تضاد دولت و ملت
از شهریور 1320 تا شهریور 1359
محسن آزموده
با یک خاطره شروع کنم. سال 88 که مدتی از بد حادثه در جابلقا بهسر میبردم، یک بار به طور اتفاقی و از زیر چشمبند، روی میز یکی از کارشناسان محترم «اسمش رو نبر» کتاب تضاد دولت و ملت: نظریه تاریخ و سیاست در ایران نوشته استاد همایون کاتوزیان را دیدم. من آن موقع 28 ساله و دانشجوی رشته فلسفه بودم و چند سال پیشتر از آن این کتاب را در کنار دیگر آثار استاد کاتوزیان خوانده بودم. احتمالا آن بنده خدایی هم که چهرهاش را ندیدم، دانشجوی رشته علوم سیاسی بود. از این چیزها زیاد پیش میآید. اما در آن لحظه از دیدن این کتاب در آن فضا شگفت زده شدم. از خودم میپرسیدم یعنی ایشان هم همین کتابها را میخوانند و با این مضامین و مفاهیم و آموزه ها-اگر نه همدلی و همرایی- دستکم آشنایی دارند؟ ما هم که چیزی جز این نمیگوییم. تضاد یا شکاف یا تقابل یا گسست پرناشدنی بین دولت و ملت چیز خوبی نیست، نه برای دولت، نه برای ملت. هر دو را ضعیف میکند و کلیت جامعه را تضعیف.
این روزها که تهاجم گسترده و وحشیانه اسراییل به لبنان در جریان است، ضرورت و نیاز کم کردن این شکاف و فاصله بیش از هر زمانی احساس میشود. کاری به واکنشهای متفاوت مردم به این وقایع ندارم. ممکن است برخی بگویند بسیاری از کسانی که نسبت به این موضوع بیتفاوتند یا عکسالعملهای دیگری از خود نشان میدهند، نادانند یا خدای نکرده خود فروختهاند یا بسیار خشمگین و عصبانی هستند و کردار و گفتارشان از سر آگاهی یا عقلانیت نیست و احساساتی تصمیمگیری میکنند. اما حقیقت آن است که گرایشها و واکنشهای اجتماعی را نمیتوان اینطور و به صورت فردی تبیین کرد و توضیح داد. وقتی در شهریور 1320 کلیت جامعه در برابر اشغال کشور توسط نیروهای متفقین واکنشی نشان نداد، هیچکس نگفت که بیعملی مردم به علت جهالت یا خیانت یا خشم و کینه شخصی بوده، بلکه همه -ازجمله دکتر کاتوزیان در کتاب مذکور- آن را در پرتو نظریه تضاد دولت و ملت توضیح دادند. مردم از دولت پهلوی اول به ویژه در سالهای دهه 1310 ناراضی بودند و از آن در برابر تهاجم خارجیها حمایت نکردند. برعکس، وقتی در شهریور 1359 نیروهای عراقی تصمیم به اشغال ایران گرفتند، اکثریت قریب به اتفاق جامعه بسیج شدند و اجازه ندادند که یک وجب از خاک کشور به دست بیگانگان بیفتد.
هر دولتی در هر جای دنیا به اسلحه و نیرو و تجهیزات نظامی و متحدین رسمی و غیررسمی در میان سایر کشورها نیاز دارد و کسی منکر این امر نیست. نکته بسیار مهمتر اما اتحاد و همراهی این دولت با ملت است. اگر این همبستگی و احساس همدلی و هم سرنوشتی باشد، هیچ قدرتی نمیتواند کمر یک جامعه را خم کند، حتی اگر آن جامعه به لحاظ اقتصادی دچار مشکلات فراوان باشد یا از نظر نظامی توان لازم را نداشته باشد. نازیها در طول جنگ جهانی دوم فرانسه را اشغال کردند و بدترین بلاها را سر نیروهای مقاومت آوردند، اما نتوانستند در قلبها و مغزهای مردم رسوخ کنند و در نهایت سرشکسته و فروریخته ناچار از ترک فرانسه شدند. حالا هم ممکن است نیروهای ستمگر و زورگوی اسراییلی یک چندی به پشتوانه قدرتهای جهانی ترکتازی کنند و خون بیگناهانی را بریزند و مردمانی را از خانه و کاشانه خود ویران کنند، اما قطعا قلب و ضمیر انسانها را نمیتوانند تسخیر کنند و سرانجام ناچارند بار و بندیلشان را جمع کنند و بروند. کاری به تاریخ پیروزمندان و قدرتمندان ندارم، در تاریخ اخلاقی انسانها که بالاخره نوشته خواهد شد، قطعا جز سرشکستگی و رسوایی برای آنها باقی نمیماند.
برای رفع شکاف دولت و ملت اتفاقا توپ در زمین دولت است. یعنی این دولت است که باید ابتکار عمل را به دست بگیرد و با اعتمادسازی و با عملکرد عاقلانه مانع از دامن زدن به جو بیاعتمادی و درنهایت بیاعتنایی ملت شود. مشاهدات این نگارنده، چنانکه در ابتدای یادداشت به صورت خاطره مذکور نوشتم، نشانگر آن است که اولیای امور اتفاقا خیلی خوب با این موضوع و پیامدهای ناگوار احتمالی آن آشنا هستند. فقط باید دست به عمل بزنند.
منبع؛ روزنامه اعتماد 11 مهر 1403 خورشیدی