«مدیریت تخاصم» مانور استراتژیک ایران در منطقه خاکستری؟
روزنامه اعتماد بررسي كرد
حديث روشني
«ما به دنبال رفع تخاصم و تنشها با امريكا نيستيم؛ تلاش ميكنيم كه اين تلاشها و تخاصمها را مديريت كنيم.» اين عبارتي است كه عباس عراقچي در كسوت وزير امور خارجه ايران در اولين گفتوگوي رسمي خود بعد از راي اعتماد نمايندگان بر زبان آورد. او در تشريح رويكرد دستگاه ديپلماسي در دولت چهاردهم اين را هم گفت كه «در واقع ما در سياست خارجي تلاش ميكنيم كه هزينه تخاصمها را كاهش دهيم و تلاش ميكنيم هزينههايي را كه به مردم وارد ميشود را كاهش دهيم و مديريت كنيم. خيلي از اين تنشها و دشمنيها ناشي از يكسري اختلافات ديدگاههاي مبنايي است.»
عباس عراقچي در شرايطي روي كار آمده است كه شرايط در منطقه و جهان در پيچيدهترين حالت ممكن است. اين گزاره كه او به عنوان دست راست محمدجواد ظريف در مذاكرات هستهاي دولت حسن روحاني نقش بسزايي در پيگيري مذاكرات بعد از خروج ترامپ از اين توافق داشته است، گزاره درستي است. اما نبايد اين موضوع را از نظر دور نگه داشت كه شرايط حاكم با آن زماني كه ايالاتمتحده به يكباره از برجام خارج شد، متفاوت است. عراقچي اگر در آن زمان با تمركز بر پيامدهاي مخرب اين خروج بايد شرايط غيرمترقبه پيش آمده را مديريت ميكرد، اكنون بايد به صورتي كاملا حساب شده چالشهاي متعدد پيش روي خود را يكي پس از ديگري پشت سر بگذارد. به نظر ميرسد كليدواژه «مديريت تخاصم» زاييده موقعيتي بحراني است كه اگر نشود آن را حل كرد در حداقليترين شرايط ممكن بايد آن را مديريت كرد. بازگشت محمدجواد ظريف نيز به دولت بعد از آن خداحافظي پرحاشيه آن هم در روزي كه اعضاي هيات دولت چهاردهم با رهبر انقلاب ديدار داشتند مجددا توجهات را به آناليز رويكرد سياست خارجي دولت چهاردهم معطوف كرد. عباس عراقچي و محمدجواد ظريف را به عنوان معماران برجام ميشناسند. هرچند كه در دولت پزشكيان يكي در كسوت وزارت و ديگري در بر صندلي معاونت تكيه زده است. اگرچه به تعبير برخي صاحبنظران بازگشت محمدجواد ظريف به عنوان بازوي راهبردي دولت چهاردهم نميتواند حامل پيامي خاص براي طرفهاي خارجي باشد، اما نميتوان از جايگذاري برجستهترين ديپلماتهاي تاريخ جمهوري اسلامي ايران در مهمترين معاونتها نيز به راحتي عبور كرد؛ هرچند كه معاونتهاي رياستجمهوري را رسما نميتوان جزو تيم دستگاه ديپلماسي تلقي كرد اما به نظر ميرسد چينشهاي اخير در دولت چهاردهم كاملا حساب شده و هوشيارانه صورت گرفته است. گفتني است كه با حكم مسعود پزشكيان، مهدي سنايي سفير اسبق ايران در روسيه و همچنين مشاور ايشان در ماراتن انتخابات، به عنوان معاونت سياسي رييسجمهور منصوب شدند.
«اعتماد» درباره سيگنالهاي بازگشت محمدجواد ظريف و واكاوي كليدواژه «مديريت تخاصم» كه از آن به عنوان راهبرد دستگاه ديپلماسي دولت چهاردهم درقبال ايالاتمتحده تعبير ميشود با اميرعلي ابوالفتح كارشناس مسائل امريكا گفتوگو كرده است.
ابوالفتح در پاسخ به اين سوال كه چه تحليلي ميتوان از كاربرد كليدواژه «مديريت تخاصم» توسط عباس عراقچي وزير امور خارجه در قبال امريكا و در شرايط فعلي داشت، گفت: اين جمله اگرچه از زبان آقاي عراقچي به عنوان وزير امور خارجه عنوان شده است اما راهبرد جديدي نيست. راهبردي است كه حداقل در دو دهه اخير اجرا ميشده است؛ حتي بدون اينكه عين اين عبارت استفاده شود. سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در ارتباط با ايالاتمتحده بر همين مبنا استوار بوده است. جمهوري اسلامي ايران نه ميخواهد و نه ميتواند تنشزدايي كند و نه ميخواهد كه تنشها تشديد شود.
مشروح اين گفتوگو را در ادامه بخوانيد:
اميرعلي ابوالفتح ، كارشناس مسائل امريكا:
عراقچي و ماموريت رفت و برگشتي ميان دو الگوي تنشزايي و جلوگيري از تشديد تنش
بازگشت محمدجواد ظريف به عنوان زوج ديپلماتيك آقاي عراقچي در مذاكرات هستهاي آنهم در شرايط فعلي حامل پيام يا سيگنال خاصي در داخل يا براي طرفهاي اروپايي خواهد بود؟ تحليل و برداشت شما از اين رفت و برگشت چيست؟
اين موضوع را بايد از دو منظر تحليل كرد؛ تحليل اول مربوط به سيگنالهاي داخلي اين بازگشت است. جداي از اينكه آقاي عراقچي به عنوان مذاكرهكننده ارشد و معاون سياسي آقاي ظريف در دولتهاي پيشين بودند، اكنون ايشان به عنوان وزير امور خارجه معرفي شده است. بازگشت آقاي ظريف اين پيام را مخابره ميكند كه با وجود نقدهايي كه به برجام وجود داشته و دارد و گفته ميشد كه برجام در واقع ايراداتي داشته است اما كليت اين موضوع كنار گذاشته نشده است. اگرچه سمت جديد ايشان ارتباطي با دستگاه ديپلماسي ندارد اما اين پيام را به درون كشور ميرساند كه عملكرد آقايان ظريف و عراقچي در زمان برجام به گونهاي منفي و نامطلوب نبوده است كه از سياست كنار گذاشته شوند. اين پيامي است به مخالفين سرسخت داخلي برجام. از اين مخالفان تحت عنوان دلواپسان ياد ميشود. در واقع اين پيام را ميدهد كه آقاي عراقچي تا اندازهاي مورد تاييد است كه حضورشان در اين سمت توسط رهبر انقلاب نيز تاييد شده است. همه ميدانند كه تعدادي از وزارتخانهها هستند كه نظر رهبر انقلاب در اين وزارتخانه داراي اهميت است. ايشان نيز در سخنراني اخيرشان اين موضوع را عنوان كردند كه تعدادي از وزرا را تاييد كردند و تعدادي از وزرا را تاكيد كردند و تعدادي را نيز نميشناختند. به نظر ميرسد آقاي عراقچي جزو وزراي مورد تاييد رهبري هستند يا مورد تاكيد. آقاي عراقچي شخصيت ناشناختهاي براي رهبري نيستند. بنابراين اينكه يكي از افراد كليدي مذاكرات برجام براي وزارت خارجه انتخاب ميشوند براي داخل حاوي پيامهايي است. اما براي خارج خيلي حائز اهميت نيست. مقامات خارجي وزير امور خارجه را ميشناسند. اينكه اكنون محمدجواد ظريف يعني وزير امور خارجه سابق در چه سمتي منصوب شده است آن هم در سمتي غيرديپلماتيك براي طرفهاي خارجي ما اهميتي ندارد. اگر ايشان دبير شوراي عالي امنيت ملي بودند يا حتي وزير دفاع ميشدند اين امكان وجود داشت كه حامل پيامهايي نيز براي كشورهاي مرتبط باشد. اما سمت معاونت راهبردي رياستجمهوري ارتباطي به مسائل ديپلماتيك ندارد. در خارج از كشور خيلي مهم نيست كه آقاي ظريف در چه سمتي هستند. آقاي عراقچي و دستگاه ديپلماسي را ميشناسند. كساني كه با موضوع هستهاي ايران سر و كار داشتند ميدانستند فارغ ازاينكه آقاي اميرعبداللهيان و حتي آقاي علي باقري اگر مخالف برجام هم نبودند موافق اين توافق هم نبودند؛ سياست خارجي توسط نهاد شوراي عالي امنيت ملي ريلگذاري ميشود. بنابراين براي اين كشورها خيلي اهميتي نداشت كه آقاي اميرعبداللهيان وزير امور خارجه باشد يا آقاي ظريف يا آقاي عراقچي. از اين جهت نيز براي خارجيها تفاوتي ندارد. مهم اين است كه رويكرد دستگاه ديپلماسي ما در دولت جديد و با وزير امور خارجه جديد چه خواهد بود. اكنون به نظر ميرسد رويكرد وزير امور خارجه دولت چهاردهم با وزراي پيشين تفاوت ماهوي ندارد. حتي در زمان وزارت آقاي اميرعبداللهيان نيز تفاوتي نداشت چه رسد به آقاي عراقچي. به اين دليل كه مقامات خارجي ميدانند وزير امور خارجه مجري نهادهاي تصميمساز است و خود تصميمگيرنده نيست. بنابراين پيام داخلي بازگشت آقاي ظريف به دولت داراي اهميت بسياري است، اما در خارج اين موضوع اهميتي ندارد. ايشان به سمتي منصوب شدهاند كه در حوزه بينالملل شناختهشده نيستند. مگر اينكه شاهد اظهاراتي از طرف آقاي ظريف به عنوان معاون رييسجمهور باشيم كه اين ديدگاه را تاييد يا تكذيب كند.
در راستاي واكاوي كليدواژه «مديريت تخاصم» كه آقاي عراقچي در روزهاي ابتدايي آغاز به كار در دولت در قبال امريكا از آن استفاده كردند، چه برداشتي ميتوان داشت؟ اساسا رويكرد ايشان را چگونه ميتوان پيش بيني كرد؟
اين جمله اگرچه از زبان آقاي عراقچي به عنوان وزير امور خارجه عنوان شده است اما راهبرد جديدي نيست. راهبردي است كه حداقل در دو دهه اخير اجرا شده است بدون اينكه عين اين عبارت استفاده شود. سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در ارتباط با ايالاتمتحده بر همين مبنا استوار بوده است. جمهوري اسلامي ايران نه ميخواهد تنشزايي كند و نه خواهان تشديد تنش هست. زماني كه نميشود تنشزدايي كرد و از طرفي نميخواهيم تنشزايي نيز صورت بگيرد به مديريت تنش يا مديريت تخاصم ميرسيم. بنابراين اين سياست تا پيش از اين نيز جاري و ساري بوده است. فرض كنيد ايران و امريكا خصومت شديدي با يكديگر دارند. ما به امريكا شيطان بزرگ ميگوييم و امريكا ما را محور شرارت خطاب ميكند. هر اقدامي كه بتوانند عليه ايران انجام ميدهند، از تحريم و ترور گرفته تا باقي اقدامات اما در همين حال ايران و امريكا بر سر موضوعاتي با يكديگر توافق يا همكاري نيز دارند. از جمله كنفرانس بن براي آينده افغانستان يا مذاكراتي كه در بغداد ميان ايران و امريكا انجام شد؛ حتي برجام. در دولت پيشين توافقي تحت عنوان برجام انجام شد و وزراي خارجه دوطرف 15 ساعت در يك اتاق مذاكره كردند. همان زمان هم نه تنشزدايي اتفاق افتاد و نه تشديد تنش رخ داد. اكنون نيز در شرايطي كه بعد از عمليات 7 اكتبر ايجاد شده يا حتي قبلتر تا لحظات آخر گزينه حمله نظامي به ايران و جنگ در امريكا وجود داشت. آن پهپاد جاسوسي متعلق به امريكا به مرزهاي ايران تجاوز كرده بود توسط ايران سرنگون شد؛ به نقل از جان بولتون مشاور امنيت ملي امريكا تمامي آمادگيها براي حمله به ايران ايجاد شده بود و حتي بيانيه بعد از حمله نيز نوشته شده بود. اما در لحظه آخر ترامپ مخالفت كرد. زماني ايران ميخواست بعد از ترور شهيد قاسم سليماني پاسخي نظامي بدهد اما به گونهاي عمل كرد كه سربازان امريكايي كشته نشوند. در مقابل رييسجمهور امريكا به گونهاي واكنش نشان داد كه جنگي رخ نداد. علي رغم اينكه تهديد كرده بود 52 نقطه ايران را هدف قرار ميدهد. بنابراين نه ايران و نه امريكا خواهان تشديد تنش نيستند در عين حال هيچ يك از طرفين نميخواهند و نه ميتوانند تنشزدايي كنند. نه جمهوري اسلامي ميتواند ماهيت خود را تغيير دهد و نه ايالات متحده ميخواهد اين اتفاق بيفتد. لذا نه به سمت آشتي حركت خواهيم كرد و نه ميخواهيم به سمت درگيري و تشديد تنش برويم. اين فضا باعث ميشود كه در دو سر طيف رويكردي به نام مديريت تخاصم عنوان شود. در زمان آقاي پزشكيان اين رويكرد دنبال ميشود. در زمان آقاي رييسي و روحاني و آقايان احمدينژاد و خاتمي و هاشميرفسنجاني نيز اينگونه بوده است. در تمام اين سالها ما اين مسير را طي كردهايم. اكنون كه اين واژه توسط آقاي عراقچي مطرح شده است به معناي نو بودن اين راهبرد نيست. رويكردي قديمي است فقط واژهسازي و ادبياتي كه ايشان استفاده كردند جديد است.
درمورد بحث برجام آقاي عراقچي در گفتوگوي رسمي كه در صداوسيما داشتند عنوان كردند كه برجام 2015 قابل احيا نيست. در پس اين جمله ميتوان اين برداشت را داشت كه تيم ديپلماسي دولت چهاردهم به دنبال توافق جديدي است؟ آيا توافقي متفاوت از برجام در راه است؟
اولا بايد مشخص كنيم كه وقتي ميگوييم امكان احياي برجام وجود ندارد از طرف چه كسي امكان اين احيا وجود ندارد. از طرف ايران؟ ايران كه همين حالا عضو برجام است. به تعهدات خود عمل نميكند اما به لحاظ حقوق بينالملل از جمله كشورهاي مشاركتكننده در اين توافق است. ايران و روسيه و چين و سه كشور اروپايي عضو برجام هستند و امريكا عضو اين توافق نيست. زماني كه ميگوييم برجام قابل احيا نيست به اين معنا است كه ايالاتمتحده نميخواهد احيا شود نه اينكه ايران نخواهد. به اين دليل كه ايران اكنون عضو برجام است. در زمان سه ساله رياست بايدن بر كاخ سفيد نيز و اكنون نيز كه رياستجمهوري او در ايالاتمتحده رو به پايان است همچنان به برجام برنگشتيم اين يعني امريكا خواهان احياي برجام نيست. عبارت آقاي عراقچي به اين معنا نيست كه ايران نميخواهد برجام احيا شود. دوم اينكه زماني كه امريكاييها خواهان احياي برجام نيستند چه بايد كرد؟ راه اول اين است كه هردو كشور راه خود را بروند مانند شرايطي كه اكنون در آن قرار داريم. اين يك راهبرد است و تاكنون نيز اينگونه بوده است. راه دومي نيز وجود دارد و آن اينكه آقاي عراقچي شكلهاي ديگري از توافق را مدنظر قرار دهد. مانند اضافه شدن متممهايي به سند برجام 2015. اين ميتواند يك راهكار باشد. به اين صورت كه تعدادي از خواستههاي ايران و تعدادي از خواستههاي امريكاييها در اين توافق لحاظ شود. يا تبصرههايي يا الحاقيههايي پيوست شود. به عقيده من جمهوري اسلامي اين راهكار را ميپذيرد. پيش از اين نيز قرار بود تحقق پيدا كند. آن طرحي كه آقاي باقري عنوان كردند و اعلام كردند كه به زودي همهچيز حل خواهد شد و گفتند كه توافقي با ميانجيگري جوزف بورل قرار است نوشته شود، شايد در همين قاب قابل تبيين باشد. بدين صورت كه در برخي از بندهاي برجام اصلاحيههاي كوچي انجام ميشد. ايران براي اين موضوع آماده است اما اين امريكا است كه آماده نيست. امريكا ميگويد كه برجام 2015 را كنار بگذاريم و توافق جديدي را امضا كنيم. يا برجام 2015 را به قدري تغيير دهيم كه از ماهيت خود خارج شود. ايران آماده مذاكره بر سر موضوعات محل اختلاف است اما اينكه اين اختلافات چگونه رفع شود هنوز مشخص نيست. بايد اين موضوع را نيز درنظر داشته باشيم كه دولت جديد به تازگي مستقر شده است. بايد در ميان مقامات اين موضوعات بررسي شود. در امريكا نيز انتخابات پيش رو است. جنگ اوكراين و جنگ غزه همچنان ادامه دارد. هنوز پيشبيني مسائل با وجود متغيرهاي مذكور زود است. موضعگيري آقاي عراقچي درست است اما فعلا در حد يك طرح پيشنهادي است از اين جهت كه نهادهاي حاكميتي بايد طرحهاي مختلف را بررسي كنند تا ببينند كه امكان رسيدن به يك توافق جديد يا سهمي جديد از ماجرا به وجود خواهد آمد يا خير. البته كه توافق جديد به معناي ايجاد يك سند جديد نيست. ايران اين آمادگي را پيش از اين داشته است. مذاكراتي كه در وين انجام شد و نامهنگاري و مكاتباتي كه در اين زمينه برقرار شد حكايت از آمادگي ايران داشت اما نه به گونهاي كه امريكا به دنبال آن است. امريكا به دنبال برجام پلاس و برجامهاي 2 و 3 است. به اين معنا كه اكنون ايران برجام پلاس را بپذيرد و متعهد شود كه با برجامهاي 2 و 3 اين روال ادامه پيدا كند. يعني جداول زمانبندي برجام تغيير كند كه اگر مثلا برجام در2015 به عنوان مثال زمان گريز يك سال بود، الان اين زمان گريز به 5 سال برسد. بعد از آن مذاكرات جديدي درباره مسائل موشكي و منطقهاي و پهپادي نيز داشته باشيم. اين ديگر آن توافق قبلي تحت عنوان برجام نيست. توافق جديدي است كه فضاي متفاوتي دارد. ايران با اين شرايط همچنان فاصله زيادي دارد و بعيد است كه اين مواضع امريكايي را بپذيرد. امريكاييها نيز تا زماني كه چنين تعهداتي را از ايران نگيرند پاي ميز مذاكره نخواهند آمد.
آقاي عراقچي در رابطه با رويكرد دايمي ايران درقبال امريكا معتقد بودند كه يكسري مسائل مبنايي ميان تهران و واشنگتن وجود دارد كه حل شدني نيست. اين در راستاي همان ايده مديريت تخاصم قابل ارزيابي است؟
دقيقا به همان دلايل مبنايي شرايط آشتي ميان ايران و امريكا وجود ندارد، چراكه امريكا خواهان اين است كه ايران به شرايط قبل از بهمن 1357 بازگردد. واشنگتن به دنبال اين است نگاه ايران به مسائل منطقهاي و جهان اسلام و نظام بينالملل و حتي اين كشور به زمان قبل از انقلاب بازگردد. اگر ايران اين خواستهها را بپذيرد آشتي ممكن خواهد شد. اينها ادعاهاي مايك پمپئو وزير امور خارجه ترامپ بود. او 13 شرط گذاشت و مدعي بود كه ايران اين شروط را بپذيرد و از نگاه او ايران با پذيرش اين شروط به كشوري نرمال تبديل خواهد شد. كشور نرمال مانند كشورهاي كويت و اردن. اردن نه ارتباطي با جبهه مقاومت دارد، نه دنبال نابودي اسراييل است و نه خواهان اخراج امريكا است و بالعكس دنبال كمكهايي از اين كشور نيز هست حتي براي امريكا پايگاههايي نيز احداث ميكند. بنابراين به دنبال بقاي نيروهاي امريكايي در منطقه است. ايران از نگاه امريكايي بايد به كشوري به اين شمايل تبديل شود. در مراحل بعدي تحميل ايدههاي حقوق بشري خود نيز بر ايران را دنبال خواهد كرد. يا بالعكس ما انتظار داشته باشيم كه امريكا به كشوري مانند دانمارك يا ايسلند تبديل شود كه نه به دنبال نقشآفريني در منطقه باشد، نه دنبال حمايت از اسراييل باشد، عملا امكانپذير نيست. اين موارد همان موضوعات مبنايي هستند كه آقاي عراقچي روي آنها به عنوان مسائل غيرقابل حل تاكيد دارد. اين موانع نيز جديد نيستند و از 45 سال پيش به تدريج تلمبار شده است. طي اين سالها نيز تلاش بر مديريت تنشها بوده است. در هيچ دولتي نيز رفع نگرانيهاي امريكاييها دنبال نشده است. حتي به قول برخي جريانها «غربگراترين» نيروهاي مذاكرهكننده در درون حاكميت هم كه برخي اين برچسب را به آنها ميزنند، از نظر امريكاييها آنقدر انقلابي هستند كه نميشود با آنها درباره اين مسائل وارد مذاكره شد. مثلا آقاي خاتمي در مصاحبهاي كه با سيانان داشتند عنوان كردند كه ديوار ويتنام بايد تخريب شود. از آبراهام لينكلن تحت عنوان شهيد نام برد. دولت ايشان هم كه به دليل ايده گفتوگوي تمدنها در سازمان ملل، مورد تشويق قرار گرفت محور شرارت ناميده شد. حتي آقاي ظريف هم جز افرادي نيستند كه از نگاه امريكا ايران را به قبل از انقلاب 57 برگردانند. آقاي ظريف دو بار تحت تحريمهاي امريكا هم قرار گرفته است. هيچ وزير خارجهاي در ايران تحريم نميشود. اما ايشان كه تعدادي از جريانهاي مخالف به او برچسب غربگرايي ميزنند، توسط امريكا تحريم شد. بنابراين اين موانع وجود دارند و هيچ چشماندازي براي حل آنها وجود ندارد.
آقاي عراقچي در شرايطي سكان دستگاه ديپلماسي را به دست گرفته كه هم در منطقه و هم در نقاط مختلف جهان تحولات پيچيدهاي در جريان است. شرايط ايران با آن سالهايي كه برجام منعقد شد نيز متفاوت است. ايران در زمينه مسائل هستهاي و به لحاظ سطح غنيسازي و بنابر گزارشات رسمي آژانس پيشرفتهاي فراواني داشته است. در منطقه نيز تحولات به سمت و سويي رفته است كه نقش برجسته ايران غيرقابل انكار است. شرايط كنوني و پيش روي دستگاه ديپلماسي ميتواند به اهرمي براي چانهزني در رايزني با طرفهاي غربي تبديل شود يا چالشي به چالشهاي موجود مقابل آقاي عراقچي اضافه خواهد كرد و به دنبال آن شرايط را پيچيدهتر خواهد كرد؟
پاسخ به اين سوال هم منفي است و هم مثبت. امريكاييها اگر احساس كنند ايران دچار ضعف شده است فشارها را تشديد خواهند كرد. آنقدر اين فشارها را افزايش ميدهند تا كشور را از درون متلاشي كنند تا به هدف خود كه بازگشت ايران به قبل از 57 است دست يابند. به اين راحتيها دست بردار ايران نخواهند بود. مثلا اگر مساله هستهاي حل شد ديگر پرونده بسته خواهد شد. بعد از آن درمورد موشك و پهپاد مطالبه ميكنند و بعد هم منطقه و حزبالله و بعد هم حقوق بشر و… در عين حال هرچه قدرت ايران افزايش پيدا كند امكان چانهزني نيز افزايش پيدا ميكند. من معتقدم كه اگر ايران به تعهدات برجامي عمل ميكرد و قانون راهبردي مجلس تصويب نميشد امريكاييها حتي حاضر نبودند وزير خارجه خود را به وين بفرستند و در اتاقي وارد مذاكره شوند. چه چيزي باعث شد كه نامهنگاريها به مدت 6 تا 7 ماه ادامه پيدا كند؟ به اين دليل بود كه به تعبير آنها ايران در حال نزديك شدن به ساخت بمب اتمي است. اگر ايران همچنان غنيسازي 3درصدي را دنبال ميكرد به ايران نميآمدند و وارد مذاكره هم نميشدند. البته فقط موضوع هستهاي نيست كه بايد پيشرفت داشته باشد. پيشرفت اقتصادي هم بايد صورت بگيرد. آسيبپذيري اقتصاد از تحريم بايد كاهش يابد. قدرت دفاعي بايد افزايش پيدا كند. اجماع و وحدت داخلي بايد گسترش پيدا كند. تمامي اين متغيرها ميتواند به افزايش قدرت ملي ايران منجر شود. اين اتفاق درباره چين هم رخ داده است. براي چين در سالهاي 1920و 1930 كه مورد تجاوز ژاپنيها قرار گرفته بود، كسي اهميتي قائل نبود. چين كشوري چندپاره شده بود. امريكاييها زماني به سراغ چين رفتند كه هستهاي شده بود. انقلاب فرهنگي را پشت سر گذاشته بود. به ثبات رسيده بود. نشانههايي از اقتصاد نيمه شكوفا در اين كشور ديده ميشد. اكنون نيز ايران چارهاي به جز قوي شدن ندارد. البته كه قوي شدن صرفا به اين معنا نيست كه در آستانه دستيابي به سلاح اتمي قرار داشته باشيم. انتخاباتي كه برگزار كرديم. اتحادي كه به وجود آمده است. تمامي اين موارد حامل پيامهايي است كه طرف مقابل را مجبور ميكند با ايران وارد تعامل شود. اينكه فرض كنيد ايران به حمايت از عمليات 7 اكتبر متهم ميشود و امريكا در واكنش به اين عمليات دايما پيامهايي را مخابره ميكند به ايران حمله نشود خيلي متفاوت از زماني است كه جورج بوش ناوگان امريكا را به منطقه ميفرستاد كه منطقه را شخم بزند، الان ميايند كه جنگ نشود. دايما تاكيد دارند كه خواهان تنش نيستند. به اين دليل است كه توان ملي ايران افزايش پيدا كرده است و اتفاقا فقط به دليل موشك و پهپاد نيست.
در رويكردهاي كلي جمهوريخواهان و دموكراتها تفاوت چنداني در قبال ايران وجود ندارد. اختلافها در تاكتيكها و روشهاي اجراي سياستهاي آنها است. از طرفي جمهوريخواهان اين ادعا را داشتند كه برجام توافقي ناقص و مضيق است. براي ما البته كه توافق موردنظر جمهوريخواهان قابل پذيرش نيست. ميتوان با وجود اين شرايط و چالشهاي موجود بر نقاط مشترك و قابل دسترس ميان ايران و ايالات متحده تاكيد داشت و بر سر اين موارد مانور داد؟
ايران در بعضي موضوعات به جمهوريخواهان نزديكتر است و در بعضي موارد نيز به دموكراتها نزديكتر، اين بحث را بايد مصداقي ارزيابي كرد. مثلا درمورد مباحث جمعيتي و خانواده و كنترل جمعيت به جمهوريخواهان نزديكتر هستيم. مانند مساله سقط جنين يا موضوع كنترل جمعيت، مبارزه با دگرباشيهايي كه افراطيون امريكايي دارند. در مباحث اجتماعي با جمهوريخواهان نقاط مشتركي داريم. جمهوريخواهان محافظهكار و به لحاظ اجتماعي اخلاق مدارتر هستند. اما در بعضي مسائل با دموكراتها داراي قرابت هستيم. اما در برنامه هستهاي ايران تفاوتهايي ميان تاكتيكهاي جمهوريخواهان و دموكراتها در قبال ايران وجود دارد. جمهوريخواهان معتقدند كه ما يكبار براي هميشه بايد با ايران وارد مذاكراتي جامع شويم. نه فقط مسائل هستهاي بلكه با ورود به تمامي موضوعات مورد بحث، يكبار براي هميشه با ايران به نتيجه برسيم. ادعاي مايك پمپئو هم در اين راستا بود. از مسائل هستهاي و موشكي گرفته تا مسائل داخلي ايران بايد مورد مذاكره قرار بگيرند و حل شوند. اما دموكراتها معتقدند اين امكان كه تمامي مسائل مرتبط با ايران به صورت يكجا حل شوند وجود ندارد. از حساسترين موضوع كه مساله هستهاي است آغاز ميكنيم و به تدريج جلو ميرويم. بنابراين اگر دموكراتها روي كار بيايند همچنان رفع تدريجي مسائل مورد مناقشه را در دستور كار قرار ميدهند. اگر جمهوريخواهان روي كار بيايند به دنبال حل مسائل با ايران به صورت يكجا خواهند بود. به اين دليل است آقاي ترامپ در اين رابطه معتقد است كه اگر با ايران تماس بگيرد تمامي مناقشات موجود ميان ايران و امريكا حل خواهد شد. او اين ادعا را دارد كه اگر من يكبار با رهبر يا رييسجمهور ايران صحبت كنم تمامي مشكلات را رفع خواهم كرد، اما دموكراتها پيچيدهتر عمل ميكنند. فراموش نكنيم سابقهاي در اين رابطه و درباره رويكرد جمهوريخواهان و دموكراتها وجود دارد. اگر درباره تفاوت اين دو جريان اين سوال را در سال 2020 از من ميپرسيديد ميشد اين ادعا را داشت كه اگر دموكراتها روي كار بيايند امريكا به برجام بر ميگردد. اكنون كه سه سال از رياستجمهوري بايدن ميگذرد و اينكه همچنان به برجام بازنگشتند مقصر ايران نيست. فارغ از اينكه آقاي باقري يا حتي آقاي اميرعبداللهيان چه ميگفتند. ادعاي زمستان سخت مطرح شد. حتي قانون راهبردي مجلس و… تمامي موارد مذكور را كه كنار بگذاريم مساله اصلي فرمان اجرايي رييسجمهوري بود. فقط يك كاغذ را مقابل بايدن ميگذاشتند و او آن را امضا ميكرد امريكا به توافق برجام باز ميگشت. هيچكدام از اتفاقات درون ايران تاثيرگذار نبود. آن چيزي كه بايدن انجام نداد به دليل خواست هيات حاكمه امريكا بود. من اعتقاد دارم خروج امريكا از برجام خواسته شخص دونالد ترامپ نبود و اين مطالبه دولت امريكا هم نبود. اين هيات حاكمه ايالاتمتحده امريكا بود كه دنبال خروج از اين توافق بود. چه قوه مجريه و چه قوه مقننه و چه جمهوريخواهان و چه دموكراتها و كساني كه در دولت بودند و افرادي كه خارج از دولت بودند اين خواسته را داشتند كه برجام كامل نيست و بايد از آن خارج شد. اگر در سال 2018 اين خروج اتفاق نميافتاد ممكن بود دو يا سه سال بعد اين خروج رخ دهد. اگر در دولت ترامپ اتفاق نميافتاد حتما در دولت كلينتون اتفاق ميافتاد. اگر اين خروج در آغاز اين مسير 10 ساله رخ نميداد امريكاييها حتما با يك بهانه ديگري، حتي دموكراتها نيز از اين توافق بيرون ميرفتند، چراكه خواسته هيات حاكمه ايالاتمتحده بود. از اين جهت در كليات سياستهاي جمهوريخواهان و دموكراتها تفاوتي وجود ندارد. اختلافات در جزييات است كه اين جزييات نيز خيلي اهميتي ندارند كه بخواهيم پيشبيني كنيم در صورت پيروزي كامالا هريس امريكا به توافق هستهاي بازميگردد يا نه. دولت بايدن به اين توافق برنگشت، دولت كامالا هريس هم باز نخواهد گشت. دولتهاي بعدي هم بر نميگردند مگر اينكه ايران برجام پلاس و برجامهاي 2 و 3 و 4 را بپذيرد. درباره برخي موضوعات اما به جمهوريخواهان نزديكتر هستيم. مثلا درباره ايدههاي ترامپ مبني بر هزينه نكردن براي حضور نيروهاي امريكايي در منطقه. اين ديدگاه به ديدگاه ايران نزديكتر است. ايران ترجيح ميدهد شخصي مانند ترامپ روي كار باشد تا بتواند نيروهاي امريكايي را از سوريه و عراق اخراج كند تا اينكه شخصي مانند كامالا هريس روي كار باشد كه معتقد است بايد حضور خود در منطقه را پر رنگتر كنيم. وقتي ترامپ اين موضوع را مطرح كرد كه قصد دارد 2000 نيروي خود را از منطقه فرا بخواند خيلي از مقامات امريكايي با او مخالفت كردند تا جايي كه او اين خواسته خود را پس گرفت. اما اين ديدگاه مورد توجه ما قرار گرفت. عليرغم اينكه با ترامپ به دليل ترور سردار سليماني و خروج از برجام دشمني شديدي داريم اما در اين مورد داراي اشتراكاتي هستيم، چراكه ايران هم خواهان خروج امريكا از منطقه است. اگر ترامپ روي كار بيايد و خواهان خروج از خاورميانه باشد قطعا ما استقبال خواهيم كرد. اما بر سر مسائل هستهاي عكس اين قضيه وجود دارد.
منبع: روزنامه اعتماد 11 شهریور 1403 خورشیدی