رشد علم تجربی و کمفروغی معرفت دینی و فلسفی
نگاهی به مساله رشد علم تجربی و کمفروغی معرفت دینی و فلسفی – بخش اول
علم، میراث مشترک جهانیان
حسن بلورچی
گروه دین و فلسفه| مقالهای که چندی پیش با عنوان «ایمان چون هنر» به بررسی دین و زبان آن و نسبتش با علم و فلسفه پرداخته بود مورد توجه و نقد برخی صاحبنظران قرار گرفت و به نوعی تضارب آرا در این امر مهم منجر شد. برخی از ایشان اما با نگاهی جدیتر مساله را دنبال کردند و یادداشتی در نقد نویسنده مقاله «ایمان چون هنر» تالیف و تنظیم کردند. از آنجمله است مقاله تفصیلی آقای حسن بلورچی استاد شیمی و پژوهشگر علم که از ایشان مقالات متعدد و کتابهایی نیز در این زمینه منتشر شده است.
متن زیر، مقاله ایشان در همین زمینه است که در دو بخش تنظیم شده و بخش نخست آن اینک پیش روی شما است.
روزنامه اعتماد در صفحه هفتم شماره 5591 روز یکشنبه مورخ نهم مهرماه 1402 مقالهای را با عنوان «ایمان چون هنر» به قلم آقای عظیم محمودآبادی منتشر کرد که در آن به دین و زبانِ آن و نسبتش با علم و فلسفه پرداخته بود. نگارنده این سطور از آنجایی که به کار دیدبانی علم مشغول است از مقاله فوقالذکر بهرههای فراوان برد و فکر میکند توجه به رویکرد آن در استفاده از زمینه توسعه آموزش مهندسی و صنعت میتواند محل توجه و مفید باشد. برای اینکه روشنتر شود از نظر این جانب جانِ کلام نویسنده مقاله «ایمان چون هنر» چه بود، بخشی از آن را اینجا مرور میکنم:
«رشد علومتجربی و دستاوردهای گاه خیرهکننده آن به شأن و جایگاه سایر رهیافتهای معرفتی بشر، از جمله فلسفه، الهیات و دین، آسیب جدی وارد کرد. آری علم تجربی در آغاز قرن بیستم نه فقط دین و الهیات که فلسفه و سایر شاخههای علومانسانی را نیز مورد هجمه بیبدیلی قرار داد و آنها را از عرش به فرش انداخت و چنان غروری به انسان مدرن بخشید که دیگر نمیخواست کمترین گوش شنوایی نسبت به ادیان و پیام نازل شده از آنها داشته باشد. هرچند در همین دوره ما فیلسوفانی داریم که نگاه پوزیتیویستهای منطقی را در هم پیچیدند و زیادهرویهای نامعقول آنان را به رخشان کشیدند اما واقعیت این است که جهان مدرن از راهی که آغاز کرده بود بازنگشت و دستکم تاکنون دین، هیچگاه اعتبار سابق خود را باز نیافت.»
دین و علم تجربی در ایران
به باور اینجانب درصورتیکه این گزارههای علمی که بهصورت کیفی بیان شده است اگر بهصورت کمی درآید، میتواند به کار توسعه صنعتی بیاید. مطالب مقاله فوق که در مورد شرایط علم در دنیای صنعتی ذکر شده، کاملا درست است. ولی اکثر تحلیلگران موقع بسط این گزارهها به شرایط ایران، دچار یک اشتباه فاحش شدهاند و به معیارهای کمی سنجش علم توجه نکردهاند؛ یعنی اگر ما بخواهیم ببینیم که در ایران، علم تجربی چقدر به دین صدمه زده است یا میتواند بزند، اول باید به کمک معیارهای سنجش علم دریابیم که موقعیت علم نسبت به وضعیت جهانی چگونه است؟
اکثر نگرانیها در مورد علم از این مساله نشات میگیرد که تحلیلگران هیچ نوع وسیله اندازهگیری در اختیار ندارند که تعیین کنند علم در ایران چه اندازه نسبت به علم جهانی پیشرفت داشته است. تا پس از آن تعیین کنند که آیا اصولا صدمهای به دین وارد شده است یا خیر؟ آیا این فقط دلنگرانی صرف است یا ممکن است در عالم واقع نیز صدماتی متوجه دین از این ناحیه شده باشد.
برای روشنتر شدن بحث مثالی میزنم: فرض کنیم کسی برای علاج بیماری خود نزد پزشک میرود و او به بیمارش اظهار میدارد که مبتلا به دیابت است و آن به میزان قند خون بستگی دارد. شما اولین سوالی که به ذهنتان میرسد این است که خب باید میزان قند خون را اندازه گرفت. یعنی گزاره کیفی را به کمی تبدیل کرد. اما حیرتآور است که در بررسی تحلیلگران ما در مورد علم، هیچ نوع وسیله اندازهگیری وجود ندارد.
لذا در متن پیشِرو سعی شده به علم و میزان قوه جذب و دفع آن در دورههای مختلف تاریخی توجه شود و در خلال آن معیاری به دست دهد ناظر به این پرسش که آیا اصولا هجمه علوم تجربی در موقعیتی هست که بتواند به دین صدمه بزند؟ این مساله برای ما اهمیت حیاتی دارد؛ چون هر روز شاهد آن هستیم که کشورهای اطراف ما و کشورهای دور و نزدیک به کمک همان علمی که ما از آن گریزانیم، بیآنکه دینشان نقصان یابد، به پیشرفتهای خیرهکنندهای رسیدهاند.
نه تاسف و نه نفرت؛ بلکه فهم!
«نباید تاسف خورد، نباید نفرت ورزید، بلکه باید فهمید» (اسپینوزا)
وقتی تاریخ علم در ایران را مرور میکنیم، میبینیم علم در کشور ما سرنوشت شگفتی داشته است. سرنوشتی همداستان با خود ما، درحالیکه در کشورهای پیشرفته این علم است که سرنوشت جامعهها را تعیین میکند، در کشور ما سرنوشت علم به سرنوشت تاریخی ما گره خورده است.
این سخن رضا داوری اردکانی که میگوید نظام علم در کشور ما مغشوش بوده است و هماکنون مغشوشتر شده است قابلدرک است. لذا در این گزارش سعی شده است که بررسی شود در ادوار مختلف چه اتفاقاتی باعث اغتشاش در نظام علم شده است و در سالهای اخیر بر سر علم چه آمده است. یک چیز مسلم است و آن اینکه هروقت علم و عالم در کشور ما از سوی حکمرانان و علمای دینی ارج نهاده میشدند، هم علم پیشرفت کرده است و هم عالم رشد یافته است.
ستایش علم در متون اسلامی و شیعی
در صدر اسلام، در کلام الهی، نبوی و نهجالبلاغه علم بسیار ستوده شده است. واژه علم در قرآن 500 بار آمده است. ستایش علم، دانش و خرد در قرن چهارم و در شاهنامه فردوسی به اوج رسیده است. فردوسی یک پدیده خلعالساعه نبوده است. او بر قله یک تاریخ، بر قله دوران خود ایستاده است. در تعریف خرد، آن را مجموعهای از علم و عقل و واقعیت و عشق و اخلاق و آرمان و مسوولیت و آزادی میدانند. واژه خرد در شاهنامه 1028 بار تکرار شده است.
در قرن پنجم و ششم هجری نتیجه ارجنهادن به علم با ظهور دانشمندانی مثل ابوعلی سینا، رازی و بیرونی به نتیجه رسیده است. در این فرآیند، نتایج جالبتوجهی به دست آمده و ارجمندی علم به قله دیگری دست یافته است. بعضی ابوعلی سینا را بزرگترین دانشمند تاریخ دانستهاند. از اینکه در مدت کوتاهی بیشترین میزان اطلاعات علمی را توانسته است مرتب و دستهبندی کند.
تعطیلات زمستانی علم
از آغاز ظهور سلجوقیان علم دچار سکون و سکوت میشود؛ دچار عارضهای میشود که برخی از پژوهشگران آن را «تعطیلات زمستانی علم» مینامند.
از یکی دو دهه قبل از انقلاب اسلامی، روشنفکران ما نظریه بازگشت به خویشتن و گریز از غربزدگی را مطرح کردند. شوربختانه در مسیر بازگشت به خویشتن و گریز از غربزدگی، علم دچار دومین حادثه خود در تاریخ شد. دچار عارضه دیگری گشت که آن را «متهمکردن علم به غربزدگی» مینامیم.
لذا در دوران ما نیز علم اسیر خلقوخوی پیشینیان ما در قرون گذشته شده است. ارجمندی علم همواره سیر نزولی داشته است. آن دو حادثه کمبود، در دو دهه اخیر علم دچار آسیب سومی شده است که آن را پدیده «خیالپردازی در علم» مینامیم که در این یادداشت به این موضوعات پرداخته میشود.
علم؛ میراث مشترک جهانیان
علم میراث مشترک جهانیان است. وقتی از نظام علم صحبت میکنیم، این نظامی است هم در ذهن افراد جامعه و هم نظم و انضباطی است که در سطح جامعه و در ساختارهای حکومتی، اداری، دانشگاهی و همه سطوح برای توسعه علم به وجود میآید.
در واقع همه فیلسوفان تاریخ و دانشمندان سهمی در کاشت و رشد درخت علم داشتهاند که اکنون به تنومندی رسیده و هماکنون همه کشورهای جهان سعی میکنند با آموختن روشهای علمی و بهترین روشهای آموزشوپرورش از میوههای این درخت چیزی بهرهبرداری کنند. وقتی شما ایده جدیدی دارید و آن را در یک سمینار علمی در یکی از کشورهای پیشرفته ارایه میدهید. نیازی ندارید قبلا بروید و مطالعه کنید که دین و آیین و روش فکری و رسومات آنها و پدرانشان چیست تا عکسالعمل آنها را دریابید.
زبان واحد و مشترک علم در همه جهان
یک زبان مشترک علمی وجود دارد که همه ملل جهان را به هم وصل میکند. درخت علم در ذهن حاضرین در کنفرانس وجود دارد. آنها میدانند ایده جدید شما را در کجای درخت علم قرار دهند و با کدام روش علمی راستیآزمایی کنند و اگر قرار است ایده جدید خود را به مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی و صنعتی ارایه دهید، از قبل همه راههای پذیرش آن آماده شده است و همهکس میداند ایده جدید شما در کجای درخت علم قرار میگیرد.
در کشور ما اگر شما ایده جدیدی مطرح میکنید، افراد در ذهن خود جستوجو میکنند تا ببینند آیا با یکی از بستههای آموختهشده از قبل تطابق دارد. این بستهها ممکن است از علم مدرن هم داشته باشد اما تصمیم نهایی، به احتمال زیاد، مربوط میشود به ذهنیات تاریخی ما و آنچه پیشینیان ما آموختهاند و برای ما به میراث نهادهاند. آنها که نه به مقتضیات جهان کنونی آشنا بودهاند و نه راهحلهای آن را میدانستهاند. شاید بهاینعلت است که تعداد پتنتهای (ثبت اختراع) جهانی ایران در سال 21 و از آن امریکا 800 هزار است و البته این آمار مربوط به 6 سال قبل است.
سیاست علمی کشور که در مدارک وزارت علوم موجود است نقشهای را برای توسعه علم در ایران و جهان تعیین کرده است. اینگونه رویکرد به علم یعنی تعیین نقشهای مثل یک معمار برای عمارتی که ساخته شده نیست و باید ساخته شود، در مدارک علمی جهانی و کشورهای پیشرفته سابقه ندارد. پیداست این نقشه بر اساس رویکرد مسلمانان به خصوص شیعیان به علم که قابلدسترسی در مدارک تاریخی است تهیه شده است.
صورتبندی علم در آثار برخی از علمای اسلامی
چنانکه رسول جعفریان (پژوهشگر و استاد تاریخ دانشگاه تهران) این رویکردها را مطالعه کرده است و مینویسد:
تفکیک علوم به دینی و غیردینی که تا به امروز سیطره کاملی بر مفهوم علم در دنیای مسلمانان دارد، سابقهای دیرین دارد. ابن عبدالبر نمری اندلسی (م 463) نویسنده کتاب مهمی با عنوان «جامع بیانالعلم» است. او علوم را به سه دسته تقسیم میکند: علم اعلی و برتر که همان علم دین است، علم اوسط که عبارت از «معرفه علوم الدنیا» چون علم طب و هندسه، سوم علم اسفل که عبارت از صناعات و کارهایی مانند شنا و جنگاوری و لباس و تزویق و خط و مانند اینها است. او میافزاید که فلاسفه، علم اعلی را «الهیات» میدانند، درحالی که دین ما را از آن مباحث، بینیاز میکند. (جامع بیانالعلم: 2/46). این تقسیمبندی، بعدها با این عنوان هم مطرح میشود که علوم بر دو قسمند، علوم شرعی که از انبیا به دست میآید و علوم غیرشرعی که عقلا آنها را به دست میآوردند. غیرشرعیها، علمی است که امور دنیا بر آن متوقف است. مانند طب، حساب برای تقسیم وصایا و معاملات. اینها به منزله صناعات جزییه، قابلستایشند، فلاحت، بافندگی، حجامت و سیاست؛ اینها همه واجب کفاییاند. اگر علومی باشند که امر دنیا متوقف بر آن نیست، اما انسان دوست دارد داشته باشد، «فضیلت» است، مانند تعمق در حساب و طب. (مفتاحالسعاده و مصباحالسیاده: 3/11)
جایگاه علوم تجربی و کاربردی نزد علمای اسلام
اهمیت این تحلیل در نسبت دادن همه علوم به خدا، و از آن طریق به رسول و او به مردم، هم در حوزه علوم و هم صنایع، در این است که اهمیت کنکاش انسان کاهش مییابد، رشد و توسعه علم با تلاش بشر، امری نامتعارف شناخته میشود و بهاینترتیب، زمینه برای سکون و تعطیلکردن عقل برای رسیدن به حقایق جدید، توصیه شده و از هر نوع نوگرایی، پرهیز داده شود؛ چون از خط معرفتی که از انبیا رسیده، فاصله دارد. این کار اگر در حوزه معارف دینی بود شاید مقبول مینمود، اما در حوزه علم و بهخصوص صنایع، اظهارنظر شگفتی است.
غزالی نیز در بخش صناعات، آن را بیشتر عمل میداند تا علم. توجه او در این جهت است که صناعت، اسباب تعیش مردم است و اگر نباشد، زندگی تعطیل میشود، اما این حس و شعور که صناعات نیازمند پشتوانه علمی است، یا مثلا وصل به ریاضیات و طبیعیات است، در ذهن متفکران مسلمان کمتر به چشم میخورد.
ملاصدرا هم همین موضع را دارد. او میگوید: «باید بداند که هر علمی وسیله مزیت و کمال نمیشود و انسان را از درجه چهارپایان به درجه فرشتگان مقرّب نمیرساند زیرا بسیاری از علوم که علما بدان اشتغال میورزند، از قبیل حرف و صناعات است که هرگز وسیله فضیلت و کمال نیستند. بلکه آن علم، معرفت خدا، صفات، افعال او، کتابهای آسمانی، پیامبران، روز رستاخیز، شناخت نفس و کیفیت استکمال و ارتفاع آن از درجه حیوانات به معارج ملکوت و روحانیات است که نافع در آخرت است. علمای آخرت بدان اهتمام میورزند و علمای دنیا از آن روی گردانند». (کسر اصنام الجاهلیه، مقدمه، ص 53، متن: ص 16 «تصحیح محسن جهانگیری، تهران، 1381»).
مساله بازگشت به خویشتن
علم اسفل همان است که علوم مهندسی جزیی از آن است. اینگونه تقسیمبندی علم بسیار راهگشاست و معلوم میسازد که نقشه علمی کشور (سیاست رسمی علمی) بیشتر نظر با علم اعلی دارد. چون دین است که میتواند نقشه داشته باشد. وگرنه برای علم مدرن (علم اسفل) نمیتوان نقشهای تعیین کرد. همین فردا ممکن است یک دانشمند در هندوستان یا در چین یا یک نقطه دیگر از جهان نظریهای را بدهد و اساس علم جهانشمول را دگرگون سازد. علوم دینی برای هر کشوری و قومی میتواند بومی شود و به مختصات فرهنگی جامعهشناختی، فرهنگی و جغرافیایی آنها تطابق داده شود. هماکنون اسلامی که در مالزی یا بنگلادش و در عربستان یا اتیوپی شناخته میشود باهم متفاوت است. حتی نزد هر عالم دینی و مجتهدی ممکن است متفاوت باشد. دین براساس باورداشتها است. درواقع بازگشت به خویشتن یعنی بازگشت از دنیای بزرگ به کوچک مطرح است. یعنی درونگرایی اینجا مطرح است. اما زمانی که روستاییان به امر معاش خود بپردازند، نیاز به برونگرایی پیش میآید. روستاییان درمییابند که برای ساخت خویشتن خویش، باید به روستای مجاور بروند. برای درمان به شهر بروند و اگر به موبایل و آنتن ماهواره نیاز باشد شاید لازم باشد تا چین هم بروند. علم استثنا نمیشناسد و اگر در سطح جامعه جستوجو کنیم، به زودی در خواهیم یافت که در آنچه به علم و صنعت مربوط میشود، اگر زیادی در خویشتن خویش معطل بمانیم به ساخت چیزی بیشتر از خویشتن خویش نایل نخواهیم شد.
چنانکه علی پایا (استاد مدعو دانشگاه وستمینستر انگلستان) میگوید:
«نکته مهم روش برخورد با ایدهای علمی است. مسلمانان با فرض برتر بودن علم اعظم بر علم اوسط (پزشکی، انسانی) و علم سفلی (مهندسی) مانع پیشرفت علم گردیدهاند. در قرن ششم سهروردی با پیشنهاد اینکه علم فانتزی و مقدماتی را میتوان با بهکارگیری روشهای تجربی به علم عملگرا تبدیل کرد میتوانست تحولی را ایجاد کند که به ظهور رنسانس در ایران و صنعتیشدن جامعه بینجامد. ولی با اعدام او این جریان متوقف شد. ولی غربیان با گرفتن همین علم فانتزی و مقدماتی در قرن دوازدهم و سیزدهم از مسلمانان و بهکارگیری روشهای تجربی توانستند به پیشرفت برسند. خود رنسانس به راه اندازند جبر رازی را در غرب توسعه دادند. او بعد به ریاضیات امروز تبدیل گشت. همین وسیلهای را که هماکنون شما به کار میبرید (رایانه) به وسیله الگوریتم خوارزمی توسعه یافته است. یک چیز مسلم است. دقت کنید در قرن دوازدهم و سیزدهم تبادل اطلاعات علمی یکطرفه شده بود. یعنی از شرق به غرب. جلو جریان دانش علمی را از غرب به شرق گرفته بودند یا اینکه سرکوب آنقدر زیاد بود که دانشوران ما توان و انگیزه این کار را (انتقال دانش غربی به شرق) از دست داده بودند».
علم رسمی و علم یواشکی
بنابراین آنچه را که دیدهوران علم در مدارک تاریخی مشاهده کردهاند چیزی نیست که فقط مربوط به صفحههای تاریخ باشند. این رویکردها در نقشه علمی کشور منعکس شده است و چهل و اندی سال است که در آموزشوپرورش ما اعمال میشود. هر روز مهندسان با چشمشان میبینند که در نقشه کارهایشان همهجا علاوه بر نیوتن و کارنو و مندلیف و سقراط و کانت و دکارت؛ ملاصدرا غزالی و مجلسی و درویشان خانقاه نیز حضور دارند.
همین یک اشکال یعنی سیطره علم اعلم بر علم اسفل ممکن بود علوم مهندسی ما را زمینگیر کند. ولی چرا تابهحال کاملا زمینگیر نشده است، علت این است که نوعی علم مستقل وجود دارد. استادان بیتوجه به ذهنیات عوامانه از دهههای قبل از انقلاب دست به توسعه علم مستقل جهانشمول در کلاس درس و لابراتوار خود زدهاند. البته نوعی علم یواشکی هم وجود دارد که افراد در کلاسهای درس و نشریات بدان مبادرت میورزند که از چشم کارگزاران دور میماند یا به دلیل پیچیدگی علم و تنوع وسایل ارتباطجمعی قابلکنترل نیست یا کسی حوصله و وقت کنترل آن را ندارد یا به زبان رمزآلود حافظ گفته میشود.
آغاز انحطاط فکری از دوره سلجوقی
اینگونه رقابت علم دینی و غیردینی از ابتدا وجود داشته است و با شروع انحطاط فکری از اواسط قرن پنجم با استیلای سلجوقیان و تاسیس نظامیهها، سنتها راکد شده، مفاهیم ناپویا و در نتیجه متصلب شده و علم به انحطاط کشیده شده است. حضیض این انحطاط را در ایران در اواخر دوره قاجار شاهد بودهایم. محمدرضا شفیعی کدکنی فرهنگشناس و استاد ادبیات فارسی معتقد است که قابلیت یادگیری ایدههای جدید نزد دانشوران دوره ابوعلی سینا و رازی وجود داشته است، ولی پس از قرن پنجم ما این تواناییها را از دست دادهایم.
دانشمندان دوره طلایی تمدن اسلامی، بهخوبی میدانستند که برای خلاقیت و پیشرفت در طب و درک جهان هستی، باید علم را در جهانی هرچه بزرگتر بجویند. ابوعلی سینا وقتی همه دانش عصر حاضر خود را در اختیار گرفت، گفت زمین هم اینک برای من کوچک است و باید دانش خود را در همه گیتی بجویم. دانشمندان آن عصر با استفاده از علم نجوم دنیای خود را بزرگتر میکردند. آنها از ظرفیتهای علمی در جهان آن روز حداکثر استفاده را میکردند. فلسفه و اطلاعات علمی روز را از منابع مختلف یونانی هندی عربی و… میجستند. اگر رازی، خوارزمی، ابوعلی سینا و بیرونی را دانشمند اسلامی مینامند بهخاطر آن است که سرزمینهای اسلامی وسایل کار آنها را فراهم کردند و اسلام آن روز شرایط آزاداندیشی آنها را فراهم کرد. وگرنه آنها پیشرفتهای خود را در پارادایم یونانی به دست آوردند و هرگز پارادایم اسلامی که به کار توسعه علم اسفل یا اوسط بخورد مطرح نشده است. یک مشخصه عمده دانشوران در دوران طلایی این بوده است که آنها به خود اجازه آموختن مطالب جدید را میدادهاند. ولی این مهارت فکری بعد از قرن پنجم متوقف شده است و هماکنون هم آثار آن در جامعه وجود دارد. من هر وقت که برای ارایه سمیناری به مراکز تحقیقاتی دولتی میروم بهوضوح احساس میکنم که امکان تبادل ایدههای جدید با حاضران وجود ندارد.
سهروردی و فهم اهمیت علم تجربی
در همین راستا است که رضا منصوری (فیزیکدان ایرانی) میگوید: «ما یک فرصت در قرن ششم داشتیم که علم ما همچون اروپا به سمت گسترش علومتجربی برود و انقلاب صنعتی قبل از اروپا در حوزه کشورهای اسلامی صورت گیرد. سهروردی موسس این طرز فکر بوده است که دستیابی به علم فقط از راه علم اعظم نیست؛ بلکه شبیه به روش علمی کنونی باید دست به آزمایش بزنیم. گفته میشود اینگونه جهانبینی دوران دوره طلایی درصورتیکه ادامه مییافت، عصر روشنگری به جای اینکه در اروپا آغاز شود از ایران آغاز میشد. اهالی خانقاه او را در سن 39 سالگی به دار میکشند؛ بنابراین وقتی گفته میشود که عرفان با علم دشمن است منظور این نوع صوفیگری منفعل است.» محمدرضا شفیعی کدکنی همچنین اظهار میدارد که در آثار شاعران عارف ما اشعار زیادی یافت میشود که فلسفه ابوعلی سینا را مسخره کردهاند.
اما از دوره سلجوقیان پیشرفت علم تسلیم جبر تاریخ شد و هیچ ارادهای برای ادامه راه آن دوره طلایی حتی تا اکنون نیز به وجود نیامده است. تراژدی بزرگ تاریخ این است.
عدنان فلاحی نیز در این زمینه میگوید: «حقیقت این است که در قرون نخستِ رشد و نمو مدارس فکری، فقه هنوز به چنان فربگیای نرسیده بود که بخواهد تمام معرفتهای دیگر را زیر چنبره خود درآورد. حجت سخن ما دانشنامه فقهی شافعی «آلام» در ابتدای قرن سوم است که از این تقسیمبندی فقهی علوم و معارف خالی است. اما با گذر زمان و عبور از قرون شکوفایی و رونق علمی تمدن مسلمانان، تدریجا مرحلهای در تاریخ مسلمین آغاز شد که محمد عابد الجابری در نتیجه غلبه بنیادهای معرفتی این مرحله، ماحصل 14 قرن تمدن مسلمانان را «تمدن فقه» مینامید (الجابری، تکوین العقل العربی، ص96).
بخش دوم این مقاله را میتوانید در شماره آتی صفحه «دینوفلسفه» بخوانید.
سخن رضا داوری اردکانی که میگوید نظام علم در کشور ما مغشوش بوده است و هماکنون مغشوشتر شده است قابلدرک است
در صدر اسلام، در کلام الهی، نبوی و نهجالبلاغه علم بسیار ستوده شده است. واژه علم در قرآن 500 بار آمده است. ستایش علم، دانش و خرد در قرن چهارم و در شاهنامه فردوسی به اوج رسیده است. فردوسی یک پدیده خلعالساعه نبوده است. او بر قله یک تاریخ، بر قله دوران خود ایستاده است. در تعریف خرد، آن را مجموعهای از علم و عقل و واقعیت و عشق و اخلاق و آرمان و مسوولیت و آزادی میدانند. واژه خرد در شاهنامه 1028 بار تکرار شده است
از آغاز ظهور سلجوقیان علم دچار سکون و سکوت میشود؛ دچار عارضهای میشود که برخی از پژوهشگران آن را «تعطیلات زمستانی علم» مینامند
ابن عبدالبر نمری اندلسی (م 463) نویسنده کتاب مهمی با عنوان «جامع بیان العلم» است. او علوم را به سه دسته تقسیم میکند: علم اعلی و برتر که همان علم دین است، علم اوسط که عبارت از «معرفه علوم الدنیا» چون علم طب و هندسه، سوم علم اسفل که عبارت از صناعات و کارهایی مانند شنا و جنگاوری و لباس و تزویق و خط و مانند اینها است. او میافزاید که فلاسفه، علم اعلی را «الهیات» میدانند، درحالی که دین ما را از آن مباحث، بینیاز میکند. این تقسیمبندی، بعدها با این عنوان هم مطرح میشود که علوم بر دو قسمند، علوم شرعی که از انبیا به دست میآید و علوم غیرشرعی که عقلا آنها را به دست میآوردند. غیرشرعیها، علمی است که امور دنیا بر آن متوقف است. مانند طب، حساب برای تقسیم وصایا و معاملات. اینها به منزله صناعات جزییه، قابلستایشند، فلاحت، بافندگی، حجامت، و سیاست؛ اینها همه واجب کفاییاند. اگر علومی باشند که امر دنیا متوقف بر آن نیست، اما انسان دوست دارد داشته باشد، «فضیلت» است، مانند تعمق در حساب و طب
منبع: روزنامه اعتماد 6 آبان 1402خورشیدی