روح ارانی را کشته بودند
رضا مختاری اصفهانی
تقی ارانی بیش از آنکه شهیدی برای جنبش چپ ایران باشد، یک قربانی بود. او از یکسو، قربانی رفیقی شد که در نقش و فعالیتهای ارانی و یارانش بزرگنمایی کرد. از سوی دیگر، قربانی نظمیه رضاشاهی با ریاست رکنالدین مختاری شد که ید طولایی در پروندهسازی داشت. بدینترتیب او که بیش از فعالیت حزبی و سیاسی درصدد بود مارکسیسم را در قالب علمی و کانونهای اجتماعی پی بگیرد، به استناد قانون «مجازات مُقدمین علیه امنیت و استقلال مملکت» و مقابله با «فعالیتهای اشتراکی» محاکمه و محکوم شد. با آنکه در طول بازجویی و محاکمه سعی کرد از بزرگنمایی درباره دستگیرشدگان پرهیز دهد، اما دو سوی ماجرا به این بزرگنمایی نیاز داشتند. مختاری میخواست پروندهای پُر و پیمان تهیه کند تا درایت و هوشمندی خود را نزد سرور تاجدارش به اثبات برساند. از آنسو، عبدالصمد کامبخش که بیش از ارانی به مسکونشینان نزدیک بود، در پی آن بود وجود تشکیلاتی مهم و بزرگ مارکسیستی در ایران را به نمایش بگذارد. همه عوامل دست به دست هم داده بودند تا از ارانی قربانی بسازند. هر چند در آینده نام شهید بر این قربانی گذاشتند. در نظر بعضی از اعضای پنجاه و سه نفر، عبدالصمد کامبخش نسبت به ارانی «کینه و نفرت» ناشی از «رقابت و حسادت» داشت، اما ماجرا فراتر از این مسائل شخصی بود. چه بعدها حزب توده که هسته اولیهاش از بقایای پنجاه و سه نفر شکل گرفت، همزمان با شهیدخواندن ارانی، در تبرئه و تطهیر کامبخش کوشید. گویا حتی در نابود ساختن بخشهای مربوط به اعترافات کامبخش در پرونده گروه اقدام کرد. ارانی برخلاف کامبخش حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی را یکی از هفتاد حزب کمونیست جهان میدانست که هیچ مزیت و حق خاصی بر دیگر احزاب کمونیست نداشت. درنظر کامبخش و بعدها بخش مهمی از سران حزب توده اما حزب کمونیست شوروی حکم برادر بزرگتر را داشت که فرامینش مطاع بود و لازمالاجرا. چنین افرادی از نگاه ارانی، «جنجالطلب» بودند. گویی او در اطلاق چنین عنوانی برای رفتار افرادی از سنخ کامبخش، نظر به آینده نیز داشت. جنجالطلبی همین افراد سرسپرده به مسکو بود که در سالگرد مرگ تقی ارانی، ماجرای ترور محمدرضا شاه در دانشگاه تهران را رقم زد. همچنانکه پیش از آن، گروهی دیگر از این جنجالطلبان آذربایجانِ ایران را دچار بحران ساختند. همچنین کامبخش و جنجالطلبان بعدی بر آن بودند گروه پنجاه و سه نفر را نه یک تعداد افراد مرتبط با هم بلکه یک تشکیلات سازمان یافته کمونیستی جا بزنند؛ موضوعی که ارانی آن را ساختگی میدانست. سرپاس مختاری هم در پرونده ارانی نقش لبه دیگر قیچی را بازی کرد. کامبخش همانی را گفت که مختاری میخواست.
او به دنبال فراهم آوردن پرونده ارتباط با دولت خارجی (مشخصا شوروی) بود. حال آنکه ارانی مقالات مجله دنیا را فعالیت فرهنگی و عقیده اجتماعی میدانست. از همین رو به محاکمه خود و یارانش در «محکمه جنایی» که محل محاکمه «دزدان مسلح و قطاع الطریق» بود، اعتراض کرد. در طول محاکمه به قانون اساسی مشروطه استناد کرد و ارجاع داد؛ قانونی که «محصول یک انقلاب خونین ملت» بود و «برای تحصیل آن در هر گوشه از خون جوانان وطن لاله دمیده بود.» از مهمترین اصول قانون اساسی مشروطه، اصول 20 و 21 دلالت بر «آزادی مطبوعات و انجمنها و عقاید» داشت. به اعتقاد ارانی، قانون مجازات مُقدمین علیه امنیت و استقلال مملکت آزادی فکر و عقیده را نشانه گرفته بود. چه به بهانه اجرای این قانون، عقاید سرکوب و آزادیها محدود میشد. از همین رو ارانی نه قضات دادگاه و وکلای گروه که تاریخ را به قضاوت میطلبید که نگذارند سایه نظمیهچیها و امنیتیها بر قوانین و دادگاهها سنگین شود. دفاعیات ارانی اما گوش شنوایی نیافت. او به جز «ده سال حبس مجرّد»، به پنج سال «حبس تأدیبی» محکوم شد. در زندان نیز رنجهایش پایان نیافت. کامبخش او را به افشای نام اعضای گروه متهم و دیگران را به طرد و انزوایش تشویق کرد. مرگ ارانی در زندان نعمتی برای او و یارانش بود. دیگر لازم نبود علیه این سردمدار سوسیالیسم ایرانی که مارکسیسم را نه ایدئولوژی بلکه علم و فراتر از شوروی میدید، اتهامزنی کنند. چند سالی بعد، کامبخش از سران حزبی شد که مرگ ارانی را نمادی برای مبارزه با سلطنت پهلوی کرد. حال آنکه پیش از نظمیه رضاشاهی، آنان خودشان روح او را کشته بودند.