مجاهد بینا: «اصول راهنمای عمل» گمشده اسطوره مبارزه
نصرتالله تاجیک
نه در جامعه ایرانی و نه در سیاست و حکومت هنوز 1- فعالیت تشکیلاتی و منسجم. 2- نظریهپردازی و استفاده از روشهای علمی در دانشگاه برای اخذ «اصول راهنمای عمل» ضروری تلقی نشده است! و حتی ایدههای مثبت و مفید مسوولان کشور چون به این دو نکته توجه نمیشود و در مجامع دانشگاهی چکشکاری نمیشود،ابتر باقی میماند. روز پنجشنبه شانزدهم آذر مصادف با روز دانشجو مراسم نکو داشت مبارز مجاهد آقای لطفالله میثمی توسط عدهای عموما از دوستان اصفهانی ایشان در کانون توحید تهران برگزار شد. طبقه همکف و نیم طبقه اول پر از جمعیت با ترکیب سنی متفاوت اما نسبتا میانسال بود. حتما رسانهها به اصل جوانب گوناگون این مراسم مفید و ضروری میپردازند و من فقط از این فرصت برای طرح موضوع بالا استفاده میکنم. فرصتی شد تا یکساعتی در این مراسم خوب باشم. اما خودم در جمع و دلم جای دیگر بود! کانون توحید با محوریت روحانیونی همچون آقایان موسوی اردبیلی و شهید مطهری برای آگاهی نسل جوان و پایهگذاری حسینیه ارشاد دیگری که بانیان آن بیشتر مکلا بودند، ساخته شده بود. ولی بهدلیل حساسیت ساواک روی آن اجازه فعالیت زیادی و مخصوصا برای تجمعات دانشجویی و سخنرانی سیاسی نداشت. بهطور مثال یادم هست که عدم اجازه ساواک به انجام سخنرانی آقای گلزاده غفوری خود باعث وقوع تظاهراتی در آن شب از ایام ماه رمضان سال 1353 شد که تظاهرکنندگان با شعارهای سیاسی علیه شاه و سلطنت تا پایینتر از خیابان آیزنهاور (آزادی) آمدند. با شروع مبارزات مسلحانه در سالهای 1348 و 1349 و مخصوصا عملیات سیاهکل و بعد از آن دستگیری و اعدام کادرهای اولیه و بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق در سال 1351، رژیم شاه با برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1350 و اخذ حمایت جهانی از خود، اعتماد به نفس به آنچه در طی این چند سال گذشته انجام داده بود خود را حاکم بلامنازع در تشدید خفقان داخلی و سرکوب کردن هر گونه ندای آزادیخواهی میدید. اما ساواک هم زیاده روی کرده بود و هم در محاکمه گروه گلسرخی در سال 1352 و پخش تلویزیونی آن و مخصوصا اعدام گلسرخی دچار اشتباه محاسباتی زیادی شد.
و ایکاش آقای پرویز ثابتی مقام امنیتی رژیم شاه و ابروکمانی مبارزین زندانی که صابونش به تن آنها خورده بود در مصاحبههایش بهجای مالهکشی و سفید کردن ساواک که خشنترین دستگاه امنیتی و نه اطلاعاتی در نوع خود با کسب آموزش از دستگاه امنیتی اسراییل بود به این سوال پاسخ میداد که از محاکمه شهید گلسرخی چه اهدافی درنظر داشت و چه دستاوردی نصیبش گردید.
اما مجموعه تحولات منجر به این اشتباه فاحش ساواک، به نظر بنده به عنوان یکی از فعالین دانشجویی آن دوره، کمک بسیار زیادی به نیروهای سیاسی جامعه و مخصوصا دانشجویان نمود تا بتوانند در سالهای بعد فعالیتهای سیاسی خود را در محیطهای دانشجویی افزایش داده، از روند مبارزات صنفی به مبارزه سیاسی وارد شوند و روند آگاهیبخشی به مردم در جامعه را به خوبی جلو برده و مبارزه را از بازار به قشر نخبه جامعه و طبقه متوسط ببرند و به دلیل سرمایه اجتماعی دانشگاه و نخبگان در جامعه در آن زمان از این طریق آن را مردمی نمایند. لذا سال 1353 وضعیت ویژهای داشت و جو جامعه سیاسی و ملتهب بود و تظاهرات دانشجویی شدت گرفت. در مردادماه همین سال که خبر انفجار بمب در دستان مهندس میثمی و آسیب دیدن وی از دو چشم و دست چپ و همچنین مجروح شدن خانم سیمین صالحی دو تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق و دستگیری آن دو در سطح مطبوعات عمومی گردید و سپس از طریق خانواده زندانیان جزییات بیشتری در میان مبارزین منتشر شد.
لطفالله میثمی از معدود افرادی است که در هیچ یک از سه دستگیری و زندانی شدن من طی سالهای 1353 تا 1357 او را ندیدهام. اما خبر و ردپای او در جلسات دانشجویی و حلقههای مبارزات دانشگاهی وجود داشت. برای خود من به عنوان یک جوان بیستساله و در سال دوم دانشگاه، شخصا اینکه یک مهندس شیمی که در وزارت نفت کار میکند اما مبارزی است که علیرغم دستگیری چندباره و محکوم و زندانی شدنش همچنان تعهد به مبارزه دارد و در این سطح فعالیت رها بخشی میکند، یک معنا و مفهوم خاص داشت. به گونهایکه احساس میکردم او مجاهدی است که رفتار و اعمال و اخبارش همواره ذهن من و بسیاری از دانشجویان مبارز را مدیریت میکند و ما نیز اخبار و اهداف او را علاقهمندانه و به عنوان بخشی از مبارزه برای تقویت انگیزه مبارزاتی در جامعه و داخل زندان دنبال میکردیم. بعد از انقلاب نیز فعالیتهای او را که بیشتر جنبه فرهنگی و از جنس آگاهیبخشی بود از نشریه راه مجاهد و چشمانداز ایران و دوستانیکه ارتباط بیشتری با او داشتند دنبال میکردم و همواره احساس میکردم او به دنبال گمشدهای است.
و آن پیدا کردن 1- اصول راهنمای عمل یا پراتیک و 2- جایگاه و کارکرد سازمانی که زمانی با پایهگذاری جوانان مسلمان و جان بر کفی همچون محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیعزادگان یکی از امیدهای مردم و آمال جوانان مبارز مسلمان دهه 50 شمسی در ایران بود که توانست سطح وسیعی از علاقهمندی را به خود جلب و کمکهای فراوانی را که سایر گروهها فاقد آن بودند را جذب کند و الان نه تنها توسط تقی شهرام بلکهدار و دسته رجوی ربوده شده بود! دلایل، انگیزهها و شرایط این ربایش در سال 1354 سازمان از حوصله این یادداشت خارج است ولی این امر در جامعه و داخل زندانها تبعات زیادی بهجا گذاشته بود. در جامعه گروهها و افراد بسیاری از اعضای سازمان که پاکسازی شده بودند و سایرین که در کنار سازمان به مبارزه مشغول بودند، تلاش کردند مجددا سازمان را سرپا نگه دارند و تلاش کنند گرد نا امیدی که از اهداف مهم ساواک یا حداقل دستاورد ساواک از این کودتای درون سازمانی بود بیرنگ شود و امید به پیروزی بر رژیم پهلوی را به مبارزین مخصوصا جنبش دانشجویی کشور و مردم را بازگردانند.
در زندان نیز شبیه همین تلاشها توسط افراد مختلف و ازجمله بهزاد نبوی و لطفالله میثمی صورت گرفت. در پی این تحولات سازمان جمع واحد مسلمانان در داخل زندان در مقابل چندین جمع غیر مذهبی، متفرق شد و به دو جمع مجاهدین و مذهبیها تقسیم شد اما شرایط داخل زندان با آنچه در جامعه برای بازیابی سازمان که با ساواک در مبارزه بودند، متفاوت بود و ایکاش آقای پرویز ثابتی دهن باز کند و بگوید ساواک چه نقش، اهداف و دستاوردی در فرار تقی شهرام از زندانساری به همراه سروان امیر احمدی در سال 54 داشت؟! اما یکی از مهمترین مسائل در زندان بعد از سال 54 وجود تناقض و عدم شفافیت راهبرد مبارزاتی رهبران و مسوولان سازمان مجاهدین بود. میثمی معتقد بود باید کالبدشکافی کرد و دید چه مسائلی باعث به وجود آمدن این اوضاع در تصفیه سازمانی افرادی همچون مجید شریفواقفی و صمدیه لباف شده است و روشن شدن این تناقض که آیا سازمان کنونی به دنبال دکترین مبارزاتی با رژیم است که از نظریههای تاثیرپذیرفته از مذهب بهطور عام و اسلام بهطور خاص است یا همچنان همان روندی که باعث انحراف سازمان شده دنبال میگردد؟ و این همان گمشده وی در سالهای بعد از پیروزی انقلاب هم بود که راهنمای عمل جوانان برای فعالیتهای سیاسی اجتماعی باشد.
او همراه سایر مبارزین مذهبی که منتقد کادر رهبری مجاهدین در زندان بودند معتقد بود، رهبران کنونی سازمان و از جمله مسعود رجوی در پی اجرای مبارزه بر اساس مبانی سیاسی هستند و این مبانی رابطه نزدیکی با مبانی مذهبی ندارند و این همان تداوم آسیب وارده به سازمان بعد از شهادت رهبران اولیه سازمان است. البته از مجموعه نظرات عنوان شده توسط رهبران سازمان در زندان میتوان فهمید که آنها مذهب را محور یا عامل مهمی در پیدا کردن سمت و سوی مبارزه نمیدانستند و فقط از عوامل بسیجکنندگی مذهب میخواستند استفاده کنند که خود باعث تناقض مضاعف و عدم شفافیت در اهداف و مقاصد، کم شدن میزان اقناع و نهایتا ریزش نیروهای مذهبی طرفدار سازمان میگردید. این نیروها در جمع مذهبی هم فاصله خود را با ساواک و پلیس زندان حفظ میکردند و با آنها مبارزه میکردند و هم فاصله خود را با مبارزین غیر مذهبی و جمع مجاهدین به میزان مناسب حفظ میکردند. هم با آنها در مسائل صنفی همکاری داشتند و هم فاصله مشخصی در امور سازماندهی و مبارزاتی داشتند.
البته عدم پایداری و ثبات مواضع و مشخص نبودن مرزهای سازمانی و مبارزاتی و از همه مهمتر عدم وجود نظریهپردازی معقول و منطقی در زمینه راهبرد و سازمان مناسب برای تداوم مبارزه از دیگر نقاط ضعف سازمان مجاهدین در این زمینه بود که روی نیروهای داخل زندان اعم از طرفداران مجاهدین یا سایر مبارزین در جمع مذهبی اثر میگذاشت. یعنی رهبران و طرفداران سازمان مجاهدین در زندان دارای انسجام در ایدهپردازی و راهبرد مبارزاتی نبودند. عدم شناخت یا تعیین اولویتبندی برای آینده مبارزاتی کشور تعیین نشده بود و بیشتر مسائل در حول و حوش تثبیت رهبری سازمان حول و حوش مسعود رجوی دور میزد. به نظر میرسد عدم توجه به علم استراتژی، برنامهریزی راهبردی و سازمان و تشکیلات که مقولاتی کاملا علمی هستند باعث ایجاد اینگونه مشکلاتی برای سازمان شده بود.
لذا عوامل متعددی باعث میشد که سازمان مجاهدین از جهت عینی و ذهنی نمیتوانست فاصله خود را از سازمانهای مارکسیستی مبارز در جامعه و زندان حفظ نماید. البته رهبران سازمان به این گزاره نه تنها معتقد نبودند بلکه ادعا میکردند با آنان دارای مرزبندیهای مشخص هستند. اما صرفنظر از این اختلافنظر بین آنها با جمع مذهبی که خواهان مرزبندیهای قاطع، شفاف و با فاصله بیشتری بود این امر از طرفی به مشکلات درون زندان بین نیروها منجر میشد ولی از طرف دیگر به راهبرد و سیاستهای سازمان به دو امر در کل و در خارج از زندان و سطح جامعه بستگی داشت. 1- راهبرد سازمان نسبت به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی و دیگر 2- راهبردش نسبت به مبارزه اعم از مبارزه سیاسی- اجتماعی یا مبارزه مسلحانه.
گذشته از کمکاری متولیان مذهبی طی سالیان دراز گذشته در زمینه مفاهیم اصیل مذهبی و آنچه که نقش تعیینکنندهای در تحولات انسانی و سیاسی اجتماعی داشت. یکی از عوامل موثر در پدید آمدن این وضعیت، ضعف درونی عقیدتی و سیاسی در نتیجه کمبود کارهای نظری چه در زمینه اسلام و چه علم تشکیلات و سازماندهی بود. عامل دیگر سیطره نظری و عملی مبارزات غیر مذهبی و مارکسیستی در طول تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران از جنبه نظری و عملی بود. این امر باعث شده بود که سازمان احساس یک حقارت و عقبماندگی از سطح مبارزات غیرمذهبی و جریان روشنفکری نموده و بدون تحول در تفکرات خود و استفاده از اصل نوآوری در حاشیه آن بنماید. لذا خیلی از عوامل دست به دست هم داده بودند تا چنین وضعیتی پیش آمده بود و نمیتوان صرفا به یک عامل بهای بیش از حد داد. همچنین نمیتوان جو روشنفکری غیر مذهبی آن دوران و سلطه آنان بر مطالعات تاریخی، علوم تجربی، فلسفه، فلسفه علم، بیولوژی، ادبیات، اعم از ترجمه و تالیف را در به وجود آمدن چنین وضعیتی دخیل ندانست. نیروهای مذهبی مبارز نه تنها در این زمینهها و اصولا هرآنچه که میتوانست به آنها برای تبیین علم مبارزه کمک نماید دستشان خالی بود حتی منابع عقیدتیشان نیز به خوبی کشف و تبیین نشده بود.
با چنین اوضاعی و تحت تاثیر تبعات ناشی از تحولات سازمانی در سازمان مجاهدین خلق در سال 54 که یک روند تدریجی از سالهای قبل بود و به یکباره به وجود نیامده بود. اصولا تربیت و سازماندهی نیروها، ایجاد روابط تشکیلاتی و تهیه راهبرد و سیاستها و خطمشیهای آنها خود یک علم است که متاسفانه رهبران سازمان مجاهدین در زندان از آن بیبهره بودند. این کمبود و مشکل حیاتی حتی در خارج از زندان و در سطح جامعه در تدوین راهبرد مبارزاتی سازمان مجاهدین خلق بعد از این کودتای داخلی به طریق اولی ضربات سهمگینی بر پیکره سازمان و مبارزه سیاسی- اجتماعی جنبش ضد سلطنتی و عدالتخواهی مبارزان مذهبی وارد آورد که اثرات آن تا سالها بعد ادامه داشت. از طرف دیگر اگرچه در زندان هم وقت آزاد و مناسب، هم امکان تامین منابع فعالیت تحقیقی و پژوهشی روی چنین موضوعاتی زیاد بود ولی بهدلیل عدم وجود علم به چنین مقولاتی و مهمتر عدم اعتقاد به مفید بودن چنین فعالیتهایی در آن زمان باعث هرز رفتن نیروهای سازمان و افتادن در مباحث نازل و درجه چندم شده بود.
سازمانی که از دل نهضت آزادی توسط آقایان طالقانی، بازرگان و سحابی در سال 1340 پایهگذاری شده بود و توسط تعدادی از جوانان عضو نهضت به وجود آمده و تاسیس شد. لطفالله میثمی از ابتدا به نهضت آزادی پیوست و در سال 1348 عضو سازمان شد و خود را وقف مبارزه کرده بود. او سازمان را متعلق به خود میدانست و معتقد بود در روند مبارزات با رژیم پهلوی و برای برقراری مناسبات عادلانی در جامعه در حال توسعه و پیشرفت ایرانی و رقم زدن تحولات سیاسی اجتماعی کشور و برای تبیین علل وقایع و حوادث سیاسی اجتماعی صرفا مطالعه متون دینی یا حتی تفسیر قرآن و نهج البلاغه کفایت نمیکند، بلکه باید در کنار استفاده از دستاوردها و مبانی علمی، اصول راهنمای عمل نیز از مبانی مذهبی استخراج گردد تا برای جامعه مذهبی ایران جهت تحقق توسعه ایرانی مفید و موثر واقع گردد. البته این امر نیاز به فعالیت دسته جمعی و تخصص در بسیاری از علوم و موضوعات علمی و فلسفی و سیاسی اجتماعی داشت که او در فعالیتهای فرهنگی خود این روش را ادامه داد تا تولیداتش برای جامعه جوان و نوپای ایرانی و تحولات سیاسی اجتماعی روبهرو مفید واقع شود. او در زندان و سپس بعد از پیروزی انقلاب در تولیدات فکری و قلمی خود به دنبال گمشده خود بود و به همین راه رفت تا اصول راهنمای عمل خویش و جامعه ایرانی را از درون مطالعات سیاسی، اجتماعی، تاریخی و مذهبی خود استخراج نماید. راه این اسطوره مبارزه، اخلاق، اخلاص، امید، انگیزه، وفاداری و فهم سیاسی پر روهرو، عمرش طولانی و توفیقاتش روزافزون گردد. انشاءالله!
دیپلمات بازنشسته و استاندار پیشین هرمزگان
منبع: روزنامه اعتماد 19 آذر 1402 خورشیدی