1

ترک مدرسه؛ چاره امروز، بیچارگی فردا

«بازماندگي از تحصيل»، طبلي كه صدايش فردا شنيده مي‌شود

فاطمه كريم‌خان

اميرحسين، عماد و مرتضي اين روزها تنها هستند. تا همين دو هفته پيش پنج، شش نفر ديگر هم آنها را همراهي مي‌كردند. حالا آن پنج، شش نفر به مدرسه رفته‌اند و اين سه تا باقي مانده‌اند. همان اول كار مي‌گويد: «عكس نگيري بروي اين‌ور آن‌ور پخش‌مان كني؟» مي‌گويم: «عكس نمي‌گيرم، اگر بخواهيد اسامي‌تان را هم عوض مي‌كنم.» مي‌گويد: «آره همين كار را بكن. اسم محله را هم نياور.» بدون دانستن اسم محله در نظر بگيريد كه اين سه تا پسربچه كه حالا روي تيشرت‌هاي‌شان يك لباس گرم بدون آستين هم مي‌پوشند، الان مسوول جمع‌آوري زباله در محله‌اي بزرگ هستند كه از يك طرف به بزرگراه و از طرف ديگر به يكي از خيابان‌هاي اصلي شهر محدود شده است. محله ويلايي است و ساكنان آن به نسبت محله‌هاي آپارتماني شهر تهران كمتر هستند، ولي يكي از پسرها مي‌گويد: «اين‌طوري نيست كه كارش كمتر باشد.» چه كاري؟ «ما از ده، دوازده صبح با ماشين مي‌آييم اينجا، تا شش.» يكي ديگر از پسرها حرف او را قطع مي‌كند و مي‌گويد: «تا وقتي هوا روشن است، يعني تا پنج، شش، زمستان كمتر.» و باز ادامه مي‌دهند: «چرخ داريم، بعضي وقت‌ها لباس و كفش و كيف و اين چيزها كه مردم مي‌گذارند كنار خيابان را برمي‌داريم، يك مغازه‌اي هم هست كه ته بار ميوه‌اش را براي‌مان مي‌گذارد، غير از آن از سطل آشغال‌ها پلاستيك جمع مي‌كنيم، گوني‌ها را مي‌گذاريم آنجايي كه قرار داريم، شب وانت مي‌آيد همه را مي‌برد، ما را هم مي‌رسانند خانه، چون همه مال يك محله هستيم.» محله‌اي كه به آن اشاره مي‌كند، يك منطقه مسكوني در جايي وسط جاده قزوين- رشت است. نه چندان دورتر از كرج، ولي نه آنقدر نزديك كه بچه‌ها خودشان بتوانند به تنهايي بروند. اميرحسين مي‌گويد: «حالا كه بچه‌ها كمتر شدند، ما بيشتر كار مي‌كنيم. باقي‌شان رفتند مدرسه، من هم پارسال مي‌رفتم، ولي امسال ديگر نمي‌روم. تا كلاس دوازدهم خواندم.» دو تاي ديگر از اميرحسين بزرگ‌تر هستند، آنها يكي، دو سال زودتر ترك تحصيل كرده‌اند. عماد مي‌گويد: «وقتي كرونا شد.» مرتضي مي‌گويد: «من مخم نمي‌كشيد، گفتند بايد دوباره بخواني، من هم ول كردم.»

مي‌گويند درآمد تفكيك زباله بد نيست و مي‌توانند پس‌انداز هم بكنند، اما بيشتر پولي كه در مي‌آورند خرج خانه مي‌شود. يكي‌شان حرف ديگري را قطع مي‌كند: «آنها كه تابستان مي‌آمدند، پول‌شان را پدر، مادرهاي‌شان مي‌گرفتند، ما پول‌مان را خودمان مي‌گيريم.» به نظر نمي‌آيد ناراحت باشند يا همان غروري كه اجازه نمي‌دهد، بخواهند عكسي ازشان گرفته شود، مانع مي‌شود كه در مورد سختي كار، زشتي آويزان شدن از سطل‌هاي زباله و رفتارهاي گاهي بسيار بد مردم با خودشان حرف بزنند. اين بچه‌ها، بخشي از داستان بازماندگي از تحصيل هستند كه هر سال در اول مهر اندك توجهي به خودش جلب مي‌كند و دوباره فراموش مي‌شود تا حادثه‌اي ديگر.

آمارهاي بازماندگي و ترك تحصيل چه مي‌گويد؟

آمار رسمي وزارت آموزش و پرورش مي‌گويد جمعيتي حدود 930 هزار نفر بازمانده از تحصيل در كشور وجود دارد. آمار تفكيكي در مورد اينكه چه تعدادي از بازماندگان تحصيل مربوط به عدم ثبت‌نام بچه‌هاي هفت ساله در مدرسه و چه تعدادي از آنها مربوط به ترك تحصيل در سال‌ها و دوره‌هاي مختلف هستند، براي سال 1403 هنوز منتشر نشده است. هر چند بي‌اعتمادي‌هايي هم نسبت به همين آمار موجود وجود دارد. با اين حال، صمد نوروزيان، كارشناس آموزش و پرورش مي‌گويد بسياري از بي‌اعتمادي‌ها نسبت به اعداد اعلام شده از طرف آموزش و پرورش در مورد بازماندگي از تحصيل بلا وجه است: «ممكن است هر كسي با تعريف شخصي خودش و بر مبناي محاسباتي، به اعدادي در مورد بازماندگي از تحصيل برسد و بخواهد آنها را اعلام كند، اما ملاك كار بايد معيارها و محاسبه‌هاي رسمي باشد، بر اساس مصوبه شماره 648 شوراي عالي آموزش و پرورش، هم بازماندگي از تحصيل و هم ترك تحصيل تعريف مشخصي دارد كه با آن تعاريف اعدادي كه فعلا اعلام مي‌شود، اعداد قابل اتكايي است. بايد در نظر داشته باشيم اعدادي كه در مورد بازماندگي و ترك تحصيل وجود دارد، نه بر اساس مشاهدات ميداني، بلكه بر اساس يك روش و سيستم آماري به دست مي‌آيد. به اين صورت كه تعداد مواليد و فوتي‌هاي هر سال روشن است، بر اساس اين اعداد كه در سازمان ثبت احوال وجود دارد، مي‌توان پيش‌بيني كرد كه هر سال چه تعداد نوآموز بايد به مدارس مراجعه كنند و همين‌طور مي‌توان عدد دانش‌آموزاني كه بايد در هر پايه ثبت‌نام كنند را به دست آورد. هر عددي كه كمتر از آن عدد پيش‌بيني شده باشد، نرخ بازماندگي و ترك تحصيل است. البته برخي كه با اين اعداد مخالفت مي‌كنند، مساله بازماندگان واقعي و بازماندگان غيرواقعي را پيش مي‌كشند. به اين معني كه هر سال عده‌اي از دانش‌آموزان كه بايد آموزش اجباري را پشت سر بگذارند، از ثبت‌نام باز مي‌مانند، اما علاوه بر اين، عده‌اي از دانش‌آموزان كه ثبت‌نام كرده‌اند، غيبت‌هاي زيادي دارند يا در امتحان‌ها حاضر نمي‌شوند و مجبور به تكرار پايه مي‌شوند و از اين دست كه اين هم نوعي از بازماندگي از تحصيل است كه بايد به آن توجه شود. اما اعداد قابل اتكايي در مورد آن وجود ندارد.»

با افزايش سن، خروج از مدرسه بيشتر مي‌شود

به هر حال، با همين اعداد موجود هم، بيش از 900 هزار نفر در حال حاضر واجد ورود به سيستم آموزش دولتي هستند كه بيرون از اين سيستم باقي مانده‌اند، عده‌اي هم مانند اميرحسين، عماد و مرتضي هستند كه در دوران تحصيلات متوسطه مدرسه را ترك مي‌كنند. تحقيقات مركز پژوهش‌هاي مجلس نشان مي‌دهد در حالي كه آمار بازماندگي از تحصيل در تحصيلات ابتدايي شامل حدود 10 درصد از دانش‌آموزان مي‌شود، با ورود به مقطع متوسطه و سال‌هاي بالاتر تحصيل، از تعداد دانش‌آموزاني كه بايد در مدارس ثبت‌نام كنند، كم مي‌شود. يعني افزايش سن، رابطه مستقيمي با ترك تحصيل و افزايش ترك مدرسه دارد.

اگر در سنين پايين‌تر بچه‌ها به دليل ناتواني پدر و مادر از تامين هزينه‌هاي تحصيل از مدرسه رفتن باز مي‌مانند، در سنين بالاتر، مثل ماجراي اميرحسين و عماد و مرتضي، بچه‌ها يا به دليل اينكه بايد كار كنند و براي خانواده پول دربياورند از تحصيل باز مي‌مانند يا اگر دختر باشند، به دليل ازدواج زودهنگام از ادامه تحصيل محروم مي‌شوند.

آمار بازماندگي از تحصيل در سال‌هاي اخير هر چند با افت‌هايي هم همراه بوده، اما در يك نگاه كلي رو به افزايش بوده است، در حالي كه گزارش مركز پژوهش‌هاي مجلس مي‌گويد در سال 95، تعداد 778 هزار كودك بازمانده از تحصيل در كشور وجود داشته است. اين عدد در سال 1400 به 911 هزار نفر رسيده است. بررسي داده‌هاي مركز آمار ايران نشان مي‌دهد كه سال تحصيلي ۱۴۰۱-۱۴۰۲ در مقاطع تحصيلي مختلف به ۹۲۹ هزار و ۷۹۸ نفر رسيده است. با نگاهي به افزايش جمعيت دانش‌آموزي در سال‌هاي مختلف روشن مي‌شود كه آمار بازماندگي از تحصيل در مجموع تغييرات آنچناني نداشته است. وقتي جمعيت دانش‌آموزي از حدود 12 ميليون نفر در آغاز دولت روحاني به حدود 18 ميليون نفر در پايان آن دولت رسيده است، رشد عددي آمار بازماندگان از تحصيل غيرقابل تصور نيست. پوشش تحصيلات ابتدايي در كشور حدود 90 درصد است، در دوره‌هايي ممكن است اين عدد كاهشي را تجربه كند كه جبران آن چندان سخت نيست، اما افزايش پوشش تحصيلات ابتدايي به بالاي 90 درصد به دليل مسائل آن 10 درصدي كه به سيستم آموزش و پرورش وارد نمي‌شوند، بسيار سخت است. هر چند عدم ورود دانش‌آموزان به تحصيلات ابتدايي، بحراني است كه توجه بسياري را جلب مي‌كند. خروج از سيستم آموزش و پرورش بدون پايان تحصيلات، مشكل جدي‌تري است. سال گذشته، ۱۵ تا ۱۷ ساله‌ها بيشترين جمعيت بازماندگان از تحصيل را داشته‌اند. خروج از سيستم آموزش و پرورش با پايان تحصيلات ابتدايي به معني توليد نيروي كار غيرماهر است، چراكه حتي ورود به دوره‌هاي فني و حرفه‌اي هم نيازمند تمام كردن دوره متوسطه اول است. با چنين شرايطي خروج دانش‌آموزان از آموزش و پرورش بدون گرفتن ديپلم، ورود آنها به بازار كار نيروهاي نيمه ماهر و ماهر را سخت‌تر مي‌كند. همچنين بايد در نظر داشت كه مرگ و مير مادر و نوزاد در مواردي كه مادر خودش كودك است بيشتر است. به دنيا آوردن نوزادان داراي معلوليت يا مشكلات ژنتيكي در مادراني كه سواد كمتري دارند و فقيرتر هستند، شايع‌تر است. چرخه بازتوليد فقر در ميان فقرا و سخت‌تر كردن مسير خروج آنها از تله.

فقط مرز‌ها نيست، قلب شهرها هم پرخطر است

مساله ديگري كه در مورد بازماندگي از تحصيل و همين طور ترك تحصيل وجود دارد، مساله پراكندگي جغرافيايي بازماندگي و ترك تحصيل است. در اواخر دولت اول آقاي روحاني، وزارت آموزش و پرورش در همكاري با بهزيستي گروه‌هايي را تشكيل داده بود كه در روستاها و شهرهاي كوچك مي‌گشتند و دانش‌آموزان بازمانده از تحصيل را شناسايي مي‌كردند، علت بازماندگي از تحصيل آنها را جويا مي‌شدند و با همكاري بهزيستي آن را برطرف مي‌كردند تا دانش‌آموزان را به تحصيل ابتدايي وارد كنند. صمد نوروزيان، كارشناس آموزش و پرورش در اين مورد به «اعتماد» مي‌گويد: «در آن دوران اين برنامه بسيار موثر بود، به خصوص وقتي كه از بازماندگي از تحصيل در شهرهاي كوچك و روستا‌ها حرف مي‌زنيم كه جابه‌جايي مردم اندك است، با چنين گروه‌هايي مي‌توان تا حدودي از ابعداد مشكل كم كرد. اين طرح هم بسيار موفق بود تا اينكه كرونا از راه رسيد كه هم منجر به ضعيف شدن آن طرح شد و هم به ميزان دانش‌آموزان بازمانده از تحصيل اضافه كرد. تا قبل از آن اگر براي برگرداندن بچه‌ها به مدرسه، يك كيف يا لباس و چيزهايي از اين دست لازم بود، در دوران كرونا براي برگرداندن بچه‌ها به مدرسه به ابزارهاي بسيار گران‌تري احتياج پيدا شد كه كار را سخت مي‌كرد. علاوه بر اين، با بدتر شدن اوضاع اقتصادي مردم در طول دوران كرونا، بازماندگي از تحصيل به خصوص در مقاطع بالاتر بيشتر شد. همزمان بايد به خاطر داشته باشيم كه آن چيزي كه به آن بازماندگي از تحصيل پنهان مي‌گوييم، يعني اينكه بچه‌ها ثبت‌نام مي‌كنند، اما در كلاس درس حاضر نمي‌شوند يا امتحان نمي‌دهند، در دوران كرونا بيشتر ديده شد. اين مساله جالب توجه است كه آمار كلي غيبت در كلاس‌هاي درس در دوران كرونا بيشتر شد، اما همزمان سطح نمره‌هاي بچه‌ها هم بالاتر آمد كه نشان مي‌دهد به همان ميزان كه غيبت بيشتر شد، سهل‌گيري در مورد نمره‌دهي هم افزايش پيدا كرد و اين از مشكلات ديگري است كه كمتر به آن توجه شده است. اما بعد از دوران كرونا، شاهد اين مساله هستيم كه ترك تحصيل يا بازماندگي از تحصيل در مناطق شهري هم افزايش پيدا كرده است. وقتي در شهرهاي كوچك يا روستاها بچه‌ها از مدرسه باز مي‌مانند يا به مدرسه برنمي‌گردند، پيدا كردن آنها و جويا شدن اينكه چرا به مدرسه نيامده‌اند، راحت‌تر است تا وقتي بچه‌ها در شهرها ترك تحصيل مي‌كنند، چون در شهرها جابه‌جايي مردم بيشتر است، ردگيري دانش‌آموزاني كه به مدرسه نيامده‌اند هم بيشتر است. به‌طور كلي آن طرحي كه دولت آقاي روحاني اجرا مي‌كرد نياز به يك پايگاه داده‌هاي كامل و عظيم دارد كه بتوان از روي آن آدرس هر بچه‌اي را كه از تحصيل دور مانده است، پيدا كرد و به خصوص در شهرها چنين پايگاه داده‌هايي وجود ندارد.»

سال تحصيلي گذشته، جمعيت ۱۵ تا ۱۷ ساله‌ها، سه ميليون و ۵۵۲ هزار و ۸۸۹ نفر بود. از اين ميان، ۵۵۶ هزار و ۹۹۴ نفر از آنها از تحصيل بازماندند. ۲۹۵ هزار و ۱۰۱ نفر از بازماندگان از تحصيل در اين مقطع را پسران و مابقي را دختران تشكيل مي‌دهند. جمعيت در سن مقطع متوسطه اول يعني ۱۲ تا ۱۴ ساله‌ها در سال تحصيلي گذشته، سه ميليون و ۹۸۰ هزار و ۸۳۷ نفر بود. از اين ميان، ۱۹۷ هزار و ۶۹۰ نفر از آنها از تحصيل بازماندند. حدود ۹۸ هزار نفر از بازماندگان از تحصيل در اين مقطع را پسران و حدود ۹۹ هزار نفر را هم دختران تشكيل مي‌دهند. همچنين جمعيت كودكان ۶ تا ۱۱ سال در سال تحصيلي گذشته، ۹ ميليون و ۸۶ هزار و ۸۰۵ نفر بود. از اين ميان، ۹۶ هزار و ۲۰۲ نفر از پسران و ۷۸ هزار و ۹۱۲ نفر از دختران از تحصيل بازماندند. يعني در مجموع ۱۷۵ هزار و ۱۱۴ نفر از كودكان ۶ تا ۱۱ بيرون از مدرسه هستند.

همه راه‌ها به اقتصاد سياسي ختم مي‌شود

آمارها نشان مي‌دهد بازماندگي و ترك تحصيل با ميزان توسعه‌يافتگي و نقشه فقر كشور هماهنگي دارد. استان‌هايي كه از نظر اقتصادي توسعه كمتري را تجربه كرده‌اند، در صدر استان‌هاي درگير بازماندگي و ترك تحصيل هستند. گزارش مركز پژوهش‌هاي مجلس مي‌گويد پنج استان سيستان و بلوچستان، خراسان رضوي، تهران، خوزستان و آذربايجان غربي داراي بيشترين فراواني مطلق بازماندگان از تحصيل هستند. همچنين استان‌هاي سيستان و بلوچستان، خراسان رضوي، خوزستان، آذربايجان غربي و كرمان نيز به ترتيب داراي بيشترين آمار تاركان از تحصيل در سال ۱۴۰1-۱۴۰0 هستند.

با اين وجود نبايد تصور كرد كه استان‌هايي كه از نظر اقتصادي و توسعه‌يافتگي در موقعيت بهتري هستند، درگير بازماندگي و ترك تحصيل نيستند. تمام خانواده‌هايي كه در معرض فقر قرار دارند، شانس سقوط در بازماندگي و ترك تحصيل فرزندان‌شان را دارند. نه تنها به اين دليل كه به كسب درآمد فرزندان‌شان نياز دارند، بلكه و علاوه بر اين به آن دليل كه امكان فراهم كردن فضاي مناسب تحصيل براي فرزندان‌شان را ندارند.

بحران آموزش و پرورش به بازماندگي بيشتر و ترك تحصيل بيشتر، مي‌تواند به يك بحران ملي تبديل شود. جامعه كم‌سواد در تشخيص و دفاع از منافع خودش ناتوان است و به سادگي اسير بحران‌هاي اجتماعي مانند بزهكاري و جرم يا بحران‌هاي اخلاقي مانند ديگري‌ستيزي و پيروي كوركورانه خواهد شد. دلسوزي براي فرداي ايران، دلسوزي براي امروز بچه‌هاي ايران است. 

منبع؛ روزنامه اعتماد 11 مهر 1403 خورشیدی