1

چهره خدا در آبگیر خرد

مصطفی ملکیان در جلسه رونمایی کتاب جامع علم کلام نوشته توماس آکوئینی

محسن  آزموده

جاي بسي خوشحالي است كه ترجمه گزيده‌اي از يكي از مهم‌ترين آثار كلاسيك فلسفه و الهيات مسيحي به فارسي ارايه شده است. توماس آكوئيني يا توماس آكويناس (1274‌-1225م.)، به همراه آگوستين قديس يا سنت آگوستينوس، دو تن از بزرگ‌ترين فيلسوفان سده‌هاي ميانه و بي‌ترديد يكي از برجسته‌ترين چهره‌هاي سراسر تاريخ فلسفه است. «سوما تئولوژيكا» يا چنان‌كه به فارسي ترجمه شده «جامع علم كلام»، مهم‌ترين كتاب اوست كه سه بخش دارد: «بخش اول به خدا و خلقت مي‌پردازد. بخش نخست از بخش دوم از افعال انساني و اخلاق بحث مي‌كند. بخش دوم از بخش دوم به فضيلت‌ها و رذيلت‌ها به ‌طور خاص اختصاص دارد و نهايتا بخش سوم به مباحثي مي‌پردازد كه به مسيحيت اختصاص دارند.» آكوئيني غير از متفكران كاتوليك موسوم به توماسي (thomist) مثل ژاك ماريتن و اتين ژيلسون، بر فيلسوفان ديگري چون السدر مك اينتاير، اليزابت آنسكوم، فيليپا فوت و آنتوني كني و پديدارشناساني چون فرانتس برنتانو و ادموند هوسرل اثر گذاشته است. اصل كتاب سوما تئولوژيكا بسيار حجيم و مشتمل بر 512 مبحث و بيش از 2600 صفحه است. پيتر كريفت (متولد 1937) استاد فلسفه در كالج بوستن و كينگز كالج و نويسنده ده‌ها كتاب در زمينه فلسفه و الهيات مسيحي و كاتوليك، در سال 1990 برگزيده يا خلاصه‌اي از اين كتاب را ترجمه كرده و توضيح داده است. اين خلاصه يا گزيده را عليرضا عطارزاده به فارسي ترجمه كرده و نشر ققنوس آن را منتشر كرده است. به مناسبت انتشار اين كتاب نشستي با حضور مصطفي ملكيان، پژوهشگر فلسفه و فلسفه اخلاق در مركز بوك لند برگزار شد كه روايتي از آن از نظر مي‌گذرد. 

مصطفي  ملكيان

كتاب «جامع علم كلام» (Summa theologica) نوشته توماس آكوئيني حجم خيلي بالايي دارد. ترجمه اصل كتاب با حروف عادي در فارسي حدودا سه هزار صفحه خواهد شد، اما در اينجا ما اصل كتاب را نداريم، بلكه با تقطيع آن مواجهيم. يعني پيتر كريفت، پژوهشگري كه كتاب حاضر را به زبان انگليسي فراهم آورده، كتاب اصلي توماس آكوئيني را تلخيص نكرده، بلكه تقطيع كرده است، به اين معنا كه سر سوزني در نوشته خود توماس آكوئيني نكرده، بلكه بخش‌هايي را به كلي حذف كرده است. اين كار تلخيص نيست، تقطيع است. او به جهاتي كه به نظر من موجه هستند، بخش‌هاي زيادي از كتاب را حذف كرده، اما به جاي آن حذفي‌ها، يك سلسله حواشي بيشتر ايضاحي و توضيحي و گاهي انتقادي افزوده است. من از ايام جواني هميشه آرزوي ترجمه كتاب «سوما تئولوجيكا» را داشتم و چند نسخه از اين كتاب را تهيه كرده بودم، اما اين آرزو هيچ‌گاه محقق نشد. از اين جهت بسيار خوشحالم كه به همت آقاي عطارزاده، لااقل گزيده‌اي از اين كتاب به فارسي ترجمه و منتشر شده است.

آموزگار خوب، شارح متعصب

پيتر كريفت، گردآورنده اين كتاب فيلسوف بزرگي نيست، اما دو ويژگي مثبت دارد؛ يكي اينكه معلم بسيار خوبي است. او بيش از هشتاد كتاب نوشته كه من بسياري از آنها را خوانده‌ام. همه اين كتاب‌ها درسي تلقي مي‌شوند، يعني بدون نياز به آموزگار يك بحث بسيار جدي فلسفي و الهياتي را معرفي مي‌كنند. بيان كريفت بدون ابهام و ايهام و غموض است و خواندن كتاب‌هاي او بيشتر يك تفرج و تفريح است. براي فهم مطالب او نيازي به مراجعه به ساير كتاب‌ها و دايره‌المعارف‌ها و… نيست. همه كتاب‌هاي كريفت چنين هستند و مخاطب بدون هيچ درد و رنج زائدي از آنها چيز ياد مي‌گيرد. ويژگي مثبت دوم او آن است كه زبان بيان او زنده و جاندار است و گاه شاعرانه مي‌شود. يعني مخاطب غير از معرفت‌آموزي و معرفت‌اندوزي، لذت هم مي‌برد. از اين جهت از سال‌ها پيش كه با كتاب‌هاي او آشنا شدم، نوعي سپاس‌مندي نسبت به او داشتم و دارم.

پيتر كريفت بيش از آنكه فيلسوف باشد، يك الهيدان يا متكلم مسيحي كاتوليك است، اما انساني است كه مثل روحانيون هم اديان و مذاهب ديگر، در نوشته‌هايش تعصب و جزم و جمود و پيشداوري‌هاي منفي هست. هر چه از كاتوليسيسم فاصله بگيريد، مورد غضب ايشان واقع مي‌شود. در همين كتاب براي اينكه بگويد فلسفه اخلاق در غرب قابل اعتنا نيست، مي‌گويد فيلسوفان غربي مثل دكارت، لايب نيتس، هگل و هايدگر يا درباره فلسفه اخلاق و اخلاقيات هيچ چيز ننوشته‌اند، يا برخي به فلسفه اخلاق پرداخته‌اند، اما فلسفه اخلاقي كه هيچ انساني نمي‌تواند به آن التزام ببخشد، مثل هيوم، كانت و… اين درحالي است كه هگل و لايب نيتس درباره فلسفه اخلاق بحث كرد‌اند و در باب فلسفه اخلاق هگل و فلسفه اخلاق لايب نيتس كتاب نوشته شده است، اما اينها كاتوليك نبودند و از تعاليم كاتوليك و علي‌الخصوص تعاليم توماس آكوئيني فاصله گرفته بودند. همچنين كريفت در جاهاي بسياري يك فيلسوف تراز اول را با يك جمله نقد و طرد مي‌كند و مي‌گويد هيچ نفهميده است. اين جزم و جمود و پيشداوري منفي در پيتر كريفت وجود دارد. بنابراين هميشه به دوستان توصيه مي‌كنم كه نوشته‌هاي پيتر كريفت را بخوانيد و از او طرز سخن گفتن و نوشتن و بيان واضح و بدون ابهام و ايهام ياد بگيريد، اما توجه داشته باشيد كه او يك روحاني كاتوليك متعصب است و نمي‌تواند بپذيرد كه خارج از قلمرو دين و مذهب و كيش و آيين او هم سخنان ارزشمند فراواني گفته شده و حتي سخناني گفته شده كه در دين و مذهب و كيش و آيين او به آن توجه نشده است.

مهم‌ترين كتاب بزرگ‌ترين الهيدان مسيحي

در تاريخ دو هزار و اندي ساله مسيحيت هيچ كتابي در الهيات يا كلام مسيحي به اهميت و عظمت كتاب جامع علم كلام نوشته توماس آكوئيني نوشته نشده است.

اين نظر منحصر به من نيست. كساني مي‌گويند بزرگ‌ترين الهيدانان تاريخ مسيحيت دو نفر هستند، آگوستين قديس در قرون چهارم و پنجم ميلادي و توماس آكوئيني در قرن سيزده ميلادي، اما تقريبا مي‌توان گفت بيشتر كساني كه در تاريخ فلسفه يا تاريخ الهيات مي‌نويسند، اعتراف كرده‌اند كه توماس آكوئيني حتي از آگوستين قديس هم بزرگ‌تر است، بنابراين اين كتاب بسيار اهميت دارد.

مخاطبان اصلي كتاب

اين كتاب براي پنج دسته بسيار مفيد است:

اول كساني كه مسيحي هستند، علي‌الخصوص كساني كه مسيحي كاتوليك هستند و مي‌خواهند از دين و مذهب خودشان در برابر مخالفان دفاعيه‌هاي قوي ارايه كنند. ايشان كتابي به اين قدرت پيدا نمي‌كنند كه در آن يك متفكر مثل توماس آكوئيني تا آنجا كه در وسع و زرادخانه فكري يك انسان است، از آموزه‌هاي مسيحي كاتوليك دفاع كرده باشد. البته زماني كه آكوئيني اين كتاب را مي‌نوشت، پروتستانيسم اصلا وجود نداشت، اما ارتدوكس شرقي و ارتدوكس روسيه و يونان و اسپانيا و پرتغال و… وجود داشت، اما به نظر من تاكنون دفاعيه‌اي به اين قدرت در دفاع از مذهب كاتوليك نوشته نشده است.

دوم پيروان متدين و ملتزم سه دين ابراهيمي اعم از يهوديان، مسيحيان و مسلمانان هستند، زيرا بخش عظيمي از آنچه آكوئيني مي‌گويد، اختصاصي به مسيحيت ندارد. آنچه آكوئيني درباره ذات و صفات و افعال خدا و در باب معجزه و… مي‌گويد، اختصاص به مسيحيت ندارد، بنابراين مسلمانان و يهوديان هم از اين سخنان مي‌توانند براي تبيين و توضيح آموزه‌هاي دين و مذهب خودشان بهره بگيرند. درنتيجه همه علاقه‌مندان به الهيات اديان ابراهيمي، ولو خودشان هم مسيحي يا مسيحي كاتوليك نباشند، مي‌توانند از اين كتاب استفاده كنند. اي كاش روحانيون ما اين كتاب را مطالعه كرده تا دفاعيه‌هاي قوي‌تري ارايه مي‌كردند. سوم كساني هستند كه دنبال الهيات، اعم از مسيحي و اسلامي و يهودي نيستند، بلكه عاشق فلسفه‌اند. اين كتاب سرشار از نكات فلسفي است، يعني به موضوعاتي پرداخته كه حوزه اصلي آنها فلسفه است يا مسائلي كه حوزه اصلي پرداخته به آنها فلسفه است يا راه‌حل‌هاي مسائل به روش فلسفي. اين كتاب با آنكه نوعي مدافعه نگاري از مسيحيت كاتوليك است، اما نكات فراواني دارد كه يا موضوعات فلسفي هستند يا مسائل فلسفي يا راه‌حل‌هاي فلسفي توماس آكوئيني به موضوعات و مسائل فلسفي هستند. يعني اگر بخواهيد با عقلانيت پيش برويد و كاري به ايمان و تعبد نداشته باشيد، مي‌توانيد از اين كتاب نكات فلسفي فراواني بيابيد. چهارم كساني هستند كه اصلا به محتواي كتاب كار ندارند و به روش پرداختن به مباحث كار دارند. آكوئيني در اين كتاب روش بسيار آموزنده‌اي دارد. من اين روش را تنها در كتاب اخلاق اسپينوزا سراغ دارم و در هيچ جاي ديگري سراغ ندارم، منتها از روش اخلاق اسپينوزا از جهت ديگري بايد الگو گرفت. آكوئيني در حل مساله يا سوالي پنج گام را طي مي‌كند. اين گام‌ها كاملا حساب شده است، يعني با هر مساله كه با آن مواجه مي‌شود، در مرحله نخست آن را به صورت يك سوال بسيط كه جواب آن آري يا خير است، طرح مي‌كند. مثلا مي‌پرسد، آيا الف ب هست يا نيست؟ خود بساطت سوال اهميت فراواني دارد، زيرا سوال مركب سوالي است كه پيش‌فرض‌هايي دارد كه ممكن است مخاطب قبول نداشته باشد، سپس به اين سوال يك جواب آري يا خير مي‌گويد. در مرحله دوم چند اشكال (معمولا سه اشكال) از كساني كه جواب مخالف جواب توماس داده‌اند، نقل مي‌كند. يعني اول سخنان مخالفان خودش را بيان مي‌كند و دست‌كم سه اعتراضي كه به او وارد مي‌شود، طرح مي‌كند. در مرحله سوم اين اعتراضات و اشكالات مخالفان خودش را به روش نقلي يا تعبدي يعني با رجوع به متون مقدس دين و مذهب رفع مي‌كند و مي‌گويد اين اشكالاتي را كه به من كرديد، با رجوع به متون مقدس مي‌توانيم پاسخ دهيم. در مرحله چهارم مي‌كوشد فارغ از كتاب مقدس، به روش فلسفي و عقلي اين پرسش‌ها يا انتقادات را پاسخ دهد. يعني كار ندارم كه سليمان و داوود و الهيدانان و روحانيون سابق چه گفته‌اند. در مرحله پنجم به اين نكته مي‌پردازد كه چرا وقتي حق با من است، مخالفانم اين اشكالات را وارد كرده‌اند. كجاي كارشان عيب پيدا كرده كه دستخوش اين اشكال شده‌اند، يعني به نوعي آسيب‌شناسي سخنان مخالفان مي‌پردازد. او نشان مي‌دهد كه كجاي سخن مخالف عيب پيدا كرده كه مخالف به اين موضع مخالف كشيده شده است. من در الهيات سه دين ابراهيمي، جز در آثار توماس آكوئيني التزام به اين روش را نمي‌بينم، بنابراين اگر كسي بخواهد روش مواجهه با مخالف و دفاع از موضع خود و حمله به موضع مخالف را بياموزد، مي‌تواند از اين كتاب بهره‌مند شود. وقتي كسي مدتي با اين كتاب كار مي‌كند، به تدريج ذهنش اين‌گونه مي‌شود، يعني نوعي internalize و دروني شدن روش صورت مي‌گيرد و اين روش ملكه ذهن مي‌شود و فرد متوجه مي‌شود كه مخالفان من كه خل و چل نبودند، لابد چيزي در خاطرشان خطور كرده است و من بايد آن چيز را بيابم تا نشان بدهم كه اينجا دچار مشكل شده‌ايد. پنجم كساني هستند كه مي‌خواهند روش حقيقت‌طلبي در عين اعتقاد به دين و مذهب را ياد بگيرند. به بيان پيتر برگر، اينها كساني هستند كه مي‌خواهند روش اعتقاد بي‌تعصب را ياد بگيرند، يعني تو به دين و مذهب خودت معتقد باش، اما متعصب نباش.

پيتر برگر جامعه‌شناس و الهيدان امريكايي در كتابي با نام اعتقاد بدون تعصب كه بسيار خواندني است، از اين بحث مي‌كند چرا ما آدميان فكر مي‌كنيم كه اگر به يك دين و مذهب اعتقاد داريم، حتما بايد متعصب باشيم؟ در نتيجه اين نگاه است كه مردم مي‌گويند براي اينكه تعصب نداشته باشيم، دست از اعتقاد هم بر مي‌داريم و عطاي دين و مذهب را به لقايش مي‌بخشيم. پيتر برگر مي‌گويد چرا چنين است؟ توماس آكوئيني اين روش را به ما ياد داده است كه مي‌توان اعتقاد بدون تعصب داشت، روشي كه به نظر من خود پيتر كريفت ياد نگرفته است.

البته پيتر برگر به جزييات آنچه تعصب مي‌گويد، دقت نكرده است. بخشي از آن جزم و جمود و بخش ديگر پيشداوري و بخشي آرزوانديشي و بخشي استدلال‌گريزي است، اما به ‌طور كلي به گفته پيتر برگر كه به نظر من شخصيت بسيار گرانقدري است، مي‌توان اعتقاد داشت، اما اين آفات فكري را نداشت. توماس آكوئيني استاد اين فن است. آشنايان با آثار آگوستين قديس مي‌توانند او را با توماس آكوئيني مقايسه كنند. آگوستين قديس همه جا مخالفان خود را تف و لعنت مي‌كند، اما در توماس آكوئيني چنين چيزي نمي‌بينيد. در آثار توماس يك حقيقت‌طلبي و ادب تحقيق ديده مي‌شود.

از آكوئيني تا فيلون

اصل كتاب جامع علم كلام، سه مجلد يا كتاب است، اما دسته سوم از پنج دسته بالا، يعني كساني كه مي‌خواهند از فلسفه و نكات فلسفي توماس آكوئيني استفاده كنند، بهتر است به كتاب دوم اشاره كنند. اين كتاب در چاپ حاضر شامل بخش‌هاي انسان‌شناسي، معرفت‌شناسي و علم‌النفس و اخلاق مي‌شود (صفحات 294 تا پايان). نكات لطيفي در اين كتاب در حوزه‌هاي انسان‌شناسي، معرفت‌شناسي، ارزش‌شناسي -اگرچه با اين عنوان در اين كتاب نيامده- اعم از ارزش‌شناسي عام و ارزش‌شناسي خاص اخلاقي‌خواه اخلاق فردي و خواه اخلاق جمعي مي‌توان يافت. متفكر ديگري در اديان ابراهيمي هست كه از اين لحاظ بسيار قدرتمند بود كه فيلون اسكندراني، فيلسوف يهودي اهل اسكندريه (20 قبل از ميلاد- 50 ميلادي) است. فيلون اسكندراني در واقع پدر الهيات سه دين يهود، مسيحيت و اسلام است. در آثار او هم اين ويژگي هست كه مباحث كه ربطي به دين ندارد، بسيار آموزنده است. البته فيلون اسكندراني خودش بسيار متدين بود، اما در مباحث فلسفي مثل توماس آكوئيني است. شايد در باب فيلون چيزي به فارسي باشد، متاسفانه از فيلون اسكندراني تا جايي كه مي‌دانم چيزي به فارسي ترجمه نشده است.

Summa جامع يا خلاصه؟

در باب ترجمه كتاب به يك نكته اشاره مي‌كنم. در ترجمه عنوان كتاب به «جامع علم كلام» درست برخلاف تاكيد مترجم، معتقدم هم «جامع» و هم «كلام» غلط است. نخست به لطف Summa مي‌پردازم، اين لفظ در زبان لاتيني، هم به معناي «جامع» است، هم به معناي «برتر» «عالي‌تر»، «فراتر»، «ارجمندتر» و هم به معناي «خلاصه» است. وقتي كه توماس آكوئيني اسم كتاب را
Summa theologica ‌گذاشت، مرادش از Summa، «خلاصه» بود، زيرا اولا خود توماس آكوئيني وقتي اين كتاب را مي‌نوشت، در صفحه اولش مي‌نويسد: «آنچه شاگردان اين علم [يعني تئولوژي] از قلم نويسندگان ديگر يافته‌اند بارها و بارها دست و پاي آنان را بسته است، به دليل ازدياد مباحث، فصول و استدلال‌ها. من كوشش مي‌كنم با اختصار و وضوحي كه خود موضوع ممكن است مجال دهد، مطرح كنم.» يعني دو بار در ديباچه مفصل مي‌گويد مباحث مفصل شده و قصد دارد عصاره آنها را بيان كند. ثانيا خود پيتر كريفت عنوان كتابش را «A Summa of the Summa: the essential philosophical of St. Thomas Aquinas Summa theologica» خوانده است. اگر منظور او از سوما، «جامع» بود، آن‌گاه معناي اين جمله «جامع جامع» مي‌شد. درحالي كه منظور او «خلاصه خلاصه» است. يعني توماس آكوئيني خلاصه نوشته بود و من كتاب خلاصه خلاصه نوشته‌ام. ثالثا الخوري بولس عواد، متاله لبناني عرب كه بين سال‌هاي 1881 تا 1908 بهترين ترجمه از كتاب آكوئيني به زبان عربي در بيروت منتشر كرده، آن را «الخلاصه الاهوتيه» ناميده است.

كلام يا الهيات

اما در مورد واژه «theologica» كه به «كلام» ترجمه شده، بايد به نكاتي اشاره شود. بعضي از واژگان در همه زبان‌ها، با يك تاريخ و مكان و اوضاع و احوال خاصي عقد اخوت بسته‌اند و در نتيجه اين واژه را از اين مكان و زمان و اوضاع و احوال نمي‌توان بيرون كشيد. براي مثال پروتستانيسم اسم يكي از مذاهب سه‌گانه مسيحيت است. آيا مي‌توان هر كسي را كه در هر دين و مذهبي به گرايش غالب آن دين و مذهب اعتراض دارد، پروتستانيسم آن دين و مذهب خواند. يعني آيا مثلا مي‌توان گفت فلان فرد پروتستانيست اسلامي است؟ پروتستانيسم تنها با مسيحيت عقد اخوت بسته و در مورد اسلام نمي‌توان به كار برد. پروتستانيسم اسلامي و پروتستانيسم هندو و پروتستانيسم بودايي غلط است، زيرا پروتستانيسم اسم خاصي براي يكي از مذاهب مسيحيت شده است.

مثال ديگر كه در سال‌هاي بعد از انقلاب بسياري از مترجمان مي‌نويسند «فرانسواي آسيزي كه يكي از صوفيان مسيحي بود» يا «متصوفه مسيحي فلان گفته‌اند» يا «صوفيان مسيحي» يا … درحالي كه لفظ و اصطلاح «صوفي» با اسلام عقد اخوت بسته است. مي‌توان از عرفان در دين‌هايي مثل اسلام و مسيحيت و يهوديت و هندو گفت. اما صوفيه و صوفي و تصوف با فرهنگ اسلامي عقد اخوت بسته‌اند و نمي‌توان يك عارف مسيحي را يك صوفي مسيحي خواند و مثلا گفت مايستر اكهارت از صوفيان مسيحي است. علت آن است كه صوفيه ما را به چهار وجه «صوفي» مي‌خواندند كه هيچ كدام از آن چهار وجه در مورد عرفاي ساير اديان و مذاهب مصداق ندارد. يكي از اين چهار وجه آن است كه صوفيه ما لباس پشمينه مي‌پوشيدند و «پشم» در زبان عربي «صوف» است. آنچه راجع به «پروتستانيسم» و «صوفيه» گفته شد، در باب لفظ «كلام» هم صادق است. علم مدافعه‌نويسي در اسلام را «كلام» خواندند، زيرا اولين بحثي كه مدافعه‌نويسان اسلامي كار را با آن شروع كردند، بحث درباره كلام خدا بود كه آيا كلام خدا حادث است يا قديم؟ ممكن است امروز اهميت اين بحث ناچيز بنمايد، اما در آن زمان اين بحث آن‌قدر مهم بود كه برخي خلفاي بني‌عباس، كساني را كه به قدم قرآن قائل بودند و بعضي ديگر از خلفاي بني‌عباس آنهايي را كه به حدوث قرآن قائل بودند، مي‌سوزاندند يا مي‌كشتند و اعدام مي‌كردند. بحث‌هاي فراواني از اواخر بني‌اميه و اوايل بني‌عباس تا اواسط بني‌عباس مطرح بود كه آيا كلام خدا كه قرآن از مصاديق آن است، حادث است يا قديم. از آنجا كه بحث راجع به كلام بود، كساني را كه در اين باره بحث مي‌كردند، «متكلم» و مباحث ايشان را «كلام» ناميدند. اگر كلام اختصاص به اسلام نداشت، چرا كساني چون ويليام كريگ وقتي مي‌خواهند ادله اثبات وجود خدا از ديدگاه متكلمان اسلامي را بنويسند، آن را چنين ترجمه مي‌كنند
« The Kalām Cosmological Argument» و از لفظ «كلام» استفاده مي‌كنند بدون اينكه آن را به صفت «اسلامي» مقيد و متصف كنند؟ اگر «كلام» معادل «تئولوژي» بود و اختصاص به دين و مذهب خاصي نداشت، بايد از اصطلاح «تئولوژي اسلامي» استفاده مي‌كردند. اگر «كلام» معادل «تئولوژي» بود، دو كار بايد صورت مي‌گرفت كه هيچ كدام انجام نشده، يكي اينكه به جاي «ادله كلام» از «ادله تئولوژي اسلامي» استفاده مي‌شود و دومي اينكه هر جا «كلام» را به كار مي‌بردند، صفت «اسلامي» آن را هم ذكر مي‌كردند. قدماي ما ميان الهيات بالمعني الاعم و الهيات بالمعني الاخص تمايز مي‌گذاشتند. الاهيات بالمعني الاعم مباحث بود كه امروزه گاهي مابعدالطبيعه و گاهي مسامحتا وجودشناسي (ontology) خوانده مي‌شود. آنچه فلسفه دين است، الهيات بالمعني الاخص است و مباحث كلامي عمدتا ذيل الهيات بالمعني الاخص قرار مي‌گيرد. البته به جاي «خلاصه» مي‌توان از تعابير ديگري هم استفاده كرد، مثلا مي‌توان گفت تلخيص يا حاصل الهيات يا ماحصل الهيات. من دو بار اصل كتاب توماس آكوئيني را خوانده‌ام، در هيچ جاي كتاب اشاره نشده كه جامع همه مباحث است. بنابراين برخلاف نظر آقاي عطارزاده و دوست استاد ايشان، بنابراين معتقدم عنوان اين كتاب بايد «خلاصه الهيات» ناميده شود.

وحي يا انكشاف ذات الهي

يك نكته هم راجع به مفهوم revelation بگويم. وقتي گفته مي‌شود خدا خودش را در revelation آشكار كرد ما در اسلام و يهوديت revelation را «وحي» ترجمه مي‌كنيم، زيرا در يهوديت و اسلام قائلند كه پيامبران پيام خدا را به انسان مي‌رسانند، اما مسيحيان كه مسيح را پيغمبر نمي‌دانند، بلكه خود خدا مي‌دانند، بنابراين به مسيح وحي نمي‌شود. بنابراين در مسيحيت
revelation را بايد «انكشاف ذات الهي» ترجمه كرد. يعني ذات الهي در چهره عيسي منكشف شده است. بنابراين هر گاه با متون يهودي و اسلامي سر و كار داريم، revelation را «وحي» يا «وحي الهي» ترجمه مي‌كنيم، اما مسيحيان معتقدند كه خدا در سه چهره منكشف شده كه يكي از آنها مسيح است. در كتاب مصاديق اندكي از غلط‌هاي تايپي و ضعف تاليف (4 مورد كه احتمالا ناشي از غلط يا بد خواندن تايپيست بوده) وجود دارد. مورد ديگر عدم وحدت رويه است. مثلا قدماي ما فعل فاعلان غير ذوالعقول را مفرد مي‌آوردند و براي مثال مي‌نوشتند: درختان سبز است. امروزه ما به افتفا و تا حد زيادي تقليد از نوشته‌هاي غربيان، فعل فاعلان جمع را خواه ذوالعقول باشد يا نباشد، جمع به كار مي‌بريم. بحث اين نيست كه روش كدام درست است، بلكه بايد وحدت رويه وجود داشته باشد. در بعضي جاهاي كتاب عدم وحدت رويه ديده مي‌شود. ايرادهايي هم به زمان نگارش كتاب و كلاسيك بودن آن ربط مي‌يابد. نزديك چهل مورد در اين كتاب 500 صفحه‌اي خطاهاي ترجمه هست كه به نسبت بسيار اندك است. اين خطاها دو دسته‌اند؛ نخست خطاهايي كه در توضيحات مترجم است. دوم خطاهايي كه در شروح پيتر كريفت هست. مثلا پيتر كريفت متوجه اين نبوده كه دليل با برهان متفاوت است و هر برهاني دليل است، اما هر دليلي برهان نيست. وقتي هم قصد تعريف كردن داشته، تعريفي كرده كه تعريف برهان است نه دليل. اما به ‌طور كلي از ديدن اين ترجمه بسيار خرسند و خوشحال شدم،
به خصوص كه ديدم اين ترجمه بسيار قوي است و با دقت و حوصله انجام گرفته است. به مترجم و پدر و مادري كه چنين فرزندي تربيت كرده‌اند، تبريك مي‌گويم. به گفته سعدي: صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را/ تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد

آبگينه يا آبگير؟

در پايان نكته‌اي راجع به عنوان نشست بگويم. ممكن است گفته شود، اگر عنوان نشست را «چهره خدا در آبگينه خرد» يعني آيينه خرد مي‌گذاشتيم، بهتر بود، اما من «چهره خدا در آبگير خرد» را ترجيح مي‌دهم، زيرا آيينه چهره فرد بخواهد يا نخواهد به هر حال منعكس مي‌شود اما چهره فرد در آبگير زماني منعكس مي‌شود كه فرد سرش را خم كند و بخواهد كه اين انعكاس صورت گيرد. توماس آكوئيني مي‌گفت خدا روي عقل ما خميد تا توانستيم چهره او را ببينيم. اگر خدا روي عقل ما نخميده بود تا ابدالاباد در شناخت او نمي‌توانستيم قدم از قدم‌برداريم. منتها خدا خودش مي‌خواست كه ما او را بشناسيم، به همين علت چهره‌اش را روي آبگير يا بركه عقل و خرد ما خماند و درنتيجه عكس او روي بركه عقل ما افتاد. الهيات به نظر تماس آكويناس چهره خدا در آبگير خرد است، زيرا به نظر او اگر خدا راهنمايي نمي‌كرد و خودش را نشان نمي‌داد، با عقل صرف نمي‌توانستيم او را بشناسيم.

حكيم قديس

توماس آكوئيني (Thomas Aquinas) در سال 1225 در منطقه آكوئينو (Aquino)، در نزديكي شهر ناپل، به دنيا آمد. در حدود بيست ‌سالگي به صومعه‌اي دومينيكي پيوست. در سال 1245 به دانشگاه پاريس رفت و نزد آلبرت كبير، متاله شهير مسيحي به تحصيل پرداخت و سپس همراه با او به كلن رفت و تا سال 1252 در آنجا ماند و آن‌گاه به دانشگاه پاريس بازگشت و چهار سال در آنجا به تدريس پرداخت.  وي سپس به شهر ناپل بازگشت و تا پايان عمر، يعني 49 سالگي، در همان‌جا ماند. توماس آكوئيني در محدوده زماني دو هزار ساله ميان ارسطو و دكارت، بزرگ‌ترين فيلسوف محسوب مي‌شود و نزد بعضي از فيلسوفان مسيحي معاصر، او بزرگ‌ترين فيلسوفان همه ادوار تاريخ فلسفه است. افكار او را اوج سنّت فلسفي-الهياتي مسيحي مي‌دانند. به‌رغم سفرهاي طولاني، توماس آكوئيني آثار بسياري نوشت. دسته‌اي از نوشته‌هاي او شرح آثار ارسطو و بزرگان مسيحيت است، ازجمله شرح مابعدالطبيعه، شرح درباره نفس، شرح اخلاق نيكوماخوسي و نيز تفسير جملاتِ پتروس لومباردوس، تفسير رساله در باب تثليث بوئتيوس.  تفاسير او از متون ارسطو همچنان يكي از منابع اصلي ارسطوپژوهان است. دسته‌اي ديگر از آثار او نوشته‌هايي درباره موضوعات جزيي و نيز در نقد افكار مخالف است، ازجمله در باب وجود و ذات، در باب وحدت عقل در ردّ ابن رشديان، در باب اصول طبيعت و در باب اساس حكومت.  دسته سوم آثار او به عرضه نظام‌مند افكار توماس آكوئيني اختصاص دارد، جامع علم كلام  (Summa Theologica) و جامع در ردّ اُمم ضالّه (Summa contra Gentiles). به‌رغم، همپوشاني‌اي كه ميان اين دو كتاب اخير هست، چون جامع علم كلام استدلالي‌تر و مخاطبان‌شان بيشتر فيلسوفان است تا پيروان مذاهب ديگر، منبع اصلي شناخت افكار فلسفي-كلامي توماس آكوئيني و نشان‌دهنده همه دغدغه‌هاي فكري اوست. انديشه‌هاي آكوئيني در بين معاصران‌شان با واكنش‌هاي متفاوتي، از تاييد و تحسين گرفته تا ردّ و انكار، مواجه شد، اما كمتر از نيم ‌قرن پس از مرگش (يعني در سال 1323)، وي را قدّيس (Saint) معرفي كردند. تقريبا سيصد سال بعد، در قرن شانزدهم توماس آكوئيني جايگاه ديني مستحكم‌تري يافت و شواري تِرِنت، جامع علم كلام را در جايگاه دوم پس از انجيل بر بالاي محراب قرار داد.  همچنين در سال 1879 پاپ لئون سيزدهم گفت همه آموزگاران كاتوليك بايد «حكمت طلايي قدّيس توماس را احيا كنند… و مجال دهند تا استحكام و برتري خويش را نسبت به هر تعليم ديگري آشكارا نشان دهد.» به همين دليل، در قرن بيستم توجه مورخان و پژوهشگران فلسفه به توماس آكوئيني بازهم اوج گرفت، به‌ طوري كه امروزه گاهي 
مي‌گويند پژوهش‌هاي مربوط به فلسفه قرون وسطي آكوئيني‌محور (Aquinocentrist) است. 

منبع: روزنامه اعتماد 16 اسفند 1402 خورشیدی