قرنی که هیچ اقتصاددانی دست بالا را نداشت
شش اقتصاددان، در نسبت با دولت
حسین گنجی| علم اقتصاد همانطورکه اساسا در جهان علم جوانی است در ایران به مراتب کمسن و سالتر است. شاید به همین اعتبار باشد که در طول سیاستورزی صدساله اخیر ایران انگشتشمار به اقتصاددانان ایرانی توجه شده یا محل مشورت قرار گرفتهاند. در این میان معدود افرادی همچون عالیخانی توانستند در دورانهای کوتاه به سطح بالایی از سیاست نزدیک شوند. این مساله که سیاست بهطور کلی روی خوشی به علم و نگاه تخصصی و کارشناسی نشان نمیدهد، امر عمومی و تا حدودی نهادینهشده در ساختار جوامع در حال توسعه است، اما در این نگاه اقتصاد همواره مهجورتر نیز هست. بخشی از آن به نگاه دولتمردان به علم و موضوعات تخصصی توجه دارد و بخشی هم به خواستگاه اقتصاد بازمیگردد که اصولا علمی است سهل و ممتنع. «سهل از آن جهت که برای بسیاری از پدیدههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارای مدلهای مشخص و روشنی است و میتواند در خصوص کنش و واکنش عوامل موثر در هریک از رویدادهای ملموس زندگی بشر، پیشبینیهایی دقیق و مشخص ارایه کند و ممتنع از آن جهت که گاه بسیاری از فارغالتحصیلان بلندپایه این رشته در تحلیل مسائل پیش پا افتاده اقتصادی به بیراهه میروند، خطایی که گاه میتواند از طریق سیاستگذاریهای اشتباه، تاوان سنگینی را بر جامعه تحمیل کند.» همانطورکه علی فرحبخش در مقدمه کتاب اقتصاددانان مخفی اثر تیم هارفورد اشاره کرده است:
«درک کاربردی نظریات اقتصاد در ایران دارای اهمیت مضاعفی است زیرا دانشکدههای اقتصاد در ایران در ارایه دقیق تئوریهای اقتصادی ناتوان هستند، یا در صورت ارایه ریاضیوار نظریات اقتصادی، از آموزش کاربردهای ملموس به دانشجویان و پرورش قدرت تحلیل آنها برای توصیف رویدادهای اقتصادی و پیشبینی تحولات پیش رو عاجزند. نقل است که استادی به دانشجویان خود در یکی از دانشکدههای اقتصاد میگوید: «من نظریات اقتصادی را به شما آموزش میدهم، ولی اینکه این نظریات تا چه حد کاربردی است، دیگر به من مربوط نیست.»
به دلیل همین شرایط درونی علم اقتصاد و شرایط موجود و نوپایی که اشاره شد و عدم درک درست از بیرون که نمیدانند این علم چه سازوکار و چه حد و حدود میدانداری و ورود سیاستگذاری میتواند داشته باشد، همواره در ایران در حاشیه بوده و در مقام مشاورانی دکوری که قرار نیست صدایشان به گوشی برسد، نگاه شده است. به این سبب اگر بخواهیم در میان اقتصاددانان این قرن دست به انتخاب بزنیم، شاید بهترین مسیر ورود انتخاب کسانی است که سطحی از تاثیرگذاری را نسبت با ارتباط یا عدم ارتباط با دولت داشتهاند.
از چنین منظری سه گروه در میان اقتصاددانها هستند که هرکدام نمایندگانی دارند. گروه اول کسانی هستند که سعی کردند صدایی در سطح جهان داشته باشند، در آن خارج از مرزهای ایران خود را تعریف کرده و در جایگاهی جهانی برای اقتصاد ایران نسخههایی ارایه کردند. گروه دوم کسانی هستند که در ارتباطی نزدیکتر با دولتمردان ایرانی در تلاش برای اصلاح امور از ظن خود بودند و گروه سوم از اقتصاددانها کسانی هستند که در این میان خود را تعریف کرده و بیرون از ساختار و نسبت با سیاستمداران و دولتمردان خود را در جامعه مدنی و در نقشی متفاوت از دیگر متخصصین اقتصاد تعریف کردند. این گروه سوم به صرف اقتصاد هم بسنده نکردند و برای اینکه زبانی همهفهمتر داشته باشند از ادبیات و جامعهشناسی نیز بهره بردند. در دو گروهی که هرگز حتی در مقام مشاوره نیز قرار نگرفتند، مفهوم دیگری که برجسته است، خستگیناپذیری و تولید محتوا و حضور رسانهای بیشتر است. به تعبیر دیگر این شش اقتصاددان نسبت با دولت و حد تاثیرگذاری بر سیاستهای عمومی و اثربخشی در جامعه ایران انتخاب شدهاند. کسانی که چه در دورترین نقطه به دولت و مدیران تصمیمگیر و چه در نزدیکترین حالت، توانستهاند حدی از اثرگذاری فارغ از خطکشیهای معمول و قضاوتهایی که حول آنها شکل گرفته است را داشته باشند. محمد هاشم پسران، جواد صالحی اصفهانی در گروه اول، علینقی عالیخانی، مسعود نیلی در گروه دوم و همایون کاتوزیان، محسن رنانی در این تقسیمبندی در گروه سوم از این منظر و در شش جایگاه و نقش متفاوت و هرکدام در نسبتی با تاثیر بر سیاستهای جامعه ایران مهمترین اقتصاددانهای این مسیر طیشده، هستند.
ناظران بیرونی
در گروه اول یعنی محمدهاشم پسران و جواد صالحی اصفهانی نگاه تخصصی و صرف اقتصادی فارغ از جغرافیای اجتماعی و وضعیت سیاستگذاریها در ایران پررنگتر است. هر چند که هر دو بر سیاستهای غلط فارغ از اقتصاد تاکید دارند و آن را دلیل عمده عدم توسعه اقتصادی ایران میدانند. در نسبتی که آنها با اقتصاد ایران و دولتمردان ایرانی داشتهاند، یک ناظر خارجی است که گاهی پالسها و مشورتهایی نیز از طریق اقتصاددانهای نزدیک به دولت در داخل دادهاند. فعالیت رسانهای کمی دارند ولی فعالیت علمی بسیاری را تجربه کردهاند.
از سرشناسترین اقتصاددانان ایرانیتبار جهان و مقیم بریتانیا است. وی دارای دکترای اقتصاد از دانشگاه کمبریج، استاد تمام بازنشسته دانشگاه کمبریج، صاحب کرسی عالی اقتصاد جان الیوت در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و عضو پژوهشی پیوسته کالجترینیتی، کمبریج (هماکنون-۱۹۷۷) است.
«وی از حیث تعداد استناد به مقالات از بین ۲۰ اقتصاددان تراز اول اروپایی در فاصله سالهای ۱۹۹۶–۱۹۹۳ در رتبه نوزدهم (پس از مارک بلاگ و قبل از انگوس مدیسون) قرار داشت. همچنین در رتبهبندی وبگاه ideas.repec در آوریل ۲۰۱۰ رتبه چهارمین اقتصاددان جهان (با ۴۲۷ امتیاز) را با توجه به تعداد استنادات به مقالاتش به دست آورد. وی همچنین بنیانگذار مجله اقتصادسنجی کاربردی است و به همراه برادر خود – بهرام پسران – نرمافزار اقتصادسنجی Microfit را طراحی و به بازار عرضه کردهاند.»
جواد صالحی اصفهانی، برادر بزرگتر هادی و هایده صالحی اصفهانی است که مدرک فوقلیسانس و دکترای خود را از دانشگاه هاروارد دریافت کرده و در حال حاضر استاد اقتصاد در موسسه پلیتکنیک ویرجینیا در امریکا است.
او سابقه همکاری و تدریس با دانشگاههای آکسفورد و پنسیلوانیا را نیز در کارنامه دارد. آقای صالحی اصفهانی بهطور حتم یکی از اقتصاددانان مطرح ایرانی مقیم امریکا است که مقالات او در نشریههای معتبری همچون اکونومیک ژورنال، ژورنال اقتصاد توسعه، توسعه اقتصادی و تغییر فرهنگی، ژورنال نابرابری اقتصادی، ژورنال بینالمللی مطالعات خاورمیانه و مطالعات ایران منتشر شده است.
دکتر جواد صالحیاصفهانی، اعتقاد دارد سیاستگذاریهای سیاسی و اقتصادی ایران باید به سمت رابطه بیشتر با کشورهای جهان هدایت شود. به باور ایشان، ادامه روندی که منجر به انزوای ایران میشود، در نهایت به بحرانهای بزرگتر اقتصادی دامن میزند. ایشان در تشریح این ایده چنین نظر میدهد: «میبینید که در اقتصاد هند طی ۵۰ سال قبل مدلی تدریس میشد که میگفت میتوان بدون تجارت خارجی و بدون رفتوآمد سرمایه خارجی کشوری از فقر بیرون بیاید و رشد کند. عده زیادی هم بودند که به نظام سوسیالیستی علاقه داشتند و همین تفکر را ترویج میدادند. درسی که ما از کشورهایی مثل چین، هند، ترکیه و برزیل گرفتیم این است که همه این کشورها در نهایت با استفاده از امکانات بازار جهانی موفق شدند میلیونها نفر را از فقر نجات دهند. مثلا در ۲۰ سال گذشته در چین نیممیلیارد نفر به دلیل رشد اقتصادی بالا از فقر نجات پیدا کردند. در هند عدد دقیق را نمیدانم ولی حتما حدود ۱۰۰ میلیون نفر هستند که با رشد اقتصادی از فقر رهایی پیدا کردهاند. همه این چهار کشوری که نام برده شد هم باهم متفاوت هستند. یعنی یک مدل واحد وجود ندارد که بگویم بازار جهانی اینجاست و راه وصل شدن به آن همچنین است تا بعد شما بروید و با چشم بسته برانید تا به بازار جهانی برسید. چین کشور کمونیستی با یک ساختار بسیار بسته بود و به نحو کاملا خاصی وارد بازار جهانی شده است. هند کشوری بسیار متفاوت با چین است که از امکانات خودش استفاده کرد و تصمیم گرفت چگونه وارد بازار جهانی شود.» دکتر صالحیاصفهانی به درسی که اقتصاد ایران از این تجربهها میتواند بگیرد اشاره کرده و میگوید:« اگر بگوییم میخواهیم از طریق ارتباط با بازارهای جهانی به رشد اقتصادی برسیم، بسیار کلی است و نمیتواند مدل و الگویی برای این ورود باشد. به هرحال اقتصاد ایران همیشه باز بوده چراکه به نفت به عنوان محصول صادراتی اتکا دارد و بنابراین نمیتواند اقتصاد بسته داشته باشد. دکتر صالحیاصفهانی برای تفسیر شرایط ایران به کرهجنوبی به عنوان مثال اشاره کرده و میگوید: کرهایها با سیاست ارایه یارانه به صنایعی خاص میزان بهرهوری را در آنها بالا بردند تا کالاهای صادراتیشان در بازارهای جهانی بتواند با کالاهای خارجی رقابت کند. افزایش صادرات همزمان روی سایر بخشهایشان هم اثر گذاشت. در کشوری که صادراتش کالاهای صنعتی است، ناگزیر در بخشهای بهداشت، آموزش و زیرساختها نیز بهطور کلی تحول ایجاد میشود. یعنی ضمن افزایش صادرات بخشهای دیگر هم به صورت خودکار تقویت میشوند تا بتوانند با وارداتی که از محل ارزهای صادراتی انجام میشود، رقابت کنند. یعنی یک نوع حالت تعادلی ایجاد میشود. حالا این روند را با ایران مقایسه کنید. وقتی قیمت نفت زیاد میشود بهطور مستقیم هیچ اثری روی بهرهوری کار در ایران ندارد. اما همین اتفاق قیمت ارز را پایین میآورد و بخشهای تولیدی ما را در رقابتی نابرابر با بازارهای جهانی قرار میدهد.»
نزدیکان به کارگزاران
گروه دوم کسانی هستند که بیشترین سطح ارتباطی و به تبع آن اثر بخشی را در سیاستهای حکمرانی دولتمردان داشتهاند. یکی در پیش از انقلاب و دیگری پس از انقلاب نقشهای کلیدی را بر عهده گرفتهاند و در دورانی که هم نقش کلیدی نداشتهاند به نوعی به واسطه پیشانی بودن در یک محله اقتصادی توانستهاند سطح وسیعی از اثربخشی را در اقتصاد ایران داشته باشند. علینقی عالیخانی در پیش از انقلاب و در نقش وزیر اقتصاد و با تاثیرگذاری بیش از یک دهه و مسعود نیلی در پس از انقلاب، به خصوص از دولت سازندگی به این سمت در نقشهای مشاور رییسجمهور در دورهای، معاون اقتصادی برنامه بودجه در دورهای دیگر و دستیار ویژه رییسجمهور و دبیر ستاد هماهنگی اقتصادی دولت در دو دولت پیشین در حدود بیش از سه دهه اثربخش بوده است.
علینقی عالیخانی، وزیر، اقتصاددان و مشاور اقتصادی ایرانی بود. وی یکی از نخستین فنسالارانی بود که در سالهای آغازین دهه ۱۳۴۰ (خورشیدی) وارد کابینه دولت شد که در دهه بعد به عنوان یکی از کارآمدترین تشکیلات کارشناسی در جهان شناخته شد. «علینقی عالیخانی فرزند عابدین در ۱ بهمن ۱۳۰۷ در ابهر زاده شد و در ۱۳۲۵ از دبیرستان البرز با دیپلم رشته ادبی فارغالتحصیل شد. سپس وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در رشته علوم سیاسی موفق به دریافت کارشناسی شد. عالیخانی در فوریه ۱۹۵۰ برای ادامه تحصیل رهسپار فرانسه شد و در دانشگاه پاریس، نخست در رشته حقوق بینالملل عمومی، مدرک دیپلم مطالعات عالی (به فرانسوی: Diplome d’Etudes Superieures) و سپس در رشته اقتصاد، دکترای دولتی فرانسه گرفت.»
در بهمن ۱۳۴۱ ایران دچار رکود اقتصادی شدیدی بود و دو وزارت بازرگانی و وزارت صنایع با ناتوانی در برنامهریزی برای رفع مشکلات، بین خود، دچار اختلاف جدی در زمینه حمایت از صنایع یا بازرگانی بودند. به همین دلیل با تصمیم مشترک محمدرضا پهلوی و نخستوزیر اسدالله علم، این دو وزارتخانه ادغام شدند و وزارت اقتصاد ایجاد شد. به دلیل حساسیتهای ایجادشده در اثر اصلاحات ارضی در ایران، شاه به دنبال شخصی برای این وزارتخانه بود که تحصیلات اقتصاد داشته باشد اما در امریکا تحصیل نکرده باشد. عالیخانی که جوانی تحصیلکرده در فرانسه بود و سابقه کنش سیاسی و کمونیستی نداشت، به او پیشنهاد شد و به این صورت برای اولینبار یک اقتصاددان توانست سکان نزدیکترین سیاستها به معیشت مردم و اقتصاد ایران را در دست بگیرد. شاید این نزدیکترین تجربه همکاری دولتمردان با اقتصاددانان باشد.
علینقی عالیخانی از نخستین کسانی بود که با داشتن تحصیلات عالی در رشته اقتصاد به عنوان سیاستمدار وارد تشکیلات سیاسی ایران شد. در آن هنگام، نهتنها در ایران، بلکه حتی در بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان هم تخصص اقتصاد در دیوانسالاری بسیار نادر بود و داشتن وزیری اقتصاددان پدیدهای عادی به شمار نمیرفت.
«عالیخانی از لحاظ فلسفه اقتصادی، نگرشی نوینگرا و متمایل به چپ داشت. بر همین اساس نیز الگوی اقتصادی مورد نظر او که با اهداف سیاسی – اجتماعی شاه هم انطباق داشت، اساسا شامل تاکید بر توسعه سریع بخش صنعت (و بعدها مجتمعهای کشاورزی – صنعتی) و تبدیل اقتصاد «شبهفئودالی – تجاری» ایران به یک اقتصاد صنعتی پیشرفته بود.» با افزایش اهمیت نیروی کار و اتکای هرچه بیشتر اقتصاد ملی به آن، طبیعت بر موقعیت و نفوذ سیاسی طبقه کارگر و کشاورز در برابر اقلیت صاحبان سرمایه نیز افزوده میشد. از نظر عالیخانی و اقتصاددانان همفکر او، این روند علاوه بر از میان بردن عوارض عقبماندگی اقتصادی و اجتماعی در ایران، گامی اساسی در رفع نابرابری طبقاتی و همچنین ایجاد زمینه لازم برای استقرار دموکراسی مورد نظر او نیز محسوب میشد. نگرش دو بخشی (صنایع سنگین یا سرمایهای و صنایع سبک یا مصرفی) و مبتنی بر تحرک طبقاتی به وضوح گرایش عقیدتی عالیخانی به نوعی سوسیال دموکراسی اقتصادی را نشان میدهد، گرایشی که در برخی دیگر از دولتمردان آن زمان نیز وجود داشت. روزنامه «دنیای اقتصاد» عالیخانی را یک سیاستگذار مولف در دهه ۴۰ نامیده که «سالهایی که میانگین رشد اقتصادی ایران به سطح دو رقمی بیش از ۱۱ درصد و میانگین سالانه نرخ تورم به رقم ۲.۶ درصد رسیده است» و دربارهاش نوشته او در این دوره چند راهبرد اساسی را در دستور کار قرار میدهد. راهبرد اول تقدم اصلاحات تجاری بر اصلاحات اقتصادی است. راهبرد دوم انتخاب استراتژی جایگزینی واردات است. در واقع عالیخانی به این جمعبندی میرسد که آنچه قرار است وارد شود اگر در داخل قابل تولید است در داخل تولید کنیم. راهبرد سوم ثروتآفرینی در بخش خصوصی است. عالیخانی میگوید: «من به این نتیجه رسیدم که باید اعتماد را در بخش خصوصی ایجاد کنم.» بنابراین استراتژی او «ثروتآفرینی با تکیه بر بخش خصوصی» میشود و این کار را با گشادهدستی بسیار انجام میدهد. به گفته او، «خیلیها به من فشار میآوردند که تو داری بخش خصوصی را لوس میکنی. شاید هم واقعا من این کار را میکردم اما لازم بود بابت ثروتآفرینی برای بخش خصوصی تنشی ایجاد نکنم تا بخش خصوصی بتواند به من اعتماد کند و راحت ثروتآفرینی کند.»
با بهتر شدن شرایط اقتصادی در اواخر دهه ۴۰، هویدا و شاه عملا تمایلی به ادامه ماموریت عالیخانی نداشتند و با توجه به فشارهایی که از گوشه و کنار وارد میشد، تداوم کار برای عالیخانی دشوار شده بود. در آن برهه، ایران صادرکننده کالاهای صنعتی شده بود اما کنار گذاشتن تفکر صنعتی در اواخر دهه ۴۰ نقطه خروج قطار اقتصادی از ریل صنعتی بود که آثارش در نیمههای دهه ۵۰ صنعت ایران را زمینگیر و وابسته به مونتاژ کرد. محسن جلالپور، فعال اقتصادی و رییس پیشین اتاق بازرگانی ایران در کانال تلگرامی خود دوره طلایی اقتصاد ایران را مرهون عملکرد عالیخانی دانسته و نوشته است: «دهه چهل را دهه طلایی اقتصاد ایران میدانند. در فاصله سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ میانگین نرخ رشد اقتصادی ۱۱.۲ درصد و میانگین سالانه نرخ تورم ۲.۶ درصد بوده است. علاوه بر آن، مهمترین صنایع ایران در همین دوره پایهگذاری شدند. ثبت این عملکرد بینظیر را باید در مدیریت علینقی عالیخانی تکنوکراتی جستوجو کرد که مُهرش بر تمام یادگارهای صنعتی آن دهه خورده است. او کلید وزارت اقتصاد را زمانی از اسدالله علم دریافت کرد که حال و روز اقتصاد ایران چندان مساعد نبود.»
مسعود نیلی ، اقتصاددان و مدرس دانشگاه ایرانی است که دبیر پیشین ستاد هماهنگی اقتصادی دولت دوازدهم بوده و به عنوان استاد و عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف فعالیت میکند. میری معروفترین و تاثیرگذارترین فرد در اقتصاد سه دهه گذشته ایران است. کسی که معروف است به اینکه حلقه اقتصادی نیاوران را شکل داده است و اقتصاد بازار آزاد تم اصلی فکری و اجرایی او برای دولتهای سازندگی، اصلاحات و اعتدال است.
وی دانشآموخته کارشناسی مهندسی سازه از دانشگاه صنعتی شریف، کارشناسی ارشد سیستمهای اقتصادی از دانشگاه صنعتی اصفهان و دکترای اقتصاد از دانشگاه منچستر است. نیلی از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۰ همچنین در فاصله سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ معاونت امور اقتصادی سازمان برنامه و بودجه را برعهده داشت. او پیشتر رییس دپارتمان اقتصاد دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف و در دو مقطع زمانی رییس این دانشکده نیز بوده است. وی در دولتهای یازدهم و دوازدهم مشاور رییسجمهور در امور اقتصادی بود. وی همچنین درسگفتارهایی آزاد در موسسه مطالعات سیاسی-اقتصادی «پرسش» برگزار کرده است.
با وجود اینکه نیلی در نشست رییس دولت سیزدهم با اقتصاددانان در آغاز کار این دولت، مسائلی از جمله تامین مالی، تامین انرژی، محیط زیست، خدمات عمومی، سیاستهای حمایتی و مبادله با دیگر کشورها را 6 چالش مهم اقتصاد ایران دانسته که حداقل ایدههای او در سه دهه گذشته فارغ از شکل اجرایی آن نزدیکترین ایدهها به رییسجمهورها را داشته و سطح اثرگذاری او در برنامه و بودجه و شیوه اداره اقتصادی دولت نزدیکترین حالت را داشته است.
«در دهه شصت، چهرههایی مانند محمدحسین عادلی، محسن نوربخش، محمد طبیبیان و مسعود نیلی که بعدتر تئوریسین و سیاستگذار اقتصادی دولت هاشمیرفسنجانی شدند، در پستهای میانی و غیرموثر حضور داشتند. در این دوران ریاست گروهی دست بالاتر را به مدت کوتاه داشت که به جناح چپ اسلامی معروف بود و تقابل آنچه در ایران طرفداران اقتصاد آزاد خوانده میشوند و گروهی که به عنوان اقتصاددانان نهادگرا یا به تعبیر موسی غنینژاد یکی دیگر از طرفداران، «چپ اسلامی» معرفی میشوند به نخستین سالهای پس از انقلاب و شکلگیری ساختار سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی بازمیگردد. به این ترتیب برای نخستینبار پس از انقلاب، پیادهسازی ایدههای اصلاح ساختاری مبتنی بر اقتصاد آزاد نه فقط در قالب برنامه پیشنهادی تئوریسینها و کارگزاران اقتصادی داخلی مانند نیلی و طبیبیان و عادلی که فشار و توصیه توامان بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را نیز با خود به همراه داشت. اجرای نخستین برنامه اصلاح ساختاری در اقتصاد تازه از جنگ خارجشده ایران که بعدها «برنامه تعدیل ساختاری دولت هاشمی» نام گرفت، در این شرایط آغاز شد. نیلی امروز البته منتقد سیاستهای اقتصادی رایج است و مرتبا در یادداشتها و گفتوگوهایش از چالشهای اساسی اقتصاد امروز سخن میگوید.
مسعود نیلی در بسیاری از اظهارنظرهای خود همچنان انتقادات نهادگرایان ایرانی را بر نمیتابد و آنها را «تجدیدنظرهای اساسی» در نظریات و ایدههای خود فرامیخواند. اما فکر میکنم خود طرفداران اقتصاد آزاد از جمله او نیز باید تجدیدنظر جدی در نظرات خود و شیوه پیادهسازی آن در ایران داشته باشند، از قرار معلوم این نظریات و سیاستهای این گروه نتوانسته طی سی سال گذشته مشکلات اقتصاد ایران را حل کند یا با ساختارهای کشور ایران همگن شود.
ناظران داخلی و همراه با جامعه مدنی
اما گروه آخر و گروه سومی که دورترین جایگاه و نقش را نسبت به دولتمردان تاکنون داشتهاند و البته سعی کردهاند با فعالیت رسانهای مضاعف و تلاش اقناعی بیشتر و بهره بردن از جامعهشناسی و ادبیات و دیگر حوزهها و تاثیر آنها بر اقتصاد و فعالیت در میان اهل جامعه مدنی، به وسیله کتاب تا نامهنگاری و اثربخشی از زاویه دیگر نظرات و ایدههای خود را به جامعه و در نهایت به گوش سیاستگذاران برسانند. هرچقدر در سطح جامعه مدنی و رسانهای موفق بودند و نام و عنوانی به دست آوردهاند در سطح سیاستگذاری و اثر بخشی اقتصادی از طریق مجاری قانونی و دولتی کمترین موفقیت و راه تاثیرگذاری را داشتهاند. از این جمله همایون کاتوزیان و محسن رنانی از سرآمدان هستند.
کاتوزیان در تهران به دنیا آمد و پس از فراغت از تحصیل در دبیرستان البرز و گذراندن یک سال در دانشگاه تهران، برای خواندن رشته اقتصاد به انگلستان رفت. او در سال ۱۹۶۷ لیسانس خود را از دانشگاه بیرمنگام دریافت کرد. در سال ۱۹۶۸ فوق لیسانس را از دانشگاه لندن و در سال ۱۹۸۴ دکترایش را از دانشگاه کنت در کانتربری گرفت. در سالهای بین ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۶ در انگلستان، ایران، کانادا و ایالات متحده اقتصاد درس داد. او در حال حاضر Research Fellow (پژوهشگر پسادکترا/ دستیار آموزشی) در کالج سنت آنتونی و عضو هیات علمی موسسه شرقشناسی دانشگاه آکسفورد است.کاتوزیان مدعی است اساس و بنیان کجفهمیهای صورتگرفته در مورد ایران در بهکارگیری نظریههایی است که بیش از ایران تعلق به غرب دارد. از نظر او نظریههای غربی که در مورد جامعه اروپایی است، میتوانند شرایط و تحولات جوامع اروپایی را تبیین کنند ولی توان تبیین جامعه ایرانی را ندارند. از نظر او همه متفکران غربی با وجود اختلاف در دیدگاه و نظریه از قبیل ماکیاولی، کارل مارکس، امیل دورکیم، ماکس وبر، توماس هابز و دیگران، در مورد تحولات جوامع اروپایی اختلافنظر ندارند: «بررسیهای معاصر درباره تاریخ و جامعه ایران اغلب بر نظریاتی پایه گرفته که برای مطالعه اروپا پرداخته شده است و همین سبب بروز کجفهمیهای مهمی شده است که رفع آنها در گرو بازشناسی تفاوتهای اساسی موجود در توسعه این دو نوع جامعه در چارچوب دانش اجتماعی واحدی است.» او در ادامه اشاره کرده است: «بررسیهای معاصر درباره دولت، سیاست و جامعه ایران اغلب به صورت آشکار یا تلویحی بر نظریاتی پایه گرفته که برای مطالعه جوامع اروپایی تدوین شده است. همین مساله به تضادهای مهمی نظیر این منجر شده است که چرا رونق فزاینده و توسعه اقتصادی به ظاهر سریع مطابق الگوی سرمایهداری در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۸۷۰ به قیام عظیم و عمومی برای به زیر آوردن دولت انجامید.»
اما مهمترین نظریه و کتابی که کاتوزیان را در قامت یکی از شش اقتصاددانهای مطرح ایران نمایان میسازد، نظریه کوتاهمدت بودن جامعه ایرانی یا همان جامعه کلنگی است.
«عمر مفید بعضی از ساختمانهای تهران امروزه کوتاهست ولی پنجاه سال پیش اینطور نبود. ساختمانهای قرص و محکم - بهویژه در محلات اعیاننشین ـ کلنگی میشوند تا با تخریب آنها ساختمانهایی مطابق آخرین مد روز ساخته شود… این کوتاهمدت بودن جامعه است که کلنگی بودن ساختمانها را ممکن میسازد. مساله خیلی گستردهتر از کلنگی کردن ساختمانها توسط افراد و بساز و بفروشها است. شما اگر به یک قرن گذشته توجه کنید، میبینید چه تخریب عظیمی از آثار تاریخی در تهران و شهرهای دیگر و حتی گاهی روستاها صورت گرفت، بیآنکه کسی سوال کند و اجازهای بخواهد. به عنوان نمونه در سال ۱۳۲۵ ساختمان بزرگ تکیه دولت را که قرص و محکم سر جایش بود با کلنگ ویران کردند.
او معتقد است ایرانیان در اجرای نظریات و پیادهسازی سیاستها نیز کلنگی رفتار میکنند و مرتب بنایی را تخریب و نظریه و ایدهها را کنار گذاشته و از بین میبرند و ایده و بنای تازهای را جایگزین میکنند. همین را مهمترین دلیل عقبماندگی جامعه ایرانی میداند. علاوه بر این نظریه مهم و کلیدی کاتوزیان با اشراف بر ادبیات و جامعهشناسی نیز توانسته نگاه متفاوتی به اقتصاد ایجاد کند و وضعیت اقتصاد را از دریچههای تازهای نگاه کرده و پیرامون آن سخن بگوید که این سخنها هرچند کاربردی و موثر میتوانست باشد ولی از جنبه اینکه هرگز به مقام مشورت و مراجعه دولتمردان قرار نگرفته، در نتیجه هرگز هم محل بهرهبرداری و توجه مستقیم نبوده است. کاتوزیان بر این اساس عمده فعالیت خود را در فضای جامعه مدنی و در ارتباط با نخبگان جامعه تعریف کرده و از این مجرا توانسته بر اذهان بخش بزرگی از جامعه اثرگذار باشد.
محسن رنانی از رسانهایترین و مشهورترین اقتصاددانهای سالهای اخیر و تقریبا در تمامی این قرن میتواند خطاب شود.
او راه تاثیرگذاری را که هر چند دور از دولتمردان بوده در دو سطح جامعه مدنی و حاکمان به صورت توامان پیگیری کرده است و در رسانه با حضور و نشست و تولید محتوای مرتب و در ارتباط با دولتمردان با نامهنگاری و خطاب قرار دادن چندین باره و نوبهای توانسته هر دو مسیر را با تلاش مضاعف پیگیری کند. محسن غلامی رنانی عضو هیات علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان با مرتبه استاد تمام و از صاحبنظران اقتصاد کشور است. رنانی در سال ۱۳۴۴ در رهنان اصفهان به دنیا آمد. وی تا دیپلم را در اصفهان تحصیل کرده و سپس مدارج کارشناسی (۱۳۶۶)، کارشناسی ارشد (۱۳۶۸) و دکترای (۱۳۷۵) خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه تهران اخذ کرد. وی تاکنون بیش از ۱۵ عنوان کتاب بهطور مستقل یا مشترک تالیف و ترجمه و بیش از یکصد مقاله علمی به چاپ رسانده است. دو کتاب ایشان به عنوان کتاب سال دانشگاهی برگزیده شده است.
معروفترین اثر او «بازار یا نابازار؟» است. کتاب مهم دیگر او با نام «چرخههای افول اخلاق و اقتصاد» پس از دو سال انتظار برای مجوز چاپ، در بهار ۱۳۹۰ روانه بازار شد. این کتاب در زمان انتشار مورد استقبال قرار گرفت و در مطبوعات بهطور گسترده معرفی شد. وی در مورد بحرانهای خاورمیانه و سیاستهای جهانی، تحلیلها و بینشهایی اقتصادمحور دارد و پیشبینیهای وی نیز تا حدی با رویدادها همخوانی داشته است، از این روی برخی منابع وی را تحلیلگری موفق میدانند.
منبع:روزنامه اعتماد 26 اسفند 1400 خورشیدی