1

واقع‌گرایی سیاسی

عباس عبدی

در شرايطي كه جنگي وحشتناك در جريان است و در چهار دهه اخير نيز جنگ‌هاي بزرگ و كوچك، كوتاه‌مدت و بلندمدت در اين منطقه روي داده است، نوشتن اين يادداشت شايد كم‌سليقگي محسوب شود، ولي اگر تا پايان آن را بخوانيم، ممكن است نگاه ما قدري تغيير كند. مساله اين است كه در فضاي رسانه‌اي و مجازي گرايش‌هاي ضد جنگ به وضوح ديده مي‌شود. اين گرايشي انساني و اخلاقي است، به ويژه در شرايطي كه جنگ را مي‌توان مستقيم ديد و آثار و عوارض وحشتناك آن را مستقيم از خانه مشاهده كرد. هنگامي كه جوانان، زنان، كودكان، سالمندان، زيرساخت‌ها و حيات مادي يك مردم هر كدام در حال نابودي است، چيزي جز لعنت بر مسببان و تشديدكنندگانش نمي‌توان گفت. در اين چارچوب گزاره‌هاي زيباي ضد جنگ نيز رواج مي‌يابد كه كمابيش واقعي هم هست. هر كس كه وضعيت زندگي مردم جنگ‌زده، كودكان و جنازه‌ها را مي‌بيند، بدون ترديد از جنگ نفرت پيدا مي‌كند. به ويژه مردمي كه خودشان هم جنگ را تجربه كرده باشند. ولي در برابر اين واقعيات از جنگ آيا از خود پرسيده‌ايم كه چرا جنگ جزيي جدايي‌ناپذير از تاريخ بشر بوده است؟ حتي از زماني كه جهان به معناي دقيق كلمه مخالف جنگ شد و خطرات يك جنگ هسته‌اي كيان حيات روي زمين را تهديد كرد و دنبال اعمال محدوديت‌هاي جدي براي جلوگيري از جنگ شده است. كافي است به همين جنگ‌هاي بزرگ صد سال اخير توجه كنيم، جنگ‌هاي اول و دوم جهاني، فلسطين (چند جنگ)، كره، ويتنام، افغانستان، عراق (چند بار)، اوكراين، جنگ‌هاي هند و پاكستان، يمن، بالكان، جنگ‌هايي در آفريقا، اينها در كنار ده‌ها جنگ‌ داخلي و كوچك و بزرگ موردي در آفريقا، آسياي جنوب شرقي و امريكاي لاتين، قرن گذشته را به يكي از خونبارترين قرن‌هاي تاريخ تبديل كرده است. چرا در زماني كه بيش از هميشه اغلب مردم خواهان صلح هستند، جنگ تبديل به روش مرسوم حل اختلافات شده است؟ آيا با مخالفت‌هاي نمادين و لعن و نفرين كردن به بانيان و مسببان جنگ و آه و ناله درباره عوارض آن جنگ نيز پايان مي‌پذيرد؟ پاسخ اين است كه اين نوع مخالفت‌ها با جنگ لازم است، ولي اينها مكمل رويكرد رئاليستي يا واقع‌گرايانه هستند و نه جانشين آن، چون در واقعيت، جنگ به علل گوناگون گريزناپذير است.  

هر چند بايد كوشيد كه كمتر رخ دهد يا اگر رخ داد زودتر تمام شود و طرفين به صلح پايداري برسند و در هر حال مقررات و اصول بنيادين جنگ نيز رعايت شود.
بنيان‌هاي عيني جنگ چند چيز است؛ اول تعارض منافع. دوم تغييرات جمعيتي، فني، اقتصادي و فرهنگي كه موازنه قوا را تغيير مي‌دهد. سوم فقدان مرجع بي‌طرف و قدرتمند جهاني براي داوري كردن نسبت به اختلافات بر اساس قواعد موضوعه. البته صراحت و روشني چنين اصول و قواعدي در سطح جهاني كه هم مورد اتفاق باشد و هم مرجع قدرتمند و صلاحيت‌داري بر اساس آن داوري كند، وجود ندارد. پس از جنگ جهاني دوم و تشكيل سازمان ملل متحد قرار بود كه اين سازمان و در راس آن شوراي امنيت چنين نقشي را ايفا كند. از يك سو با استفاده از گفت‌وگو و كمك به كشورها براي حل مسالمت‌آميز اختلافات جنگ را مهار كنند و از سوي ديگر شوراي امنيت با بي‌طرفي و انصاف مانع از جنگ شود يا آن را كوتاه كند. ولي واقعيت نظام جهاني و نظام دوقطبي متصلب‌تر از آن بود كه در زير منشور ملل متحد و شوراي امنيت جنگ برچيده شود. از همان آغاز ماجرا با شناسايي اسراييل و سپس جنگ كره و استفاده از حق وتو، شوراي امنيت تبديل به ميدان سياست و حتي جنگ شد. اكنون هم وضع همين است. حتي در جنگ اخير كشورهاي غربي متحدا قطعنامه آتش‌بس را وتو‌ كردند. بنابراين عملا مرجع جهاني معتبر براي حل و فصل اختلافات شكست خورد. هر چند اگر سازمان ملل نبود شايد وضع بدتر از اين مي‌شد، ولي تا رسيدن به وضع ايده‌آل فاصله زياد است. شايد زيادتر هم بشود.
پس محكوم كردن جنگ فارغ از زمينه‌ها و عوامل ايجاد و تشديدكننده آن دردي را درمان نمي‌كند و چه بسا ممكن است موجب انحراف از فهم حقيقت جنگ و كوشش براي جلوگيري از آن شود. جنگ جزيي از واقعيت سياست بين‌المللي است. حركت به سوي جهاني عاري از جنگ يك روياست، رويايي دست‌نيافتني، ولي كوشش براي كاهش و پيشگيري نسبي از آن رويايي معقول است. آرمان جهان بدون جنگ، همزمان بود با آرمان ايجاد يك زبان ميانجي كه نامش را اسپرانتو گذاشتند. زماني بود كه تب يادگيري اسپرانتو خيلي بالا گرفت. شايد ايده زيبايي بود. به همين علت در عصر صلح‌گرايي؛ سازمان يونسكو نيز آن زبان را به رسميت شناخت و آموزش آن را به همه توصيه كرد. تصور كنيد جهاني داشته باشيم كه همه با يك زبان ميانجي بتوانند با هم حرف بزنند و ارتباط برقرار كنند، ولي نتيجه چه شد؟ امروز كساني كه با اين زبان آشنا هستند، بسيار اندك هستند و ظاهرا اسپرانتو به فراموشي سپرده شده است.

منبع: روزنامه اعتماد 1 آبان 1402 خورشیدی