سطحیترین تحلیل توسط اصولگراترین روزنامه
معلمان علت مهاجرت نخبگان
سیدجواد حسینی/احمد عابدینی
چند روز پیش روزنامه جوان نوشته بود: «علت مهاجرت دانشآموزان معلمها هستند»
ظاهرا دیواری کوتاهتر از دیوار معلمان نیافتهاند تا ناکامیهای خود در قلمرو حکمرانی را به آن حواله دهند و از زیر بار مسوولیت شانه خالی کنند.
این نوع نگاه ضمن آنکه نگاهی کاملا تقلیلگرایانه، غیرعلمی و تک سبببینانه است، اصولا نگاهی غیراصولی به یکی از جدیترین مشکلات اجتماعی جامعه یعنی مهاجرت که دارای دو بعد داخلی و خارجی است نیز میباشد. مهاجرت علاوه بر مهاجرت خارجی، مهاجرتهای داخلی را نیز شامل میشود، اما ابتدا باید پرسید علت اصلی مهاجرت چیست؟جامعه ایران دارای عدم تعادلهای منطقهای است این عدم تعادلها از سالهای ۱۳۳۵ شروع شده و در دهه ۵۰ با فروش نفت تشدید شد، شکاف طبقاتی هم به دنبال آن افزایش یافت و پس از انقلاب هم استمرار پیدا کرد، سوال این است که این بیتعادلیها ناشی از چیست؟ در پاسخ به این پرسش به عوامل متعددی میتوان اشاره کرد، اما بهطور قطع باید به ساختار ناکارآمد اقتصادی و فرآیندهای کندرو تاکید کرد.پدیدههای اجتماعی معمولا فرآیندهایی کندرو هستند مانند زلزله که ناگهان در ۴۰ ثانیه بروز میکند و آن ۴۰ ثانیه محصول یک اتفاق چند ساله یا چند هزار ساله در لایههای متعدد زمین است. فرآیندهای کندرو معنای تاریخی دارند. مهاجرت نتیجه یک فرآیند کندرو در حیات توسعه جامعه است و توسعه نیز داستانی است کندرو، گرچه در سالهای اخیر نمونههایی از توسعه در برخی نقاط جهان که گمان میرود، دفعتی رخ داده است، چون چین، هند، برزیل، کره جنوبی، تایوان، اندونزی و نیز در وضعیت معاصرتر گرجستان، بنگلادش، عربستان و اکوادور مشاهده میشود، اما صاحبنظرانی چون عجماغلو، رابینسون استیگلیتز، دنی رودریک، داگلاس نورس و فوکویاما همگی توسعه در این کشورها و خروج از عدم تعادلهای منطقهای را متکی بر اصلاحات نهادی چندوجهی تاریخی-اجتماعی و در زمره پروسههای کندرو قلمداد میکنند و حکمرانی مطلوب شامل مهار فساد، پاسخگویی دولت، قانونپذیری همه سطوح سیاستگذاری، ثبات سیاسی و اجتماعی توانمندسازی و بهبود قابلیتهای دولت توزیع عادلانه کالا و خدمات برای همه مناطق و شهروندان را عامل اصلی تحقق آن میشمارند که شوربختانه آثار آن در جامعه ایران مشاهده نمیشود. متاسفانه اقتصاد ایران در دهه ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ با رشد صفر درصدی همراه بوده و در چهار دهه گذشته هیچگاه رشد اقتصادی ایران از دو درصد فزونی نیافته است. اقتصاد ایران در مجموع موجب مناسبات غیرهمکاری و با استیلای مدیریت سازمانها و نهادهای حکومتی همراه بوده است، لذا گرچه در ایران توسعه و برنامهریزی قدمت ۷۰ ساله دارد، اما ما از کشوری مثل چین، کره جنوبی، ترکیه، سنگاپور و هند که دستکم بیش از ۲۰ سال زودتر برنامهریزی توسعه را شروع کردهایم، عقبتریم. اقتصادی مبتنی بر واسطهگری تک محصولی با عدم برنامهریزی جامع و رکود تولید، اقتصادی وارداتی و غیرمولد با گسترش قاچاق کالا و ارز و با ۵ دهه عدم کنترل تورم، عدم تعادلهای منطقهای و مهاجرتهای داخلی و خارجی را موجب شده است. عدم تعادلهای منطقه موجب تشدید روند مرکز -پیرامون میشود، امروز قطبهای اصلی صنعت کشاورزی در نقاط مرکزی به ویژه تهران و اصفهان متمرکز شدهاند. عارضه دوم تشدید مهاجرت است فقط کافی است بدانیم که تهران در سالهای ۵۵ تا ۶۵، ۳۷۵ هزار مهاجرپذیری داشته در حالی که سالهای ۱۳۸۵ تا ۹۰، ۶۳۰ هزار؛ با وجود اینکه نرخ رشد جمعیت ایران کمتر از یک درصد است، اما هماکنون شهری مثل کرج نرخ رشد ٨/٣ درصدی را تجربه میکند. هماکنون حداکثر ۶۰ درصد تهرانیها متولد تهرانند. ایران در سالهای ۱۳۳۵ دو میلیون جابهجایی جمعیت داشته این نسبت در سال ۱۳۴۵ بالغ بر ۳ میلیون و سیصد هزار میشود. در سالهای ۱۳۵۵، هفت میلیون و ششصد هزار و در سال ١۴٠٠ بالغ بر ١٢٧٠٠٠٠٠٠ جابهجایی جمعیتی را شاهد بوده است.
شوربختانه هماکنون از هر سه ایرانی و ۷۳ درصد پزشکان و پرستاران و۶۰ درصد استادان و دانشجویان دانشگاه، رفتن را بر ماندن در ایران ترجیح دادهاند به گونهای که اخیرا رصدخانه مهاجرت در ایران اعلام کرده است، تمایل به مهاجرت دوبرابر میانگین جهانی و بالاتر از میانگین خاورمیانه است. فقط در یکسال گذشته ۱۶۰ متخصص قلب و ۱۶هزار پزشک عمومی از ایران مهاجرت کردهاند و به نظر میرسد ما هماکنون در نقطه پیک مهاجرت قرار گرفتهایم. امروز مهاجرت نخبگان از یک سو و جابهجایی جمعیت در داخل از دیگر سو به عنوان یک مساله اجتماعی مطرح است که علت اصلی آن را در نوع حکمرانی باید دانست. در طول چهار دهه سهم اقتصاد ایران از اقتصاد بینالملل پنجاه درصد کاهش، بیست درصد فقر مطلق و هفتاد درصد فقر نسبی در جامعه گسترش یافته است، نوع حکمرانی اقتصادی ارزش پول ملی را به کمترین حد کاهش داده و سرمایههای اجتماعی و انسانی را نابود ساخته و کیفیت زندگی و نشاط اجتماعی را به حداقل رسانده است، دلایل مهاجرت را در این امور باید جست نه در معلمانی که از نظر نویسنده روزنامه جوان رتبههای پایین دارند و موجب انگیزش مهاجرت در دانشآموزان میشوند. آری امروز شاهد کشف بزرگی از سوی روزنامه جوان بودیم.
«علت مهاجرت نخبگان معلمان هستند»
اگر از تحلیل ساختار حکمرانی به ویژه در قلمرو اقتصادی عبور کنیم، نوشتار روزنامه جوان را از سویههای دیگری نیز میتوان تحلیل کرد. وقتی دانشآموزان با چشم خودشان میبینند که میانگین حقوق معلمانشان حدود ۹ میلیون تومان است و تقریبا ۱۰ میلیون تومان با خط فقر فاصله دارد، تصمیم به مهاجرت میگیرند. زمانی که میبینند ۹۹درصد معلمانشان زیر خط فقر زندگی میکنند، تصمیم میگیرند؛ وقتی میبینند حقالتدریس ناچیز معلمانشان تا چهار سال به تاخیر افتاده و پاداش پایان خدمت آنان در طول چند سال و به صورت قسطی و قطرهچکانی پرداخت میشود؛ قید معلم شدن را میزنند و تصمیم به مهاجرت میگیرند؛ وقتی میبینند و میشنوند سرانه دانشآموزیشان در ایران کمتر از ۳۰۰ دلار و میانگین جهانی آن بیش از ۹۰۰۰ دلار و حتی در کشورهای توسعهیافته بیش از ۱۵۰۰۰ دلار است؛ تصمیم به جلای وطن میگیرند؛ وقتی اغلب آنان خود را در خرید لوازم اولیه آموزش، مثل کیف و کفش و حتی لوازم نوشتاری ناتوان احساس میکنند، تصمیم به مهاجرت میگیرند؛ وقتی میبینند معلمشان، بعد از ۳۵ سال خدمت صادقانه در مراسم بازنشستگی بشقاب چینی دریافت میکند، تصمیم به مهاجرت میگیرند؛ وقتی میبینند و میشنوند معلمانشان بر اساس میزان اعتبارات تخصیصی رتبهبندی میشوند، نه بر اساس شایستگی و عملکردشان، امیدشان را از دست داده و تصمیم به جلای وطن میگیرند؛ وقتی میبینند تعیین رتبه استحقاقی آنان حدود ۱۰ سال طول میکشد و اخبار آن را همه موجود عالم و حتی سایر کرات هم میشنوند، ولی خبری برای خود آنان نمیشود، فرار را بر قرار ترجیح میدهند؛ وقتی میشنوند که ۱۵ سال است که معلمانشان تلاش میکنند، سازمان نظام معلمی تاسیس کنند تا به صورت سازمان یافته حقوق و مطالبات خود را پیگیری کنند، ولی دستهای پنهان و قدرتمند مانع از آن میشوند و در این کارزار موفقیتی به دست نمیآورند، تصمیم میگیرند بروند؛ از زمانی که دیدند مدارس بعد از دهها سال، بهرغم شعارهای رنگارنگ، باز هم طبقاتی و علم در کشورشان یک کالای بیارزش و تجاریسازی شده است و هر کسی پول بیشتری دارد از معلمان و آموزش باکیفیت بیشتری بهرهمند میشود، تصمیم به مهاجرت گرفتند.
آری جناب سردبیر مهاجرت محصول فرآیندهای کندرو و پیچیده حکمرانی نامطلوبی است که در عرصههای گوناگون رخنمون میشود و سبب مهاجرتها و جابهجایی غیرمتعارف داخلی و پرتاب نخبگان از وطن به جوامع دیگر میشود نه معلمان نجیبی که اگر هنوز راستی هست و دوستی و حب وطن از صفای دل و عشق به این آب و خاک و صفای باطن آنهاست.
آری
به هر کرانه جهان……….ز دوردستهای دور……….تاکنون پیش روی……….اگر بنای سربلند استوار راستی است……….اگر که باغ دوستی است……….اگر که سبزه محبتی است……….و اگر نوای مهربان آشتی است ……….از معلم است
منبع: روزنامه اعتماد 8 شهریور 1402 خورشیدی