خیابان آری یا نه و چگونه در خیابان ؟
تقی رحمانیJanuary 03, 2022
بحث من با زاویههای گوناگون، خارج شدن از عمل رمانتیک با حفظ رؤیای رمانتیک بود که در جلسات قبل هم در مورد آن توضیح دادم . من در مورد واقعه آبان 98 چند مصاحبه انجام دادم که مورد حمله و هجوم برخی هم قرار گرفتم ولی من واقعاًمیدانستم که واقعه آبان خونین چیست و نمی¬شود از آن چیزی ساخت که واقعاً نیست. در این واقعه انسان¬های زیادی کشته شدند ولی آبان حتی مثل واقعه 42 هم نیست که در نهایت به درک موتلفه میرسید.اینکه چه کسی میخواهد این واقعه را جمع کند مهم است مردم یا حکومت ؟
در تجربه، شکست صندوق رأی بود که بخشی از مردم را به این سمت آورد نه هنوز خیابان ، هیچ کس داوطلبانه خیابان را انتخاب نمیکند. اگر آبان موفق شده بود اقشار مختلف را از هم نترساند و صدایش را از لایههای اقشار پایین به اقشار متوسط بیاورد ما هنوز این اندازه روشنفکر مردد در ایران نداشتیم. الیت روشنفکران ایرانی در داخل حتی آنهایی که مخالف حکومت بودند از آبان ترسیدند مثل حاتم قادری که به هیچ جا وابسته نیست ولی تحلیلها، تحلیل¬های سیاهی بود. آبان به ما نشان داد که جامعه ایران دچار یک گسست است و اقشار اجتماعی از هم ترسانده میشوند. در این ترسانده شدن دو جریان سعی میکنند که داستان داشته باشند. 1- آن کسی که الآن حاکم است با فرماندهان سپاه و استاندارهای نظامی 2- طیف در کنار این¬ها در درون حکومت یعنی اصلاح¬طلب و بوروکرات یا هرچیزی دیگری بگوییم که سعی میکند در این شکاف ترساندن اقشار اجتماعی خود را نماینده یک جریانی نشان بدهد و بگوید من میتوانم در یک بزنگاه تاریخی بیایم و شما را نجات دهم، هم جلوی شورش فقرایی که می¬آیند مغازهها، و خانههای شما را غارت میکنند بگیرم و هم منافع شما را تضمین کنم. این نوع نگاه به ابان وجود دارد که نادرست است و فرصت طلبی هم در ان وجود دارد.
اینجا شما دقت کنید با واقعه آبان یک همدلی شد ولی همراهی نشد، همراهی بسیار مهم است. وقتی جنبش چریکی در ایران راه افتاد روشنفکران اسلحه به دست نگرفتند ولی همراهی کردند، شعر ساختند. شعرهای شاملو بعد از این جنبش چریکی عوض شد.چرا؟ چون این همدلی بر اساس یک آگاهی شکل گرفت و این آگاهی به نظر من خیلی مهم است.
آگاهی ما از آبان هنوز به شکل یک احساسات است و به یک آگاهی تئوریک عمل زا تبدیل نشده است. که جمع بندی از ان بیرون بیایید و رهنمای عغمل شود.
از نظر من آنچه که در آبان رخ داد شاید اول به شکست در صندوق رأی برمیگشت یعنی وقتی شما یک جا شکست میخورید( البته شکست نابودی نیست) ولی به بنبست میرسید یک بخش عظیمی رفتند رأی دادند من هم به سهم و نوبه خودم تشویق کردم که افراد بروند رأی دهند ولی من آن وفا را ندیدم، افرادی همسو با هم وارد شدند و در آن همسویی یکسری به زندان رفتند، یکسری رئیس ستاد شدند، عدهای وزیر شدند. خلاصه یک راهبردی را که فکر میکردند ثمر دارد به بنبست خورد و به آبان رسید. از نظر من آبان زمانی میتواند نقطه عطف شود که تبدیل به یک آگاهی شود و این آگاهی توان بسیج نیرو داشته باشد. به نظر من هنوز این آگاهی خلق نشده است. همانطور که قبلاً گفتم سه نوع ورود به خیابان گریزناپذیر است.
کدام ورود به خیابان مهم تر است؟
1_یک سری شورشهای اعتراضی است که اصلاً دست من و شما نیست و رخ خواهد داد تجربه به من میگوید اگر شما نتوانید حضورهای سازمانیافتهتری در خیابان داشته باشید یا فرهنگ آن را تولید کنید، کسی که زور و پول دارد و معمولاً ما نیستیم و از جنس روحانیون، شاهنشاهان و سرمایهداران خواهد بود می-آیند سوار ملت میشود و در نهایت از ما هم سواری میگیرد.
2_من میگویم آگاهی در خیابان و نوع به خیابان آمدن میتواند اعتراضهای شورشی را هم به طرف منافع مردم ببرد ولی ما در این اینجا مشکلات مهمی داریم که اگر حل شود رستگار میشویم و اگر حل نشود دوباره تجربه تلخی را تکرار خواهیم کرد. موانع جدی برای این آگاهی یعنی آگاهی سازمانیافته و مادی شده -نه آگاهی روشنفکری- وجود دارد، هرچند لازم است که شعر شود، تئوری شود و نوشته شود ولی این آگاهی باید در معلم، پزشک، زنان و مردان صورت بگیرد یعنی این آگاهی مادی شود، ما این آگاهی مادی را هنوز نداریم. حالا این مسئله است که نقطه مرکزی بحث من است.
موانع حضور اکاهانه و مدنی در خیابان
حالا من اول مانع را میگویم و بعد اصل قضیه را. حکومتی هست که الآن یک نگاه نظامی دارد وکشور را امنیتی و نظامی کنترل میکن، اینها معتقدند و مهاچم و سازمان دهی دارند و با هر نهاد، تشکل و هر حضور سازمانیافته در خیابان مقابله می-کنند، مثلاً معلمی که حتی یک شیشه هم نشکسته است را میگیرندو از کار بیکار میکنند. این نزد اقشار زیادی حتی روشنفکری هم که با آبان موافق نیست مشروعیت ندارد. یک جریانی هم در حکومت هست که بوروکرات است و اصلاحطلبان کامل دنبال آن افتادند. اینها معتقد در زیسته شکاف¬اند، موقعیتی دارند. الآن با بعضی از این دوستان که در کشور وقتی صحبت میکنیم وقتی زیاد توجیه میکنند میگوییم تو الآن از کجا میخوری بدش می¬¬آید و میگوید این تحلیل طبقاتی است. میگویم بیشتر انسان-ها آنگونه میخورند که فکر میکنند، این خوردن از آنجایی است که شما دارید فکر میکنید منافعی دارید.
در 1400 من با بسیاری از این دوستان که صحبت میکردم میگفتند اگر رئیسی سرکار بیاید بخشی از منافع ما هم در خطر می¬افتد، من به آن¬ها گفتم شما وقتی در تحکیم بودید ما باید گاهی ترمز شما را میکشیدیم حالا میگویید باید به هر شکل رفت به فلانی رأی داد؟ اکنون یک قشر بوروکراتیکی در ایران شکل گرفته است که رسانه دارد و 8 سال هم است که تئوری درست کرده است، یعنی بوروکراسی در برابر دموکراسی تقویت شده است . و یک الگوی تاریخی جلوی شما میگذاردمثلاً تقی زاده مقابل بازرگان، فروغی در برابر مصدق. این تئوری در برنامههای احزاب اصلاح¬طلب هم هست برای هر دولتی میگویند ما برنامه میدهیم.
اما برنامه اصلاحات سیاسی چه بود؟آن برنامه اصلاحات اول که اپوزیسیون پوزیسیون شود و برانداز اپوزیسیون شود، بی¬معنی شده است. این هم یک مانع بزرگی است.خلاصه این¬ها هم نفوذ دارند و بخشی از بدنه جامعه که بخشی از امنیت و ثروت فعلی به نفعشان است روی این عده سوار هستند. من از دو میلیون و پانصد هزار رأی همتی یکمیلیون و پانصد هزار رأی او را تشکیلاتی میدانم منتها از منظر منافع نه از منظر حزبی؛ یعنی افرادی آگاهانه به همتی رأی دادند نه توده وار. درصورتیکه به روحانی و خاتمی تودهوار هم رأی داده شد اینها الآن یک سد سکندری هم درست میکنند و بین منافع اقشار اجتماعی مانور میدهند بهگونهای حاشیه را علیه متن میدانند، حاشیه را رد میکنند.اتفاقاً تئوری جهانی هم همراهشان است یعنی دفاع از چیزی در لوای اقتصاد آزاد؛در ایران معمولاً تئوری¬ها هم یک لفافه¬ای برای منافع میشود. الآن اگرکسی از دخالت دولت حرف بزند میگویند،کمونیست است، حتی در فرانسه هم شما بهراحتی نمی¬توانید هر کاری بکنید.اتفاقاً بلندگوهایشان هم قوی است و مثلاً وقتی از آبان گفته شود می¬گویند آبان حاشیه است و آن را رها کنید؛ در صورتی که متوجه نیست در ایران آزادی بدون عدالت راه نمی¬رود، ولی بالاخره بخشی از اقشار را قانع میکنند.
حضور در خیابان برای توازن قوا
یک مثال بزنم یک زمانی وقتی حسینیه ارشاد درست شد گفتند اگرکسی در مدح پیامبر شعر بگوید ما سه هزار تومان به او جایزه می¬دهیم یک نفر که الآن شاعر معروفی هم است یک شعر گفت و یک بازاری دیگر بلند شد وگفت من بیست هزار تومان برای این شعر میدهم. آن موقع بازار که حکومت نبود بازار یک درآمدی داشت . امروز اکثر روشنفکران با مؤسسات پژوهشی کار میکنند، در ایران وقتی شما با مؤسسات پژوهشی کار میکنید خیلی جاها باید ترمزت را بکشی بنابراین آن روشنفکر به راحتی نمی¬تواند برای این آبان رخ داده تئوری خلق کند یعنی یک آگاهی ایجاد کند و خودش هم متأثر شود. چریک چه غلط چه درست، زندگی و طرز نگاهخیلی از شاعران و روشنفکران دهه 50 را تغییر داد. اینها نکاتی است که ما امروز با آن روبهرو هستیم یعنی هرکس میخواهدخیابان را محل رستگاری قرار دهد (که محل رستگاری هم هست) به این نیاز دارد که نوعی از حضور در خیابان تئوریزه شود که بتواند تضاد اقشار اجتماعی را حل کند و به یک تئوری آگاهیبخش و نتیجهبخش تبدیل شود.
الآن حتی رادیکال¬های جریان اصلاحطلب، می¬گویند خیابان خط قرمز آنها است و واژه خونین شدن آن را میآورند، هیچوقت نمی¬گویند معلم آمد ولی حتی یک شیشه هم نشکست و خونی هم ریخته نشد. پس چرا کنار آن معلم نمیایستند؟ چرا روشنفکر در اعتصاب معلمان کنار آن¬ها نمیایستد درحالیکه این کار باعث می-شودآمار دستگیری صد در صد پایین بیاید. چرا در خوزستان باوجودآنهمه اسلحه در منطقه، از طرف مردمخشونت و خونریزیصورت نگرفت؟ پس اگر دقت کنید یکسری آگاهی در همین اقشار اجتماعی نیز وجود دارد، این آگاهی یک چیز عام تولیدشده در اقشار اجتماعی نیست. ترساندن از خیابان حتی در بین افراد رادیکال هم وجود دارد.زبان روشنفکران نصیحتگونه و انذار دادن است؛ روشنفکران مشهوری در ایران هستند که حتی در کلاب هاوس هم می¬آیند و 5-4هزار نفر هم پای صحبت آنها می-نشینند، این روشنفکران فقط انذار میدهند و دولت را نصیحت میکنند ظاهراً مخاطبین هم به این ادبیات علاقه دارند مثلاً؛ می-گویند شاید نظام سر عقل و کوتاه بیاید،
در دوره اصلاحات ما دانشگاه و روزنامه داشتیم، صحن دانشگاه دست ما بود، نیروی فشار وجود داشت (البته اصلاحطلبها باهم فرق داشتند بیرون حکومت، داخل حکومت، زندان برو ومقام بگیر داشتند نصیب م.م ها هم زندان بود اصلاح طلب ها هم مقام داشتند.) حکومت هرچند یک قدرت مادی متراکم مقابل خودش میدیدولی زیاد عقب نشینی نکرد وفقط یک جاهایی نرمش کرد.
با ادبیات نصیحت گونه این دوستان، هنوز اقشار متوسط فکر میکنند که شاید اگر مراعت نظام را بکنند و نصیحت نمایند آوردن آقای خاتمی به میدان آنوقت اگر روزی خامنه ای نبود بتوانند ایران را نجات دهد.
بسیاری از روشنفکر در سطوح مختلف خود را اینگونه تعریف می کنند و میبیند، مثلاً در مورد همه مسائل هم حتی فیمت نخود لوبیا هم نظر میدهد ولی در نهایت هدفش این است که بگوید من ازهیچ صنفی و حزب سیاسی حمایتن میکنم و فقط میخواهم آگاهی دهم.اما مسولیتی برای خود تعریف نمی کند
الآن آگاهی سلبی مردم از برخی یبشتر است و می¬گویند من رأی میدهم ولی رأی من اثر ندارد معلوم است که دیگر اثر ندارد. ما دراین مرحله بایک مانعی مواجه هستیم این مانع را نمیتوان ندید.
باید با بالا گفتوگو کرد و اقشار اجتماعی را هم متوجه کرد که شما در حال ضعیف¬تر وفقیرتر شدن هستید و راه نجات شما نه پای صندوق رأی است و نه نصیحتی که این روشنفکران از طرف شمامی¬کنند و شما با شنیدن آن¬ها دلتان خنک میشود. من به شوخی همیشه میگویم بعضی تلویزیونها در خارج از کشور هستند هرشب جمهوری اسلامی را سرنگون میکنندو دوباره فردا شب آن را تکرار میکنند و یکسری در خارج از کشور به این دلخوش هستند. امروزه یکسری هستند که در این اتاقهامینشینندو مدام انتقاد میکنند و بعد نصیحتی میکنند و بلند میشوند و میروند.
به تجربه به عنوان کسی که امروز خارج از کشور است ولی یک روز وقتی داخل کشور بود و بهاندازه همه حرفهایش هزینه داده است می¬گوید شما تا یک چیز متراکم و قدرتمند به طرف مقابل نشان ندهید از پول ،منافع، مقام و ثروت عقب نمی¬کشد، مگر این چیزها از بین میرود؟ میخواهم بگویم این الآن یک مانع است این مانع را چگونه میتوان حل کرد؟
منبع:کانال تلگرامی نویسنده