارات او در مطبوعات شكل مي‌گرفت و از دل اين گفت‌وگوها اسطوره ساخته نمي‌شد، اما سانسور باعث شد كه چنين گفت‌وگويي شكل نگيرد و فضا در غياب صداي مصدق به سمت انتقادها، توهين‌ها، ناسزاها و نكوهش‌ها و سرزنش‌هاي يك طرفه نزديكان دربار و حتي شخص شاه كشيده شده و همين به اسطوره‌سازي از مصدق كمك كند.

سپهر ذبيح كه در سال‌هاي ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ سردبير روزنامه باختر امروز (به مديريت دكتر حسين فاطمي) بود و پس از كودتا به امريكا رفت و به عنوان رييس دپارتمان علوم سياسي دانشگاه كاليفرنيا فعاليت كرد، مي‌گويد: رژيم شاه حساسيت زيادي به تحقيق درباره دهه پس از به قدرت رسيدن مجدد او نشان مي‌داد. تحقيقات پيرامون دو موضوع خاص، يعني جنبش كمونيستي ايران و حكومت ملي مصدق، يا محدود به شرح‌هايي بود كه با موافقت دولت تهيه مي‌شد و هزينه‌ مالي آن را مي‌پرداخت يا آثار كمونيستي و دست چپي بود كه توده‌اي‌هاي مهاجرت كرده به اروپا يا شوروي آنها را مي‌نوشتند.

در اوايل دهه ۱۹۶۰ رژيم ايران سياست سانسور شديد نسبت به پژوهش‌هاي مربوط به سياست ايران در دهه ۱۹۵۰ را كاهش داد. اين ملايمت تا اندازه‌اي ناشي از اعتماد به نفس فزاينده رژيم و تا حدودي بر اثر نخست‌وزيري علي‌ اميني بود كه سياستمداري نسبتا روشنفكر و آزادي‌خواه به شمار مي‌آمد، اما حتي در اين دوران نيز، رژيم از پژوهش‌هاي علمي درباره عصر مصدق خوشش نمي‌آمد و هراس داشت كه هرگونه روشنگري درباره دوران حكومت مصدق موجب شود كه احساس وفاداري نسبت به او از نو زنده شود. (ذبيح- ص ۱۷)

بازآفريني وضعيت شر و برجسته‌ شدن

جاي خالي نيروي خير

پس از دادگاه اول مصدق كه خبرها و گزارش‌هاي آن تا حدودي در مطبوعات منتشر شد و شيوه برگزاري‌اش چنان بود كه امكان انتقال دهان به دهان جزيياتش وجود داشت و احتمالا در اين انتقال‌ها شاخ و برگ هم بر روايت افزوده مي‌شد، نام مصدق و يارانش مشمول سانسور شد. بعد با شكل‌گيري ساواك در همان دهه سخت‌گيري‌ها افزايش يافت. همين ممنوعيت و سانسور به نقض غرض انجاميد .

عده‌اي از نويسندگان و روشنفكران پس از كودتا انگيزه‌هاي خود را از دست دادند و از مقاومت سر باز زدند و در صورتي كه قلم به نگارش برداشتند از گذشته نوشتند و از آنچه اتفاق افتاده بود گريزان شدند: بدين‌ترتيب آشفتگي و خفقان همه‌جانبه جامعه و فضاي فسرده اجتماعي و فرهنگي ايران باعث شد در ميان نويسندگان گرايش نوعي فرار از واقعيت پديد‌آيد، جمعي هم به دستگاه قدرت نزديك شدند. (تسليمي- ص ۱۰۰)

اما بخش ديگري از نويسندگان و شاعران و روشنفكران راه ديگري انتخاب كردند. از يك‌سو ادبيات به سمت نوعي سمبوليسم ادبي كشيده شد كه در آن با شبيه‌سازي فضاهاي اسطوره‌اي و افسانه‌اي و حتي ديني بدون نام بردن از شاه و دستگاه حاكم و مصدق فضايي سياه از وضع حاكميت تصوير مي‌شد كه مردم نشانه‌هايش را در مي‌يافتند، به ويژه كه به خاطره‌هاي جمعي تاريخي‌شان و فضاي ذهني‌شان نزديك بود.

مردمي كه هنوز روضه امام حسين(ع) گوش مي‌دادند، به راحتي مي‌توانستند هر ظلمي را در قالب امام حسين(ع)- يزيد بازتوليد كنند. حتي روشنفكران غيرمذهبي نيز متاثر از فضاي دوگانه‌انگاري كه اگر نگوييم بر ذهن ايراني سيطره دارد، مي‌توانيم بگوييم در مقاطعي از تاريخ سيطره داشته است و ذهن‌مان به پذيرفتن آن عادت دارد.

بسياري از پژوهندگان اديان دوره باستان ايران ازجمله گراردو نيولي كه كتاب‌هايش به فارسي ترجمه شده است، ثنويت يا دوگانه‌انگاري را ويژگي خاص دين ايرانيان ادوار باستان و ميانه مي‌داند. (نيولي، ۱۶۴) به نظر مسكوب نيز از اعصار كهن در انديشه‌ ايراني نوعي دوبني (ثنويت) ديده مي‌شود. (مسكوب- ص ۶۵)

پژوهشگران دوگانه‌انگاري در سنت سياسي ايران را متاثر از موارد زير مي‌دانند:

گزاره‌هاي كلامي مشروعيت‌ساز در سنت سياسي ايران باستان

عقايد اسلامي در قرون نخستين

سنت اقتدارگرايي دوره ميانه اسلام

منازعه اجتماعي سده نوزدهم ميلادي

دگرديسي امر سياسي در دوران مشروطه

خصم‌گونگي نظم سلطاني و گفتار شاهي در رويارويي با شريعت در دوره پهلوي اول و دوم (حاجي‌زاده- ص ۳۵)

با اين همه چنين قضاوتي با يافته‌هاي جديدتر پژوهشگران همخواني ندارد و ما در طول تاريخ با دوره‌هاي متفاوتي رو به رو بوده‌ايم، دوره‌هايي كه در آن تنوع فرهنگي نسبي وجود داشته و دوره‌هايي كه تنوع فرهنگي سركوب شده است. در دوره‌هايي كه تنوع فرهنگي سركوب شده است، انديشه دوبني تقويت شده است، زيرا معمولا استبداد فرهنگي به دو قطبي شدن جامعه مي‌انجامد.

چنان‌كه شاكد در كتاب؛ تحول ثنويت: تنوع ديني در عصر ساساني: نشان مي‌دهد به‌رغم وجود ثنويت در ادياني چون زرتشتي و مانوي دست‌كم در اواخر دوره ساسانيان تنوع ديني در ايران حاكم بوده است. (شاكد- ص ۱۹) اين موضوع را مي‌توان در كتاب رويدادنامه خوزستان هم ديد كه از زبان سرياني ترجمه شده است. اين كتاب هم نشان مي‌دهد كه دست‌كم در دوره حمله اعراب مسلمان به ايران چنين تنوع ديني وجود داشته. همچنين منابع ديگري نيز از وجود تنوع ديني در برخي از مقاطع تاريخي حكايت دارند، مثلا مقاطعي از دوره عباسيان.

وجود چند خط در ميان، دوگانگي و تنوع هم از امكان تغيير حكايت مي‌كند و هم از عادت ذهني ما به دوگانه‌انگاري به دلايل مختلف.

نوع برخورد با دكتر مصدق پس از كودتا و سانسور حاكم باعث شد كه در ادبيات با بهره‌گيري از شبيه‌سازي‌ها از متون اسطوره‌اي، ديني و افسانه‌اي در قالب سمبوليسم رايج شاه به عنوان شر و حكومت به عنوان وضعيت برآمده از شر بازآفريني شود.

در پژوهشي موضوعات بازتاب يافته در داستان‌هاي پس از كودتا عبارتند از:

فقر

بيكاري

طلاق

دغل بازي

گلايه از روزگار و بي‌توجهي مسوولان

عدالت

انتقاد از سياست و سياستمداران

خودكفايي

انتقاد از غرب‌زدگي

انتقاد از دستگاه‌ها و ادارات دولتي

انتقاد از وضع اقتصادي

انتقاد از ظلم به رعيت (البته توسط ارباب) (قبادي- ص ۱۲۳)

تمام اين موضوعات امكان دوگانه‌سازي را به مخاطب مي‌دهد. با اين حال به نظرم نقش اصلي را در ساختن ذهنيت ايراني و عامل موثر در روان جمعي ايران در آن روزگار كه هنوز رسانه‌ها فراگير نشده بودند، شعر بود. شعر به دليل جايگاهش در سنت ادبي ايران و همچنين آسان‌خوان بودنش، رازآلودگي‌اش و امكانات بيشترش براي تاويل و تفسير بيشتر مورد اقبال قرار مي‌گرفت به ويژه در پرداختن به جاي خالي منجي/ قهرمان.

در آن چون امكان نام بردن از مصدق نبود، جاي خالي منجي/ قهرماني كه قرار است شر را از بين ببرد، جايگزين او شد. جاي خالي منجي/ قهرمان يا غياب قهرمان/ منجي آن‌قدر اهميت يافت كه وقتي رفته رفته پس از فوت مصدق و تغيير ذايقه سياسي مردم اوضاع تغيير كرد، آن جاي خالي كماكان در روان جمعي ايرانيان ماندگار بود و به نظرم نقش مهمي در حوادث بعدي ايفا كرد.

براي اينكه از ذهنيت نويسندگان برجسته آن روزگار آگاه شويم، بد نيست به برخي نتايج پژوهشي درباره نگاه نويسندگان و شاعران از خلال نامه‌هاي‌شان نگاهي بيندازيم.

در اين پژوهش ۸۵۹ نامه بررسي شده است كه جلال آل‌احمد، سيمين دانشور، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و علي شريعتي نوشته‌اند.

بيشترين فراواني نامه‌ها سال ۱۳۳۲ است با ۲۲۷ نامه. سال‌هاي بعد به ترتيب ۱۰-۸-۱۹-۱۰ و باز در سال ۱۳۴۱- ۲۱۱ نامه است و دوباره كم مي‌شود.

از نظر موضوعي بيشترين نامه درباره سياست است با فراواني ۴۰۰ نامه و بعد آثار ادبي با ۲۹۰ نامه و بعد مجلات با ۲۵۶ و ابراز هيجان با ۲۳۰ و موضوعات ديگري مثل هنر و فرهنگ (۲۰۶) اوضاع اقتصادي (۱۵۹)، اديان (۱۴۵) بهداشت و سلامت (۱۱۶) انواع ادبي (۱۱۱) اخلاق (۱۰۴).

يكي از موضوعات هم روان‌رنجوري است كه در ۴۶ نامه به آن اشاره شده است. درست است كه نسبت به موضوعات ديگر نوشتن از اين موضوع كمتر بوده، اما اگر دقت كنيم، خواهيم ديد كه تقريبا تمام نويسندگان نامه با اين موضوع درگير بوده‌اند، اما شايد در گفتن از اين موضوع در آن روزگار با محذوريت‌هايي رو به رو بوده‌اند.

در نامه‌هاي سياسي احزاب با فراواني ۱۵۴ سياستمداران با فراواني ۱۰۰ و نخست‌وزير با فراواني ۴۶ و انقلاب با ۲۲ رهبران سياسي با ۱۸ در صدرند و سازمان امنيت هم با فراواني ۶ در پايين فهرست است كه احتمالا به دلايل رعايت امنيتي از آن كمتر حرف زده‌اند.

زيرمجموعه روان‌رنجوري افسردگي با ۱۹ اضطراب با ۱۶ و فشار رواني با ۱۱ قرار دارند. (حاجي‌زين‌العابديني و ديگران- صص ۷۸-۹۶)

نتايج اين پژوهش زواياي مختلفي را روشن مي‌كند، اما مهم‌ترين آن سياسي بودن نويسندگان است. آنان حتي بيشتر از نوشتن كه شغل و اعتبار آنان است درباره سياست حرف مي‌زنند كه طبيعي است اين ترجيح در نوشته‌هاي‌شان هم اثر بگذارد.

منابع در دفتر روزنامه موجود است

تاييد كودتا توسط خواهر شاه

بهروز بهزادي

چند روز پيش نواري از گفت‌وگوي اشرف پهلوي خواهر توامان محمدرضا شاه به دستم رسيد كه سند ذي‌قيمتي است. در اين نوار كه سال‌ها پيش ضبط شده و چندي است، منتشر شده است. خواهر محمدرضا شاه بر نقش امريكا و انگليس در طراحي كودتاي 28 مرداد سال 1332، عليه دكتر محمد مصدق صحه مي‌گذارد. در واقع اين نوار صوتي به اين دليل ارزش و اهميت دارد كه نزديك‌ترين فرد خانواده سلطنت يعني خواهر دوقلوي شاه بر كودتاي 28 مرداد گواهي مي‌دهد وگرنه از نظر تاريخدانان و ملت ايران از همان زمان، كودتا مسجل بود و مردم در خيابان به تبليغات دربار كه بر آن نام قيام ملي داده بود، مي‌خنديدند.
سازمان‌هاي جاسوسي امريكا و انگليس از يك ماه قبل از كودتا همه چيز را آماده كرده بودند. پول‌ها تقسيم شده بود و سرلشگر زاهدي آماده اجراي دستور بود، البته شاه نيز از كل ماجرا خبر داشت. دكتر مصدق در آن زمان درصدد بود قدرت شاه را با همه‌پرسي قانون اساسي محدود كند تا او مانند شاه نظام‌هاي ديگر در اروپا پادشاهي كند. اما سودپرستان و چپاولگران ملت ايران و وابستگان به بيگانگان و شخص شاه بناي يك ديكتاتوري را بنيان گذاردند كه تا بهمن سال 57 به درازا كشيد. در اين مدت دكتر محمد مصدق بعد از يك دادگاه فرمايشي در خانه‌اش واقع در دهكده احمدآباد محصور بود و همان‌جا نيز درگذشت.
گفتني است كه گرچه ملت ايران گرفتار ديكتاتوري لجام‌گسيخته شاه شد ولي بسياري از ملت‌هاي ديگر با نام رمز دكتر مصدق عليه زياده‌خواهي قدرت‌هاي استعماري شوريدند. جمال عبدالناصر در مصر، با الهام از ملي شدن صنعت نفت ايران توسط دكتر مصدق، كانال سوئز را ملي كرد و در مقابل امپرياليزم غارتگر ايستاد و او آنچنان شيفته مصدق بود كه يك خيابان در قاهره به نام او كرد.
قوام نكرومه در آفريقا، سوكارنو در اندونزي و رهبران شماري ديگر از كشورهاي جهان سوم به بازتوليد نهضت مقاومت مصدق پرداختند. گفتني است دكتر مصدق در حصر احمدآباد به اندازه‌اي مورد توجه اطرافيان و نگهبانان بود كه رژيم سلطنتي ناگزير بود ورود و خروج روستاييان را به ملك او محدود كند و سفر دوستان و آشنايان را از تهران موقوف سازد و نگهبانان را هر چند روز يك‌بار تعويض كند. به‌رغم اين اقدامات مهر اين مرد بزرگ همچنان در دل مردم ماند و او در تاريخ جاودانه شد.

هفتادمين سالگرد كودتاي 28 مرداد

جدال ناتمام

محسن آزموده

هفتاد سال از كودتاي 28 مرداد 1332 مي‌گذرد. در اين هفتاد سال، صدها و شايد اغراق نباشد بگوييم هزاران كتاب و مقاله و جستار و گفتار و نوشتار و اثر هنري از فيلم داستاني و مستند و كليپ و اثر موسيقايي و نقاشي و مجسمه و … با موضوع اين رخداد توسط ايرانيان و ساير جهانيان پديد آمده است. برخي معتقدند بس است، كافي است، به حد كافي راجع به اين واقعه تاريخي پرداخته شده و هرچه بايد گفته مي‌شد، گفته شده. باقي حرف‌ها تكرار مكررات است و باعث سردرد. گروهي از ايشان مي‌گويند، اصل خود حرف زدن پيرامون اين ماجرا، مساله‌برانگيز است و معضل اصلي. شمار قابل توجهي اما چنين فكر نمي‌كنند و همچنان سرسختانه اطلاعات و داده‌هاي مربوط به آن را دنبال مي‌كنند. محققين دانشگاهي و پژوهشگران تاريخ و علوم انساني كماكان راجع به كودتاي 28‌مرداد تحقيق مي‌كنند و پيگيرانه منتظر آخرين اطلاعات و آزاد شدن جديدترين اسناد از آرشيوها هستند و با هر گشايشي دست به كار مي‌شوند و كتاب‌ها و مقالات جديد مي‌نويسند.
جالب است كه اين آثار و تحقيق‌هاي جديد مورد استقبال گسترده مخاطبان قرار مي‌گيرد و راجع به آنها بحث و گفت‌وگوهاي فراواني در مي‌گيرد. غير از محققين، هنرمندان و نويسندگان و شاعران و آهنگسازان و فيلمسازان هم دست از سر كودتاي 28مرداد بر نمي‌دارند و مدام به آن مي‌پردازند، مثال مهمش مستند «كودتاي 53» (2019) از تقي اميراني كه در آن فيلمساز با همكارانش در جست‌وجويي گسترده كوشيده‌اند دست داشتن بريتانيا در اين كودتا را نشان دهند. تاكيد آنها در اين فيلم بر يافتن فردي به نام نورمن داربي شاير، از ماموران ام‌اي‌6 است كه در جريان كودتاي 28 مرداد در ايران نقشي فعال داشت، اما حالا اطلاعات مربوط به او، تا سر حد امكان از نظرها پنهان شده است. فراموش نكنيم كه بريتانيا- بر خلاف امريكا- تاكنون هيچگاه به‌طور رسمي به دست داشتن در كودتاي 28 مرداد 1332 اعتراف نكرده است. اين در حالي است كه در همين روزهاي اخير، ديويد اوئن، وزير امور خارجه انگليس در سال‌هاي 1977 تا 1979 (مصادف با انقلاب 1357)، در گفت‌وگو با روزنامه گاردين گفته كه «لندن پس از گذشت ۷۰ سال سرانجام بايد براي اعتبارش نقش خود را در اين كودتا در ايران كه به بركناري محمد مصدق، نخست‌وزير منتخب ايران در سال ۱۹۵۳ ميلادي (۱۳۳۲ شمسي) منجر شد، به‌طور رسمي بپذيرد… ديويد اوئن ‌به گاردين گفت: دلايل خوبي براي اذعان به نقش بريتانيا با امريكا در سال ۱۹۵۳ در سرنگوني تحولات دموكراتيك وجود دارد. با اعتراف به اينكه اشتباه كرديم و به گام‌هايي كه به سوي ايران دموكراتيك در حال توسعه بود آسيب زديم، اكنون با اين اعتراف به ايجاد اصلاحات كمك مي‌كنيم.» (نقل از ايسنا، خبر 1402052415020) 
وقتي محققان و هنرمندان و مردم دست از سر كودتاي 28‌مرداد بر نمي‌دارند، طبيعي است كه به طريق اولي، سياست‌مداران و سياست‌پيشگان و فعالان و تحليل‌گران و گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي هم بي‌خيال اين ماجرا نشوند و هر‌يك به ظن خود در اين باره اظهارنظر كنند. در يك سال اخير كه جامعه ايران در شرايط التهاب به سر مي‌برده، بحث درباره نهضت ملي كردن صنعت نفت، مصدق و كودتاي 28مرداد هم داغ‌تر از قبل شده. البته اين بحث چنان كه اشاره شد، از پيش هم داغ بود. نقدهاي سخت به مصدق و عملكرد او، با برجسته كردن برخي از اقداماتش كه به زعم ايشان اشتباه بود، مثل ناكامي مذاكرات، نپذيرفتن پيشنهادهاي طرف‌هاي غربي و نهادهاي بين‌المللي، اشتباهش در تعطيل كردن مجلس و … آنها به او انواع و اقسام انگ‌ها را مي‌زنند، مثل پوپوليست، خودخواه، ديكتاتور و …
 بازار نقدها و انتقادها و حمله‌ها و دفاع‌هاي تند و تيز احساسي از مصدق و جبهه ملي و موافقان و مخالفانش پر حرارت، اما در اين يك سال گذشته، به علت شرايط پيش آمده اين بحث‌ها بارها داغ‌تر و عمومي‌تر شده است. در اين ميان سلطنت طلبان و به ويژه طرفداران پهلوي‌ها، به دليل بهره‌مندي از امكانات رسانه‌اي و شرايط سياسي، پر سر و صداتر از بقيه بودند. آنها بر همان ادعاهاي قديمي و تكراري خود تاكيد مي‌كنند كه 28 مرداد نه تنها كودتاي مشترك محمدرضا شاه پهلوي و طرفدارانش در همكاري با دولت‌هاي بريتانيا و ايالات متحده امريكا نبوده، بلكه قيام مردم عليه كودتاي مصدق بوده است! وقتي هم به اين مدعيان مي‌گوييم كه دست كم خود غربي‌ها بر نقش‌شان در كودتا اذعان داشته‌اند، مي‌گويند، آنها اغراق مي‌كنند، دروغ مي‌گويند، اين هم از برنامه‌هاي‌شان است، الكي مي‌خواهند خودشان را مهم جلوه دهند! شگفت آنكه اكثر همين مدعيان پشت هر واقعه‌اي دست غرب و به ويژه بريتانيا را مي‌بينند و در تحولات جاري هم چشم‌شان به دست‌هاي آنهاست و قويا معتقدند تا زماني كه قدرت‌هاي غربي نخواهند، در ايران اتفاقي نمي‌افتد. 
كوتاه سخن آنكه با گذشت هفتاد سال، بحث درباره نهضت ملي و كودتاي 28 مرداد همچنان داغ است، به علل مختلف، از جمله زنده بودن پيامدهاي آن و همچنين به این علت كه هنوز بسياري از آرشيوها از جمله آرشيو دولت‌هاي بريتانيا و روسيه و … گشوده نشده. ناگفته‌ها زياد است، گفته‌ها هم همچنين. مي‌توان در كنار آدم‌هايي چون محمد علي موحد و فخرالدين عظيمي و يرواند آبراهاميان و همايون كاتوزيان و علي رهنما و سهراب يزداني و مارك گازيوروسكي ايستاد و گفت كه 28 مرداد كودتا بوده و عاملانش شاه و دربار و و مخالفان مصدق و بريتانيا و امريكا، همچنين مي‌توان سوي ديگر ايستاد و مصدق را خائن يا پوپوليست يا ديكتاتور يا ناآگاه يا غرب‌گرا يا …خواند. انتخابي است كه غير از اطلاعات تاريخي، به هزاران رانه و علقه ديگر هم بستگي دارد. اين جدال همچنان ناتمام است و بعيد است دست كم به اين زودي بتوان آن را خاتمه يافته تلقي كرد.

نگاهي به چالش‌هاي نهضت ملي با تكيه بر كتاب كودتا نوشته يرواند آبراهاميان

آيا مصدق مي‌توانست مانع كودتاي ۲۸ مرداد شود؟

روح‌الله سپندارند

۲۸ مرداد هر سال، دوباره مي‌توان از لكه‌ننگي به نام مداخلات غرب در كشورهاي جنوب ياد كرد كه سال‌هاي سال، آثار مخرب آن در اقتصاد، سياست و فرهنگ يك كشور باقي مانده است. مداخله‌اي كه از جنس كودتا، دولتي ملي را سرنگون مي‌كند تا بنگاه‌هاي توليد ثروت همچنان براي‌شان باقي بماند و بتوانند به چپاول كشورهاي جنوب ادامه دهند و در اين ميان، نيروهاي مترقي و دموكراسي‌خواه به حاشيه رانده شوند تا آلترناتيوهاي وضعيت استبدادي چيزي نباشد جز بازمانده‌هاي رسوباتي از جنس همان استبداد كهن. در اين نوشتار كوتاه، نگاهي اجمالي خواهم داشت به ريشه‌هاي كودتاي سال ۳۲با تكيه بيشتر بر نظريات آبراهاميان در كتاب «كودتا: ۱۳۳۲، سيا و ريشه‌هاي روابط ايران و ايالات‌متحده در عصر جديد». كودتايي كه حالا دوباره عده‌اي با ادبيات شاه‌دوستانِ همان دوره، ضمن وارونه خواندن تاريخ آن را قيام ملي ۲۸مرداد مي‌خوانند و عده‌اي ديگر اگرچه كودتا را مي‌پذيرند اما در وجه تحليل‌هاي غالب تاريخي، بخش مهمي از آن را به اشتباه و خطاي مصدق نسبت مي‌دهند.

آبراهاميان با چنين رويكردي دست به نگارش كتاب كودتا زد تا تصور عرفي و رايجي را كه تحت‌تاثير نوشته‌هاي قبلي درباره كودتاي ۲۸ مرداد شكل گرفته است، در دو زمينه متفاوت به چالش بكشد؛ او نخست اين تصور عمومي و رايج را زير سوال مي‌برد كه انگليسي‌ها با حسن نيت مذاكره مي‌كرده‌اند و ايالات‌متحده به عنوان يك «ميانجي درستكار» اقداماتي جدي براي پادرمياني به عمل آورده است، اما مصدق به دليل كله‌شقي‌اش كه منشأ آن بنا به اين ادعا به ساختار روان‌شناختي شخصي و عقده شهادت شيعي او مربوط مي‌شده، نتوانسته است با آنها به سازشي برسد. حتي نويسندگاني هم كه نسبت به مصدق همدلي دارند اعلام مي‌كنند كه اگر او فقط كمتر كله‌شقي مي‌كرد مي‌توانست با آنها به يك سازش عادلانه و منصفانه برسد و بايد اين كار را مي‌كرد. آبراهاميان به عكس استدلال مي‌كند كه چنين سازشي به اين دليل ساده قابل حصول نبود كه در قلب اين كشمكش، اين سوال رك و راست و بي‌تعارف قرار داشت كه صنعت نفت – اكتشاف، توليد و استخراج و صدور آن- تحت كنترل چه كسي باشد؟ به اعتقاد او، ملي شدن ظاهري و كاذب – ملي شدن در شكل نه در ماهيت، در حرف، اما نه در عمل- اگرچه از طرف انگليسي‌ها و امريكايي‌ها در همه‌جا به عنوان يك «سازش عادلانه» جار زده مي‌شود، اما در واقعيت امر، اين ادعا در بهترين حالت آن‌ يك نقيضه‌گويي بي‌معني و در بدترين حالت آن يك پوشش عوام‌فريبانه براي پنهان نگاه داشتن واقعيت امور بود. در فاصله سال‌هاي ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ نه انگليسي‌ها و نه امريكايي‌ها، هيچ‌يك، به هيچ طريق حاضر به قبول ملي شدن واقعي نفت نبودند. آبراهاميان همچنين در كتابش اين تصور عمومي و رايج را زير سوال مي‌برد كه كودتا را مستقيما و يكسره در متن جنگ سرد – در متن تضاد بين شرق و غرب، بين اتحاد جماهير شوروي و ايالات‌متحده، بين بلوك كمونيست و به اصطلاح دنياي آزاد- قرار مي‌دهد. او سعي مي‌كند كودتا را به‌طور كامل و قطعي در چارچوب تضاد بين امپرياليسم و ناسيوناليسم، بين جهان اول و جهان سوم، بين شمال و جنوب و بين اقتصادهاي توسعه‌يافته صنعتي و كشورهاي توسعه‌نايافته‌اي قرار دهد كه به صادرات مواد خام خود وابسته‌اند.

كارزار ملي كردن نفت

سرچشمه‌هاي ملي كردن نفت، از منافع گسترده شركت نفت ايران و انگليس ريشه مي‌گرفت كه به جيب انگلستان مي‌رفت و ايران سهم اندكي از آن داشت، ظلم متعدد به كارگران شركت نفت هم در شكل‌گيري اعتصاب‌هاي سراسري نقش عمده‌اي داشت، اعتصاب‌هايي كه سازماندهي آنها بر عهده حزب توده بود. مصدق در انتخابات مجلس شانزدهم دوباره وارد سياست شد. او تعرض خود را با تكيه بر دو موضوع آغاز كرد: انتخابات آزاد و ملي كردن نفت. نزديك‌ترين مشاوران او را دوازده متخصص حرفه‌اي جوان و اكثرا تحصيلكرده فرانسه تشكيل مي‌دادند. مصدق روز ۲۳ مهرماه ۱۳۲۸ با صحنه هيجان‌انگيزي كه تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم را افشا مي‌كرد، دوباره وارد سياست شد. او يك راهپيمايي مسالمت‌آميز را از خانه خود در شمال تهران در شماره۱۰۹ خيابان كاخ (فلسطين كنوني) به طرف كاخ مرمر كه در نزديكي آن قرار دارد، در اعتراض به پر كردن صندوق‌هاي راي به وسيله وزارت كشور و نيروهاي مسلح، رهبري كرد. مصدق اعلام كرد كه اين تظاهرات فقط يك شعار دارد و آن هم سكوت است و با دقت و وسواس اصل عدم خشونت گاندي را رعايت مي‌كند. اين اعتراض تازه به تحصن باغ كاخ معروف شد. اين تحصن كه چهار شبانه‌روز تمام طول كشيد، تنها زماني پايان يافت كه شاه كه او را تهديد به اعتصاب غذا كرده بودند، قول يك انتخاب عادلانه و شرافتمندانه را داد. بلافاصله بعد از اين تحصن، چهره‌هاي برجسته اين معترضين در خانه مصدق گرد آمدند و تشكيل جبهه ملي را اعلام كردند. در انتخابات مجلس شانزدهم كه اوايل سال ۱۳۲۹ برگزار شد، جبهه ملي يازده كرسي را به دست آوردند كه فراكسيون وطن را در مجلس تشكيل دادند. وزن جبهه ملي خيلي بيش از اين فراكسيون بود، زيرا از نيروي افكار عمومي برخوردار بود. اين جبهه مجموعه‌اي از روزنامه‌هاي پرنفوذ و تاثيرگذار، سازمان‌هاي حرفه‌اي و صنفي، اصناف بازار و تشكل‌ها و انجمن‌هاي طبقه متوسط را داشت. آبراهاميان در كتاب كودتا مي‌گويد: جبهه ملي ناخواسته و غيرمستقيم از پشتيباني حزب توده هم برخوردار بود. سفارت انگليس گزارش داده است كه حزب توده بر سنديكاها تسلط دارد و از مصدق براي سياست نفتي او پشتيباني ارزشمندي به عمل مي‌آورد. سفارت انگليس پيش‌بيني مي‌كرد كه مصدق پشتيباني حزب توده را تا زماني كه برايش مفيد و مناسب باشد خواهد پذيرفت زيرا حزب توده تنها گروه سياسي سازمان‌يافته‌اي است كه مي‌تواند توده عظيم مردم را براي انتقاد و اعتراض عليه شرايط حاكم فعلي رهبري و تشويق كند.

يك روز پس از ترور رزم‌آرا، (۱۶ اسفند ۱۳۲۹) مصدق در كميته نفت مجلس، تصميمي را به اتفاق آرا به تصويب رساند كه قرارداد الحاقي نفت را مردود مي‌شناخت. او همزمان با رد قرارداد الحاقي، طرح ماده واحده‌اي را تقديم پارلمان كرد كه صنعت نفت را ملي اعلام مي‌كرد.

نخست‌وزيري مصدق

روز پنجم ارديبهشت ۱۳۳۰ يك روز پس از اعتصاب عمومي كاركنان شركت نفت، مصدق طرح تفصيلي‌تري را براي ملي كردن نفت تقديم مجلس كرد. اين طرح كه به طرح نه ‌ماده‌اي معروف است، براي كمك به دولت در اجراي قانون اصلي ملي كردن نفت، خواهان تاسيس يك كميسيون مختلط دوازده نفره بود. اين طرح شركتي را به نام شركت ملي نفت ايران به وجود مي‌آورد كه جايگزين شركت نفت انگليس و ايران شود و تكنسين‌هايي را تربيت كند كه به مرور جايگزين تكنيسن‌هاي خارجي شوند. اين طرح همچنين وعده مي‌داد كه ۲۵ درصد سودي را كه در آينده به دست مي‌آيد، براي پرداخت به مالكان قبلي، به عنوان غرامت عادلانه به صورت سپرده قانوني در بانك ملي توديع كند و فروش نفت را هم به قيمت‌هاي جاري روز، مثل گذشته به همه مصرف‌كنندگان ثابت شركت نفت انگليس و ايران ادامه دهد. اين طرح نه ماده‌اي به روشني براي پيش‌دستي كردن در زمينه مسائل حقوقي طراحي شده بود كه لايحه تك‌ماده‌اي اصلي ممكن بود در عرصه حقوق بين‌الملل با آن مواجه شود.

علاء در تاريخ هشتم ارديبهشت استعفا داد. او نمي‌خواست مخالف ملي شدن نفت شناخته شود. در همان روز، رييس مجلس به مصدق پيشنهاد نخست‌وزيري داد. مصدق نخست‌وزيري را به اين شرط پذيرفت كه طرح نه ‌ماده‌اي او فورا تصويب و به قانون تبديل شود. او تاكيد مي‌كرد كه اولين وظيفه‌اش اجراي كامل و بدون معطلي اين طرح خواهد بود. از صد نماينده حاضر در مجلس، هفتاد و نه نفر به او و طرح او راي موافق دادند. البته محمدعلي همايون كاتوزيان معتقد است كه آگاه شدن مصدق از قصد شاه براي معرفي سيدضيا به عنوان نخست‌وزير، باعث شد تا برخلاف گذشته اين‌بار پيشنهاد نخست‌وزيري را بپذيرد .

شاه قانون ملي شدن نفت را در روز اول ماه مه- با آگاهي كامل از اهميت نمادين اين روز- امضا كرد. مصدق در يك سخنراني راديويي به مناسبت روز اول ماه مه ‌خطاب به ملت اعلام كرد به دليل سن و وضع سلامتي خود هرگز تصور نمي‌كرد روزي نخست‌وزير كشور شود.

دعواي اصلي در ملي شدن

نفت و پيش‌زمينه‌هاي كودتا

اما مساله مهم در ملي كردن نفت از نظر آبراهاميان چيزي نيست جز مقوله «كنترل». به گفته او ملي كردن نفت آغاز يك مبارزه مجموع صفر بود. براي مصدق و ايران، ملي شدن به معناي حاكميت ملي و حاكميت ملي به معناي كنترل اكتشاف، استخراج و صدور نفت بود؛ براي بريتانيا و شركت نفت انگليس و ايران درست عكس اين بود. براي آنها اين رويداد به معناي از دست دادن كنترل اكتشاف، استخراج و صدور همان نفت بود. در برخوردهاي سياسي معمولا جايي را براي سازش باقي مي‌گذارند؛ در اين برخورد جاي ناچيزي از اينگونه باقي مانده بود. كنترل يا مي‌بايست – آن‌گونه كه مصدق بر آن پافشاري مي‌كرد- در دست ايران باشد، يا مي‌بايست – آن‌گونه كه انگليس هم با همان سرسختي پافشاري مي‌كرد- در دست آن كشور باقي بماند؛ يا حداقل از دست ايران خارج باشد. اگر اين مبارزه بر سر نحوه تقسيم سود بود، مي‌توانست به سازشي برسد، زيرا به‌رغم همه بحث‌ها هميشه مي‌توان يك كيك را طوري تقسيم كرد كه همه راضي باشند اما از آنجا كه اين مبارزه بر سر كنترل نهايي بود، نه بر سر منبع درآمد، حصول سازش تقريبا غيرممكن بود. طي بيست‌وهشت ماه پرتلاطمي كه از ملي كردن نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ آغاز شد و با كودتا در مرداد ۳۲ پايان يافت، واژه مهم و تعيين‌كننده‌اي كه اساس تمامي اين بحران بود، «كنترل» بود.

قيام سي تير و تصميم براي كودتا

اما قيام سي‌تير يعني ۵ روز پس از آنكه مصدق استعفاي خود را به مجلس تقديم كرد (۲۵ تير ۱۳۳۱) نقطه عطفي بود كه توانست قدرت مضاعفي را به مصدق بدهد تا علاوه بر تصدي دوباره نخست‌وزيري، كنترل قواي نظامي را هم از دست شاه بگيرد. فراخواندن مردم به اعتراضات توده‌اي مورد تاييد و پشتيباني حزب توده قرار گرفت و اين نخستين‌باري بود كه حزب توده به پشتيباني كامل از مصدق برخاسته بود؛ اين حزب دعوت به يك اعتصاب عمومي سراسري در سطح ملي كرد و از هواداران خود خواست به خيابان‌ها بريزند. در واقع از اين نقطه به بعد رهبران عمل‌گراتر حزب توده، به ويژه نورالدين كيانوري، عادتا مصدق را يك وطن‌پرست ضد امپرياليست مي‌ديدند.

ايالات‌متحده و انگلستان، براي بركناري مصدق طي مدتي طولاني به طرق و وسايل سياسي – عمدتا شاه و مجلس- متكي بودند اما پس از قيام سي‌تير، به اين نتيجه رسيدند كه بركناري قطعي و دايمي او از صحنه قدرت، جز از طريق يك كودتاي تمام‌عيار نظامي امكان‌پذير نيست. اگر چه ريزه‌كاري‌هاي آخري اين كودتا تا اواخر سال ۳۱ هنوز قطعي و نهايي نشده بود اما اين دو كشور بلافاصله پس از بازگشت پيروزمندانه مصدق به قدرت در تابستان ۳۱ به فكر كودتا افتادند. آبراهاميان در كتاب كودتا به نقشه انگليس و امريكا و زمينه‌چيني‌ها براي كودتا اشاره مي‌كند كه نفوذ در ميان صاحب‌منصبان، نظاميان و همچنين فشارهاي اقتصادي و تحريم‌هاي گسترده عليه دولت مصدق از اين جمله بود. در كنار آن، كوبيدن بر طبل خطر كمونيسم نيز به اندازه‌اي بود كه آبراهاميان در جايي مي‌نويسد: آنها خطر كمونيسم را آنقدر تكرار و بر آن تاكيد مي‌كردند كه مصدق هم نمي‌توانست از دست انداختن آنها خودداري كند. طي آخرين بار احياي مذاكرات پيرامون غرامت، لوي هندرسون ضمن مذاكره با مصدق شكايت مي‌كند كه او هرگز قادر نخواهد بود انگليسي‌ها را متقاعد كند كه محاسبات مصدق را بپذيرند. مصدق فورا به كنايه مي‌گويد: «مي‌توانيد به آنها بگوييد كه داريد ايران را از خطر كمونيسم نجات مي‌دهيد.» هندرسون به اندازه كافي با خلق‌وخو و بذله‌گويي مصدق آشنايي داشت كه بفهمد مصدق به او متلك مي‌گويد اما مورخيني كه با اين زبان طنز و موقعيت استفاده از آن آشنا نيستند، مي‌گويند «اين استفاده از زبان جنگ سرد، سرنوشت او را رقم زد.»

آيا مصدق مي‌توانست از وقوع كودتا

جلوگيري كند؟

بعد از كودتاي نافرجام ۲۵ مرداد۱۳۳۲، آبراهاميان به اشتباه تاريخي مصدق اشاره مي‌كند كه دستور داد مردم به خانه‌هاي‌شان بازگردند تا ناخواسته شرايط براي كودتاي ۲۸ مرداد فراهم شود. اما برخلاف آبراهاميان، بسياري از تحليل‌گران و مورخان، اين نگاه را غالب كرده‌اند كه اگر مصدق مي‌توانست بر سر مساله نفت با انگليس به توافق برسد، سايه كودتا را از سر ايران و دولت خودش دور مي‌كرد و احتمالا آينده ايران به گونه ديگر رقم مي‌خورد. جان فوران در كتاب مقاومت شكننده با وجود اشاره به نقش انگليس و امريكا در كودتا، اشاره مي‌كند كه مصدق خطاها و اشتباه‌هايي داشت و از آن جمله، ناتواني‌اش در حل مشكل نفت با بريتانيا بود. محمدعلي همايون كاتوزيان حتي بيش از آن، معتقد است كه مصدق مي‌توانست حتي مانع وقوع كودتا شود. تاكيد او بيشتر بر پيشنهاد بانك جهاني درباره مساله نفت بود. كاتوزيان معتقد است مصدق با رد اين پيشنهاد بزرگ‌ترين خطاي دوران زمامداري‌اش را مرتكب شد. در نقد نگاه كاتوزيان فارغ از آنكه مساله غرامت كسب و كار كه بيش از غرامت تاسيسات نفتي، مي‌توانست دردسرساز باشد و معلوم نبود كه دعوا بر سر «سودي كه انگليس مي‌توانست در سال‌هاي بعد به دست آورد و ايران بايد غرامت آن را مي‌پرداخت» به كجا مي‌رسيد؛ به اين نكته اشاره كرد كه چه تضميني وجود داشت كه در صورت توافق باز هم كودتايي عليه مصدق رقم نخورد. در گزارش پايمن يكي از اعضاي سفارت انگليس از ملاقات خود با دكتر هومن، معاون وزارت دربار هم تاكيد شده بود كه حل مساله نفت و در نتيجه پرداخت مبالغ هنگفتي به يك دولت ضعيف و نادرست – يعني دولت مصدق- مطلقا بيهوده است. كاتوزيان در حالي معتقد است مصدق در صورت توافق نفتي با انگليس مي‌توانست مانع كودتا شود كه در مجموعه مقالاتي كه در كتاب استبداد، دموكراسي و نهضت ملي گرد آمده، تاكيد مي‌كند اسناد و مدارك موجود نشان مي‌دهد كه وزارت خارجه انگليس و سفارت آن كشور در ايران، از ابتدا با مصدق و جبهه ملي سر ناسازگاري داشتند و حتي در صورتي كه با او بر سر مساله نفت به توافق مي‌رسيدند باز هم ترجيح مي‌دادند كه او از نخست‌وزيري كنار برود و ديگري جاي او را بگيرد. اين نكته ثابت مي‌كند همچنان‌كه ملي كردن نفت، به تنهايي براي نهضت ملي مساله اساسي نبود (بلكه به عنوان حربه‌اي لازم براي دست يافتن به استقلال كامل و «حكومت ملي» – يعني دموكراسي- تلقي مي‌شد)، امپراتوري انگليس ضديت خود را با مصدق و نهضت ملي در مساله ملي شدن نفت خلاصه نمي‌كرد، بلكه اساسا با وجود و ادامه چنين نهضتي در ايران مخالف بود. جالب آنجاست كه كاتوزيان خودش در مقاله‌اي ديگر كه در همان كتاب چاپ شده تاكيد دارد در حالي كه دولت انگليس آمادگي خود را براي مذاكره و حل مساله نفت اعلام كرده و در شُرُف اعزام هياتي به ايران (به رياست ريچارد استوكس، مهردار سلطنتي انگلستان) بود، همه كوشش سفارت انگليس و ياران و همكاران و هواخواهان آن صرف اين مي‌شدكه دولت مصدق را از كار بيندازند و چون حل مساله نفت چنين احتمالي را از ميان مي‌برد، تاكيد بر اين بود كه انگليس مساله نفت را با مصدق حل نكند، بلكه برعكس به اقداماتي دست بزند كه دولت او را متزلزل و منفعل سازد.

احياي مشروطه‌خواهي، استقلال‌طلبي و حق حاكميت ملت ايران بر سرنوشت خويش

گفتمان مصدق

ابوالفضل نجفي ليواري

از نظر ملي، دكتر محمد مصدق، مبتكرگفتمان دموكراسي ايراني، يعني حاكميت مردم‌ بود. وي اين اعتقاد راستين را نه بر مبناي سنتي كه بار آن را حمل مي‌كرد، نه بر اساس اشرافيتي كه خود بدان متعلق بود، و نه بر پايه تحصيلات عالي و اقامت نسبتاً طولاني در فرنگ يافته بود؛ چرا كه سنت ما مبتني بر حكومت مطلقه بود و اين اشرافيت با دموكراسي تضاد داشت. به گواهي اسناد تاريخي، مصدق قبل از عزيمت به فرنگ، صاحب چنين افكاري بوده است. مصدق را نبايد صرفاً به خاطر ملي كردن صنعت نفت، بلكه به خاطر پافشاري بر آن تكاليف و حقوقي كه در قانون اساسي مشروطه بود و بدان عمل نشده بود، مورد توجه قرار داد.

استقلال‌خواهي و آزادي‌خواهي

مصدق به‌شدت با تمركز قدرت در دست يك فرد مخالف بود و مخالفت او با شاه شدن رضاخان، در همين راستاست. به‌شدت از اينكه همه قدرت در دست پهلوي اول باشد مخالف بود. او گفته است: «خوب آقاي رييس‌الوزرا سلطان مي‌شوند و مقام سلطنت را اشغال مي‌كنند، آيا امروز در قرن بيستم هيچ‌كس مي‌تواند بگويد يك مملكتي كه مشروطه است، پادشاه هم مسوول است؟ايشان پادشاه مملكت مي‌شوند، آن‌هم پادشاه مسوول، هيچكس چنين حرفي نمي‌تواند بزند و اگر سير قهقرا بكنيم و بگوييم پادشاه است، رييس‌الوزراحاكم است، همه‌چيز است، اين ارتجاع و استبداد صرف است. امروز مملكت ما بعد از بيست سال و اين همه خونريزي‌ها مي‌خواهد سير قهقرايي كند و مثل زنگبار بشود كه من گمان نمي‌كنم در زنگبار هم اينطور باشد كه يك شخص هم پادشاه باشد و هم مسوول مملكت باشد. اگر گفتيم كه ايشان پادشاه و مسوول نيستند، آن وقت به مملكت خيانت‌ كرده‌ايم! براي اينكه ايشان در مقامي كه هستند، موثرهستند. و همه‌كار مي‌توانند بكنند. در مملكت مشروطه رييس‌الوزرا مهم است، نه پادشاه. پادشاه فقط و فقط مي‌تواند به‌واسطه آقاي رييس‌الوزرا پادشاه شوند.آن وقت در كارهاي مملكت هم دخالت كنند… شاه هستند، رييس‌الوزرا هستند، فرمانده كل هستند. بنده اگر سرم را ببرند، تكه‌تكه‌ام بكنند، زيربار اين حرف‌ها نمي‌روم.»

مشروطه‌خواهي مصدق

قبل از انقلاب مشروطه حكومت از دو ويژگي برخوردار بود؛ اول قدرت مطلق، دوم مقدس بودن قدرت مطلقه. قدرت در ايران تا آنجا كه به يادها مانده است، هميشه نسبت به اتباع خويش مالك مطلق‌العنان بوده و نسبت به جان، مال، عرض و ناموس مردمان اختيار مطلق داشته است.با انقلاب مشروطه، قدرت حاكم محدود و اختيارات بين مجلس و دولت و شاه، تقسيم و حكومت براي اولين‌بار در مقابل مردم پاسخگو شد.محدود شدن قدرت و چهارچوب‌بندي آن يعني حدود اختيارات هر كس در قانون اساسي گنجانده شد و ساختار حكومتي ايران دگرگوني عظيمي يافت. قانون اساسي براي نخستين‌بار مساله مجلس، حقوق مردم و قدرت را مطرح كرد و سلب اختيارات نامحدود شاه، نفي استبداد مطلقه و ضرورت حاكميت ملي، اثر قابل توجهي داشت.انقلاب مشروطه براي اولين‌بار حكومت را زميني كرد و مبناي مشروعيت را رأي مردم و خواست و اراده ملي قرار داد. دريكي از اعلاميه‌هاي عصر مشروطه آمده است: «اعلي‌حضرت ظاهراٌ فراموش كرده است كه …تاج ونگين پادشاهي را نه از شكم مادر با خود آورده است و نه حكم فرمانروايي مطلق از جهان ناپيداي ارواح در دست دارد.او بايد به ياد داشته باشد كه سلطنت موكول به قبول يا رد مردم است. مردمي كه او را انتخاب كرده و قادر است كس ديگري را به جاي او بنشاند.» (ايران بين دو انقلاب، ص 68)

مصدق به پهلوي دوم نيز هشدار مي‌داد كه طبق اصول مشروطه و قانون اساسي، او فقط بايد سلطنت كند و نه حكومت. از ديدگاه مصدق استعمار منافع خود را در حاكميت استبداد و ديكتاتوري در ايران مي‌ديد و تحقق حاكميت ملي و حكومت مشروطه را مغاير و متضاد با موقعيت و منافع خود مي‌داند.

آزادي مطبوعات‌، آزادي اجتماعات و احزاب

گفتمان مصدق، استقلال‌خواهي و تحقق مالكيت ملي مردم ايران بر سرنوشت خود در نبرد منافع دولت‌ها در خارج و منافع گروه‌ها و جمعيت‌ها و احزاب و افراد در داخل بوده است. مصدق درد و درمان را خوب مي‌شناخت: 1. ضرورت محدود شدن اختيارات حكومت، حكومت بايد چهارچوب‌مند باشد. يعني حدود اختيارات هر كس مشخص باشد. 2. قدرت بايد پاسخگو باشد. يعني در ازاي اختيارات، پاسخگو باشد. 3. قدرت نبايد جلوه مقدس يافته باشد. 4. قدرت بايد مشروطه باشد. اعمال اختيارات بايد مبتني برضوابط از پيش تنظيم شده باشد و نه در رابطه و سلايق صاحب قدرت. 5. قدرت بايد محدود باشد. مصدق به‌شدت با استبداد سر ناسازگاري داشت. او در جايي مي‌گويد: «اگر از طريق آزادي نتوانيم كاري بكنيم، از طريق اختناق و زورگويي و قلدري براي مردم ناراضي نمي‌توانيم كاري انجام دهيم. ما بايد قانون انتخابات و مطبوعات و حكومت نظامي راكه مخلّ آزادي و ترقي مملكت است، اصلاح كنيم. پس از آن قدم‌هاي ديگري در ادارات و امور اقتصادي و تعديل بودجه‌ برداريم.» (كتاب مصدق سال‌هاي مبارزه و مقاومت، سرهنگ غلام‌رضا نجاتي، ص 184-183) مصدق توسعه پايدار را در آزادي‌هاي سياسي، آزادي مطبوعات‌، آزادي اجتماعات و احزاب مي‌دانست. برفرض كه با هواخواهان حكومت پهلوي موافقت كنيم و بگوييم ديكتاتور به مملكت خدمت كرده است، اما در مقابل آزادي كه از ما سلب كرده است، چه براي ما كرده است؟مصدق زماني از منافع ملي و استقلال كشور دفاع مي‌كرد كه اكثريت سياستمداران به منافع خود فكر مي‌كردند. يا متمايل به روسيه بودند يا متمايل به انگليس. در چنين فضايي، مصدق، ميهن‌پرستي و دفاع از منافع ملي را براي ايرانيان احياكرد. مردم را به حفظ استقلال كشور و منافع ملي دعوت كرد و معتقد بود حفظ استقلال كشور و منافع ملي، بدون داشتن آزادي‌هاي سياسي، مطبوعات مستقل و آزادي احزاب، امكان‌پذير نيست . دانش‌آموخته علوم سياسي


   پس از ملي شدن نفت ايران و سرنگوني دولت مصدق، خانه او غارت و خودش بازداشت و محاكمه و محكوم به زندان شد و برخي از نزديكانش مانند دكتر فاطمي اعدام شدند. او پس از گذراندن بخشي از زندانش در خانه خود در احمدآباد حصر خانگي شد و در سال ۱۳۴۵ فوت كرد. يعني بيش از ۱۳ سال مجازات شد. اين مجازات از نظر مردم ظلم به او بود و همين ظلم خاطره او را زنده نگه داشت و او را به اسم رمزي تبديل كرد كه هر كس مي‌خواست عليه حكومت حرفي بزند، نام مصدق را بر زبان مي‌آورد و سراغش را مي‌گرفت.
   پيروزي كودتا به حضور فيزيكي مصدق در صحنه سياست پايان داد، اگرچه حضور معنوي او در فضاي سياسي ايران تا امروز پايدار و برقرار مانده است. محاكمه شتابزده مصدق برخلاف آنچه ترتيب‌دهندگان آن نمايش پنداشته بودند، آبرويي براي كودتاگران بار نياورد. راي دادگاه مصدق را محكوم شناخت اما برنده‌ آن محاكمه كسي جز مصدق نبود. او در حافظه‌ مردم ايران تبديل به اسطوره شد و ماندگار گشت.

ماندگاري مصدق

غلامرضا امامي

اين قصه را الم بايد/  كه از قلم هيچ نايد
 (بايزيد بسطامي) – ۲۸ مرداد ۱۳۳۲- قم
راديوي كوچك اندرياي ما در صحن حياط روشن بود. هوا گرم بود. دم غروب يادم هست كه تكه‌ابرهاي قرمزي در آسمان شناور بود. پدرم دست‌هايش را به هم مي‌ماليد و قدم مي‌زد و مرتب مي‌گفت لا‌اله‌الا‌الله. راديو به دست اراذل و اوباش افتاده بود. مصدق سقوط كرده بود. ما در قم بوديم و پدرم پزشك راه‌آهن. سالي بود كه از انديمشك به قم آمده بوديم. پدرم از كوشندگان ملي شدن نفت بود، كوشش‌ها كرده بود و تلاش‌ها، تومارها فراهم آورده بود و بيانيه‌ها و مصدق به امضاي خود برايش نامه‌ها نوشته بود. اگر آن زمان خطي بود درباري و مصدقي بود. بله خانم‌ها، آقايان ما مصدقي بوديم و ابايي هم نداشتيم، افتخار هم مي‌كرديم.  پدر نگران بود. نگران پيرمرد كه نكند خداي نكرده بيمي به او رسد و گزندي. آن شب پدر نخوابيد تا صبح بيدار بود، گرد حياط مي‌چرخيد و مي‌گرديد و مرتب مي‌گفت لا‌اله‌الا‌الله.
مصدق كه بود؟ 
اشراف‌زاده‌اي كه به طبقه خود پشت كرد و مردم را برگزيد، در نوجواني به خدمت دولت درآمد. به نوجواني و جواني، مستوفي خراسان شد، به اروپا سفر كرد، در فرانسه و سوييس درس خواند و نخستين دكتراي حقوق ايران شد و در آنجا با قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله به نبرد برخاست. در بازگشت به ايران به والي‌گري فارس برگزيده شد و تا كودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ بر آن كرسي تكيه زد. از سال ۱۲۹۹ با نوشتن مقالات و سخنراني‌ها به آن كودتا روي خوش نشان نداد. از مقام والي‌گري بركنار شد و براي مصون ماندن از تعرض كودتاچيان به ايل بختياري پناه برد و تا پايان سقوط كابينه سيدضياء مهمان سران بختياري بود. در كابينه قوام وزير ماليه شد. مشيرالدوله كه نخست‌وزير شد از او خواست والي آذربايجان شود، اما رضاخان سردار سپه فرمان داد كه فرمانده قشون آذربايجان روياروي او قرار گيرد، از اين رو مصدق استانداري را رها كرد و به تهران بازگشت. به سال ۱۳۰۲ در كابينه مشيرالدوله وزير خارجه شد وبا خواسته انگليسي‌ها كه مدعي بودند، دو ميليون ليره براي ايجاد پليس جنوب خرج كرده‌اند و اين مبلغ بايد به آنان پرداخت شود، به ‌شدت مخالفت كرد. با سقوط مشيرالدوله، رضاخان سردار سپه به نخست‌وزيري رسيد و دكتر مصدق از همكاري با او خودداري كرد. در دوره‌هاي پنجم و ششم مجلس شوراي ملي به وكالت مردم تهران برگزيده شد. طرح انقراض سلسله قاجاريه در مجلس مطرح شد و او از اندك نمايندگاني بود كه مي‌گفت با تصويب اين طرح، رضاخان سردار سپه و نخست‌وزير، حاكمي و شاهي مستبد خواهد شد و مشروطيت زير سوال خواهد رفت و چنين شد كه سردار سپه شاه شد و شد آنچه شد. دكتر مصدق به دوران رضاخان، خانه‌نشين شد، حق تدريس هم نداشت. زنداني شد و تبعيدي احمدآباد. [تبعيد اول] پس از سقوط رضاخان در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي، وكيل اول تهران شد و به مجلس شوراي ملي راه يافت. از آنجا كه كشور در اشغال نيروهاي بيگانه بود، طرحي را به تصويب رساند كه دولت را از مذاكره درباره امتياز نفت تا زماني كه نيروهاي خارجي در ايران هستند، باز مي‌داشت. به سال ۱۳۲۸ جبهه ملي ايران را پي ريخت و ملي شدن صنعت نفت را خواستار شد و به سال ۱۳۲۹ قانون ملي شدن صنايع نفت را در مجلس شوراي ملي به تصويب رساند. در ارديبهشت ۱۳۳۰ به نخست‌وزيري رسيد و براي ملي شدن صنعت نفت به جد و جان كوشيد. زنده‌ياد مهندس مهدي بازرگان را در راس هياتي به آبادان فرستاد. انگليسي‌ها از آبادان رانده شدند و پرچم ايران در شركت نفت آبادان به اهتزاز درآمد. انگليس به شوراي امنيت شكايت برد و دكتر مصدق با حضور در آن شورا به دفاع از منافع ملي ايران پرداخت. كار به ديوان بين‌المللي لاهه كشيد. رياست اين ديوان بر عهده «سر آرنولد مك‌ناير» انگليسي بود. دعوي عليه انگليس مطرح شد. روزي مصدق به كرسي نماينده انگليس نشست، جلسه آغاز نشده بود كه به او تذكر دادند اينجا جاي شما نيست، به اشتباه نشسته‌ايد. مصدق گفت: سال‌ها انگليس به جاي ما نشسته و منافع ما را غارت كرده چند دمي هم بگذاريد ما بر صندلي او بنشينيم. دفاع جانانه مصدق از منافع ملي ايران موجب شد كه دادگاه و در راس آن قاضي انگليسي به نفع ايران راي دادند و مصدق پيروز شد و به ايران بازگشت.
مصدق چه كرد؟ 
به دوران حكومت او: 
۱- اقتصاد بدون نفت [در منظر داخلي]
نخستين‌بار در تاريخ ايران، ارزش و بهاي صادرات بر واردات فزوني گرفت، حتي گندم صادر شد. او مي‌كوشيد نفت براي ايرانيان بماند. ملي كردن صنعت نفت شاهكار جهاني او بود.
۲- سياست موازنه منفي [در حيطه خارجي]
مصدق نه به غرب وابسته بود و نه به شرق، نه وامدار غرب بود و نه مداح شرق.
مي‌كوشيد در سياست خارجي پايه‌اي مستقل بنيان نهد، آنچه بعدها جنبش غيرمتعهدها نام گرفت.
از نظر شخصي: 
۱- انقلابي نبود.
او به قانون و پارلمانتاريسم اعتقاد و ايمان داشت.
باور داشت كه حتي در مصاف با انگليس از حربه قانوني بهره گيرد.
۲- ليبرال بود.
بله او ليبرال بود. از ژرفاي جان آزاده بود و آزادي‌خواه. حرمت انسان و حقوق انسان را پاس مي‌داشت. در زمان و روزگار صدارتش گفت لعنت خدا بر كسي كه در حيات و ممات من از من مجسمه‌اي بسازد.
۳- مسلمان بود.
در وصيتش آمده كه سهمي براي نماز و روزه‌هاي او در نظر گرفته شود. پير پاك ما حضرت طالقاني به من گفت: از آنجا كه مصدق وصيت كرده بود به نيابت او به حج روم، كوشيدم اين وصيت را انجام دهم، اما نگذاشتند و مقدر نشد.
۴- آزاده بود.
به روزگار او مطبوعات حتي او را نشانه مي‌گرفتند و از چپ و راست بر او مي‌تاختند، دشنامش مي‌دادند، كاريكاتورش را مي‌كشيدند اما او چنين گفت: «در جرايد ايران آنچه راجع به شخص اينجانب نگاشته مي‌شود، هر چه نوشته باشند و هر كه نوشته باشد به هيچ‌وجه نبايد مورد اعتراض و تعرض قرار گيرد. لكن در ساير موارد بر وفق مقررات قانون بايد عمل شود.» (روزنامه اطلاعات، 11/11/1330)  وقتي كه تني چند از وكلاي دست‌نشانده مجلس با طرح او به مخالفت برخاستند، ميان مردم آمد، در ميدان بهارستان و گفت: اينجا مجلس است. ما نمايندگان اين مردم هستيم و من غير از حمايت از طبقه رنجبر چيزي ندارم و نمي‌خواهم كارگري به نفع سرمايه‌داري بيچاره و زبون شود.
۵- به اصولش پايبند بود، سرسخت بود و پاكدامن. 
بگذاريد براي‌تان دو خاطره بگويم. نخستين را در كتاب يادهاي فرزندش دكتر غلامحسين مصدق خواندم كه چنين آورده بود: پدر و مادرم به سوييس آمدند به ديدار من. مادرم گفت پدرت خورشت بادمجان دوست دارد. امروز از بازار بادمجان خريدم اما غوره نديدم. خورشت با غوره مزه مي‌گيرد. گفتم مادر اينجا غوره را نمي‌شناسند و نمي‌فروشند، اما در نزديكي خانه ما باغي است كه ديده‌ام غوره‌اش رسيده، رفتم و چند شاخه‌اي غوره كندم. ناهار آماده شد. پدرم كه سر سفره آمد، چشمش به خورشت افتاد و غوره‌ها را ديد. گفت من هم در سوييس درس خوانده‌ام و زندگي كرده‌ام. اينجا معمول و مرسوم نيست كه غوره را بفروشند. اين غوره‌ها از كجا آمده است؟ داستان را باز گفتم كه از باغ همسايه اين غوره‌ها را چيده‌ام. گفت به خورشت لب نمي‌زنم، دستم را گرفت و رفتيم نزد همسايه. بابت غوره‌ها پولي پرداخت كرد و به خانه بازگشتيم و بر سر سفره نشستيم. داستان دوم را از زنده‌ياد احمد انصاري شنيده‌ام كه از كودكي مهر مصدق به دل داشت و در جمعي دوستانه روايت كرد. او گفت: روزهاي آخر حيات دكتر بود. به بيمارستان نجميه بستري بود. راضي نبود و نشد كه براي معالجه به خارج رود و گفت پزشكان ايران توانايند و ممتاز. اگر هم اجازه دهند نمي‌روم، همين جا مي‌مانم و مي‌ميرم. احمد انصاري گفت در اتاق دكتر غلامحسين مصدق بودم كه تلفن زنگ زد. غلامحسين‌خان گفت: بايد از آقا كسب اجازه كنم. وقتي تلفن تمام شد، گفت از دربار زنگ زده‌اند و مي‌گويند اعليحضرت مايلند به ديدار مصدق بيايند. با هم به ديدار دكتر محمد مصدق رفتيم، پسر داستان را براي پدر بازگفت. مصدق از جا برخاست و گفت نه، اجازه نمي‌دهم پسر رضاخان بيايد. نمي‌خواهم او را ببينم. بر بستر دراز كشيد و چشمانش را بر هم گذاشت. دكتر غلامحسين مصدق به اتاق برگشت. دوباره تلفن زنگ زد و او در پاسخ گفت آقا حال خوشي ندارند. ممكن است همين روزها چشم فرو بندند و اين ديدار خوش‌فرجام نباشد. و سه روز بعد ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ مصدق براي هميشه چشمانش را بر هم گذاشت. وصيت كرده بود در كنار شهداي ۳۰ تير به خاك سپرده شود، اما نگذاشتند و در خانه و تبعيدگاهش احمدآباد به خاك سپرده شد. مصدق در تمامي دوران نخست‌وزيري‌اش حقوقي دريافت نكرد، به كاخ نخست‌وزيري نرفت، دفترش خانه‌اش بود. همان خانه كه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ويران شد. افسوس وقتي كه سقوط كرد «اسباب مسرت» گروهي شد. تلگراف‌هاي تبريك به شاه زده شد. كودتاي ۲۸ مرداد قيام ملي خوانده شد!  مصدق رفت و به تاريخ پيوست. او مرد سال ۱۹۵۱ مجله تايم‌ شد، خياباني در قاهره – شارع دكتر محمد مصدق- به نامش نامگذاري شد. هنوز هم يادش در تاريخ دادگاه لاهه به يادگار مانده است. مي‌دانم ديكته نانوشته غلط هم ندارد. اما مي‌دانم در اين ملك نق هست و نقد نيست. رنگ‌ها يا سياهند يا سپيد. رنگ خاكستري مفهومي ندارد و معنايي و چون غرض آمد هنر پوشيده ماند. براي دوستدارانش مهر او با شير اندرون شد و با جان به در رود. مصدق ماند در خزينه خاطرات مردمي كه آزادي را باور دارند كه پاكي را دوست دارند كه راستي را ارج مي‌نهند و مي‌دانند زمانه نيك مي‌سنجد كه تاريخ داور زبردستي است، حكم ازلي اين است؛ مصدق مي‌ماند به روزگاران.

اعترافات دير هنگام چند متهم!

مهردادحجتي

«هفتاد سال پيش مجله تايم در كاريكاتوري مردي مصري را با طربوش (فينه)ي پاشاهاي مصر چاپ كرده بود كه مقابل شير بريتانيا ايستاده و دم شير در دست رو به مصدق مي‌گويد: كدام طرف بچرخانم، اين طرف يا آن طرف؟ اين كاريكاتور در واقع تلاش مي‌كرد نفوذ مصدق در خاورميانه را نشان دهد و بر اين نكته تاكيد كند كه در واقع اين مصدق است كه به خاورميانه خط مي‌دهد. البته ترديدي نيست كه جمال عبدالناصر در ملي كردن كانال سوئز از محمد مصدق الهام گرفته بود. همچنان كه سوكارنو در اندونزي از مصدق تاثير پذيرفته بود. بدين‌ترتيب مي‌توان گفت مصدق نه فقط يك قهرمان ملي كه يك قهرمان بين‌المللي هم بود.» اين فرازي از مقاله سعيدحجاريان است كه در ۲۸ اسفند۱۳۸۲ در سايت «امروز» منتشر شده است. حجاريان در ادامه، اما به اختلاف‌هاي بروز كرده ميان آيت‌الله كاشاني و‌ مصدق اشاره مي‌كند و مي‌نويسد: «ركن دوم ارتش و شبكه‌اي از افراد تحت مديريت برادران رشيديان، با حمايت انگليس در مقطع نهضت ملي براي ايجاد جنگ رواني به وجود آمده بود و كارشان برهم زدن مناسبات ميان افراد با نفوذ به نفع دربار بود و البته اين احتمال هم وجود دارد كه به غير از برادران رشيديان (كه از وابستگان دربار بودند) چنين اقداماتي (برهم زدن مناسبات ميان افراد بانفوذ) كار حزب توده بوده باشد…» حجاريان در دفاع از مصدق در برابر قرائت‌هاي نادرست از شخصيت او مي‌نويسد: «مصدق شخصيتي مصلح بود كه خيرات و مبرات انجام مي‌داد كه موقوفاتي هم از او باقي مانده است. مانند بيمارستان نجميه (كه به نام مادر دكتر مصدق است). مصدق همچنين اهل خمس و زكات بود و آداب شرعي را رعايت مي‌كرده است… مصدق صريحا اقرار به شهادتين داشت و در دادگاه گفته است: «من مسلمانم، از يك خانواده‌ مسلمان. همچنين من ايراني‌ام و عليه هر چه ايرانيت و اسلاميت ما را تهديد مي‌كند تا زنده هستم مبارزه مي‌كنم…» شاه از بر هم خوردن مناسبات ميان دو متحد قدرتمند، آيت‌الله كاشاني با مصدق سود مي‌برد. چنانكه اين اتفاق در نهايت در مرداد ۱۳۳۲ رخ داد و كودتا در شرايطي رخ داد كه مصدق، ديگر آيت‌الله كاشاني را در كنار خود نداشت. ماجراي خصومت شاه با ملي‌گرايانِ هوادار مصدق، به ماجراي ملي شدن نفت باز مي‌گشت. طيف گسترده‌اي كه از درون نهضت ملي بيرون آمده بود، حالا در سراسر كشور ريشه داشت.  مصدق از مهم‌ترين شخصيت‌هاي تاريخ ايران است كه موافقان ‌و مخالفان سرسختي دارد. همان‌گونه كه امروز نيز پس از ۷0 سال از ملي شدن نفت، همچنان «سلطنت‌طلبان هوادار شاه» از او با كينه ياد مي‌كنند! اما مصدق چگونه شخصيتي است كه گروه پرشماري از چهره‌هاي ترقي‌خواه همچنان از او به بزرگي ياد مي‌كنند؟ سعيد حجاريان در همان مقاله از او به عنوان «يك اصلاح‌طلب» ياد مي‌كند كه قصد داشته با «سياست گام به گام» اصلاحات مدنظرش را پيش ببرد. همان سياستي كه بعدها در دوران دولت موقت، مهندس مهدي بازرگان پيشه كرد و به چهره‌اي «كندرو» در نگاه تُندروهاي ابتداي انقلاب متهم شد. مصدق انقلابي نبود، اما مبارز بود. مبارزه او در راه ملي كردن نفت و خلع يد انگليس از درخشان‌ترين برگ‌هاي تاريخ در همه ادوار تاريخ اين سرزمين است. با اين حال گروهي از مخالفان ترجيح داده‌اند از او تصويري ضعيف و شكننده ارايه دهند! او همانطور كه مستندات تاريخي و چهره‌هاي سياسي غرب به آن اذعان دارند، نخست‌وزيري برآمده از آراي واقعي مردم بوده است كه با كودتايي خونين از اريكه قدرت به زير كشيده شده است. هر چند كه همچنان از او به عنوان يكي از تاثيرگذارترين شخصيت‌هاي سياسي ياد مي‌شود. شايد مهم‌ترين تاثير مصدق را بايد در دوران شكل‌گيري انقلاب جست‌وجو كرد. همان روزهاي پر التهاب ۵۷ كه به تدريج نشريات از توقيف به در مي‌آمدند و يك به يك در رقابتي ناگفته، تصاوير روي جلدشان را به آن رهبر ملي اختصاص مي‌دادند. البته همراه با انتشار مقالات پر شمار كه تا ماه‌ها پس از پيروزي انقلاب ادامه داشت. نخستين نكوداشت پرشوري كه چند روز پس از پيروزي انقلاب در اسفند ۵۷ برگزار شد به او اختصاص داشت. مطبوعات آن روز از حضور ميليوني هواداران مصدق در سالروز ملي شدن نفت در احمدآباد مستوفي نوشتند. سخنران آن رخداد آيت‌الله سيدمحمود طالقاني بود كه به بسياري از شايعات پيرامون مصدق پاسخ داد. او از عوامل تفرقه‌افكني نام برد كه آن روزها قصد دور كردن آيت‌الله كاشاني از مصدق داشتند. او در همان سخنراني گفته بود: «به منزل آيت‌الله كاشاني رفتم. در اتاقي تنها منتظر نشسته بودم، ديدم ايشان با ظرفي خربزه وارد شد. با اشاره به آن ظرف به ايشان گفتم: حضرت آيت‌الله مراقب برخي از دور و بري‌هاي‌تان باشيد. قصد دارند پوست خربزه زير پاي‌تان بيندازند.»  سال‌ها بعد ماهنامه «كيان» تصويري از صفحه يكي از جرايد همان دوران منتشر كرد كه مصاحبه‌اي با آيت‌الله كاشاني را درج كرده بود. آيت‌الله كاشاني در آن مصاحبه به راي دادگاه مصدق واكنش نشان داده بود. او تمرد مصدق و ايستادگي او در برابر شاه را، طغيان عليه سلطنت خوانده بود و معتقد بود كه كمترين مجازات براي او اعدام است نه زندان! شايد يكي از دلايل بدبيني گروهي از روحانيون به همان روزها باز مي‌گردد كه ميان آيت‌الله كاشاني با مصدق، شكرآب شده بود و حالا كاشاني هم بي‌ميل به بركناري مصدق از قدرت نبود. بازار شايعات هم داغ بود، نظير همان داستاني كه سال‌ها بعد، در ۲۵ خرداد ۶۰ بار ديگر خبرساز شد.
اما آنچه در ميان همه هياهو‌هاي پس از كودتا گم شد، دست‌هاي پنهان پشت پرده بود كه تا سال‌ها در هاله‌اي از ابهام باقي ماند. مصدق پس از كودتا دستگير، محاكمه نظامي و زنداني شد. در پي آن گروه پر شماري از چهره‌ها و كنشگران سياسي، سركوب، زنداني و شكنجه شدند. از مصدق در كتاب‌هاي تاريخ مدارس، به عنوان نخست‌وزيري خائن كه با «قيام ملي ۲۸ مرداد» عزل شد، نام برده شد. او حتي پس از پايان دوران محكوميت، هرگز آزاد نشد. شاه كين‌توزانه خواهان تبعيد او به احمدآباد شده بود. چون مصدق هيمنه او را در هم شكسته و مشروعيت او را به چالش كشيده بود. شاه در همه سال‌هاي پس از كودتا، همه مساعي خود را صرف بازگرداندن وجهه خود كرده بود. وجهه‌اي كه نزد روشنفكران از دست رفته بود. كودتاي ۲۸ مرداد هرچند شاه را ديگر بار به سلطنت بازگرداند اما وجهه يك پادشاه را به او باز نگرداند. دهه پنجاه همزمان با شكوفايي اقتصادي، سركوب‌ها نيز شدت گرفت و مشت آهنين، گفتمان غالب آن دوران شد. تا آنجا كه چپگرايان و ملي‌گرايان بيشترين سهم را از سركوب‌ها بردند. در همان سال‌هاست كه شاه با تك‌حزبي كردن كشور، نه تنها به ترميم وجهه خود مددي نمي‌رساند كه برعكس آن را مخدوش‌تر هم مي‌كند. او از آن پس در نزد بسياري از غربي‌ها هم يك ديكتاتور تلقي مي‌شود كه قصد دارد با ناديده گرفتن آراي اكثريت، طرح‌ها و برنامه‌هاي خود را پيش ببرد. «حزب رستاخيز»، آغاز يك پايان براي شاه بود. همانطور كه مهندس بازرگان سال‌ها بعد گفت شاه خود يكي از رهبران انقلاب بود. او درست مي‌گفت. شاه خود موجبات نارضايتي‌ها را فراهم آورده بود. مردم خشمگين، كودتاي ۲۸ مرداد و حوادث پس از آن را، از ياد نبرده بودند. كودتايي كه شاه از آن با عنوان «قيام ملي» نام مي‌برد، حالا پس از انقلاب هم محل مناقشه شده بود. اما اسنادي كه به تازگي از طبقه‌بندي وزارت خارجه امريكا خارج شده، نشان مي‌دهد كه «سيا» با همكاري دولت انگليس در آن كودتا دست داشته است. باراك اوباما سال ۲۰۱۳ در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل، از دخالت كشورش در براندازي مصدق اظهار تاسف كرد. او همچنين در اجلاس قاهره در سال ۲۰۰۹، خطاب به جهان اسلام گفت: «در واقع، ما در گذشته روابط پرفرازونشيبي داشته‌ايم. در ميانه جنگ سرد، امريكا در بركناري دولت منتخب ايران نقش ايفا كرد.» مادلين آلبرايت وزير خارجه پيشين امريكا هم بابت كودتاي ۲۸ مرداد اظهار شرمندگي كرده بود. جك استراو وزير امورخارجه پيشين انگليس هم، در مراسم افتتاحيه نمايشگاه «ايران در دوره شاه عباس»، آشكارا به مداخله در كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اشاره كرده و گفته بود: «كمك به رضاشاه و مشاركت در كودتا عليه مصدق از اشتباه‌هاي بريتانيا بود. چشم بستن بر حكومت رضاشاه كه تقليدي بي‌مايه از آتاتورك بود با آن حساسيتي كه جامعه ايران داشت، اشغال ايران به دست بريتانيا، امريكا و شوروي در خلال ۵ سال جنگ جهاني دوم و مداخله مستقيم با همراهي امريكا در بركناري دولت منتخب و دموكراتيك مصدق در سال ۱۹۵۳ كه با حمايت مدافعانه از شاه به‌رغم برخورداري [مصدق] از حمايت مردم، از ديگر اشتباه‌ها بود… مشكل درك بريتانيا از ايران است، نه درك ايران از بريتانيا.» در تازه‌ترين اظهارنظر هم، «ديويد اوئن» وزير امور خارجه بريتانيا در دوران انقلاب، در گفت‌وگو با «گاردين» گفته است: «بايد نقش‌مان در سرنگوني مصدق را بپذيريم.» او گفته است: «دلايل خوبي وجود دارد براي به رسميت شناختن نقش بريتانيا در كنار امريكا در براندازي تحول دموكراتيك در ۱۹۵۳. با پذيرفتن اينكه اشتباه كرديم كه چنان كرديم و به گام‌هايي كه به سمت ايران دموكراتيك برداشته مي‌شد لطمه زديم.»

منبع: روزنامه اعتماد 28 مرداد 1402 خورشیدی