تلاشی برای فهم اعتراضهای اخیر از منظر رویاروییهای نسلی
سوژههای ریزومی و مواجهات مخاطرهآمیز
محسن آزموده
فهم جامعهشناختی آنچه امروز در جامعه ایران در حال وقوع است، برای همه کسانی که به اکنون و آینده کشور میاندیشند، به ویژه تصمیمگیرندگان و گروههای ذینفوذ اهمیتی اساسی و حیاتی دارد و وظیفه روشنفکران، جامعهشناسان، تحلیلگران و کسانی که سالهاست با ابزارها و عینکهای علمی و دانشورانه، جامعه ایران را مطالعه کردهاند، آن است که درک و فهم خودشان را از این وضعیت در قالب گفتارها و نوشتارهایی ارایه کنند، فارغ از اینکه صاحبان تصمیم و اثرگذاران بر سیاست و جامعه، این گفتارها و نوشتارها را گوش کنند یا خیر. بنابراین در نوشتار کوتاه حاضر میکوشیم صرفا از منظر مفهوم جامعهشناختی «نسل» (Generation) به آنچه رخ داده بنگریم و کاری به سایر منظرهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و جامعهشناختی و حتی فلسفی نداریم، اگرچه قطعا تحلیل جامع آنچه به وقوع پیوسته، نیازمند در نظر داشتن همه ابعاد مذکور است و تاکید ما بر مفهوم «نسل» به معنای قبول یا رد سایر منظرها نیست.
تا جایی که به اعتراضات دامنهدار اخیر باز میگردد، آنچه محل توجه اکثر صاحبنظران و تحلیلگران است، حضور پیگیرانه و جدی و پررنگ و بیمهابت نسل جوان در آنهاست. نسلی که گفته میشد غیرسیاسی است و کاری به سیاست در معنای شناختهشده و کلاسیک آن ندارد، بیشتر سر در فضای مجازی دارد، حتی هنجارها و نرمها (norms) فرهنگی و اجتماعی مرسوم وقعی نمینهد، علاقه و تمایلی به نهادهای شناختهشده و تثبیتشده مدرن مثل دانشگاه و مدرسه ندارد، از «دید» ناظران نسلهای قدیمیتر به هیچ ارزش و اصولی پایبند نیست و نوع نیستانگاری ارزشی و نسبی باوری معرفتی بر کنش و رفتارش حکمفرماست، علاقهای به محصولات فرهنگی نسلهای پیشین مثل کتابها، مقالات، فیلمها و موسیقیهای آنها ندارد، آیندهاش مبهم است، حتی میتوان گفت از مرگ هراس ندارد، اگرچه به لحاظ ایجابی و اثباتی، مهمترین رانه کنشش مفهوم «زندگی» است، نوعی از خوشباشی و دم غنیمتی که در گفتارها و نوشتارهایی رواقیگرانه که این روزها سخت مورد اقبال جامعه است، نمود مییابد. البته دقت کنید که هر آنچه در پاراگراف پیشین در توصیف این نسل جوان و نوجوان گفته شد، قضاوت یا داوری نسلهای پیشین است که از منظر ارزشها و هنجارها و اصول و باورهای خود صورت گرفته و ممکن است در توصیف واقعیت یکسره غلط یا کژتابانه باشد. نکته مهم آن است که نسل جدید و کنشش برای نسلهای پیشین سخت ناشناخته و مبهم است و همین امر سبب میشود که نسلهای قبلی از کنشها و واکنشهای این نسل نوظهور غافلگیر شوند. برای مثال عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی و اجتماعی روز شنبه دوم مهرماه سال جاری در یادداشت سرمقاله روزنامه اعتماد با عنوان «تحقیر و نسلی بیگانه» درباره این نسل جدید نوشت: «در این میان اتفاق مهمی در نسل جدید دهه هشتادیها رخ داده است. به دلیل ضعف شدید نظام آموزشی و به علت دسترسی آزاد به رسانههایی غیر از رسانه رسمی، این نسل عموما بیگانه با ارزشهای رسمی هستند و نه فقط بیگانه، بلکه منزجر هم هستند و از آنجا که نتوانستند از طریق سازوکارهای مدنی مثل انتخابات در فرآیند ادغام اجتماعی شرکت کنند و نظام آموزشی هم ویرانتر از آن بود که چنین نقشی را ایفا کند، لذا اکنون با نسلی مواجه هستیم که حکومت قادر نیست آن را کنترل کند و…»
همانطورکه از گزارههای فوق مشهود است، مهندس عبدی، به عنوان یک فعال سیاسی شناختهشده نسل جوان انقلابیون 1357 که در دهه 1370، به شکلی دیگر وارد فعالیت سیاسی و اجتماعی شد، در نوشتار بالا، به درستی برای بیگانگی نسل جوان با ارزشهای رسمی دو علت اصلی ذکر میکند: 1. ضعف شدید نظام آموزشی، 2. دسترسی آزاد به رسانههای غیررسمی. اما او نتیجه را ناتوانی نسل جدید در فرآیند ادغام اجتماعی و سازوکارهای مدنی میداند. شاید عللی که آقای عبدی ذکر میکند، درست باشد (البته قطعا کافی نیست)، اما واقعیت این است که او کماکان با نرمها (norms) و ارزشها و اصول نسل خودش به کنش سیاسی و اجتماعی و فرهنگی میاندیشد و فکر میکند کنشگری سیاسی و اجتماعی باید از طریق «سازوکارهای مدنی» موردنظر او مثل «انتخابات» صورت میگیرد. او همچنان در پی مثلا ترمیم نظام آموزشی عمودی و از بالاست، در حالی که نسل جدید، اصلا معطوف به کنشها و شکلهای کنشگری سیاسی و فرهنگی مرسوم پیشین نیست و نظامهای عمودی و ساختار بدنهای را برنمیتابد و جدی نمیگیرد.
نسل جدید، نسل شبکه و کنشهای ریز و متکثر و حیات اجتماعی و فرهنگی «ریزوم»وار (شبکه ساقهای) است و رشدی عمودی و استوار بر یک ریشه اصلی و تنه مرکزی ندارد. ریزوم یا زمین ساقه، «در گیاهشناسی، به ساقههای زیرزمینی در برخی از گیاهان گفته میشود. این ساقههای زیرزمینی دارای رشد افقی هستند و به عنوان اندام تکثیرِ رویشی عمل میکنند. در بسیاری از گیاهان اگر قطعهای از زمینساقه را جدا کنیم و بکاریم قابلیت رشد و ریشه زدن خواهد داشت.» مفهوم «ریزوم» را نخستینبار ژیل دلوز و فلیکس گتاری، فیلسوفان پساساختارگرای فرانسوی وارد ادبیات فلسفی و علوم انسانی کردند تا از آن برای توضیح اشکال جدید حیات اجتماعی و فرهنگی در دوران پسامدرن بهره بگیرند.
تفاوت عمده گیاه ریزومی با سایر گیاهان مثل درختان تنومندی که یک ریشه مرکزی و بدنه اصلی دارند و شاخههای فراوانی از آنها منشعب میشود در آن است که در درختان با خشک شدن ریشه یا قطع بدنه اصلی کل درخت خشک میشود و حیات کل گیاه به ریشه اصلی و بدنه آن بر میگردد، اما گیاه ریزومی، یک ریشه یا بدنه یا تنه اصلی ندارد و هر آینه با قطع یکی از شاخههای آن، گیاه در جاهای دیگر به حیات خود ادامه میدهد.
حضور نسل جدید، نه فقط در ایران بلکه چنانکه دلوز و گتاری اشاره میکردند، در سراسر جهان، ساختاری غیرمتمرکز، شبکهای، ریزوم وار دارد، به لحاظ محتوایی نیز در پی شعارها و ایدئولوژیهای نسلهای پیشین نیست و به آنها وقعی نمیگذارد. هیچگونه اتوریته مدرن یا پیشامدرنی را به رسمیت نمیشناسد. این نسل حتی اگر نظامهای آموزشی، چنان که مهندس عبدی نوشته، «ضعف شدید» هم نداشته باشد یا بکوشد خود را ترمیم کند، به آن بیاعتماد و بیاعتناست. دسترسی آزاد و بیمحدودیت به اطلاعات، اعتماد او را به هر گونه اتوریتهای از میان برده، ضمن آنکه نتیجه عملکرد نسلهای پیشین را پیش رو دارد و دل خوشی از آن ندارد.
سال گذشته (1400)، در میان انبوه کتابها و مقالات جامعهشناختی، یک کتاب منتشر شد، با عنوان «مواجهات نسلی و ثبات سیاسی در ایران معاصر: تفسیر پدیدارشناسانه موقعیتهای مواجهه نسلی از 1340 تا 1398» نوشته رضا صمیم، استادیار جامعهشناسی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم. این کتاب را پژوهشگاه مطالعات راهبردی منتشر کرد و به همین علت بسیار کم دیده شد. ما در صفحه اندیشه، تاریخ 16 شهریور (صفحه 6) گفتوگوی نسبتا مفصلی با دکتر صمیم درباره این کتاب و ایدههایش منتشر کردیم که با تیتر «نسل جوان امروز، از گذشته بسیار رادیکالترند» چاپ شد، اما متاسفانه در صفحه اول هم دیده نشد و جز انگشت شماری از صاحبنظران به آن توجه نکردند. رضا صمیم در این کتاب میکوشد تاریخ 60ساله معاصر ایران را نه از منظر تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که از دید تحولات نسلی ارزیابی کند. او مخالف اصطلاح رایج «شکاف نسل»هاست و معتقد است جامعه ایران به ویژه از آغاز دهه 1340، یعنی شروع نوسازی پهلوی به واسطه عواملی چون انفجار جمعیتی، افزایش درآمدهای دولت و رفاه نسبی جامعه در شهرهای بزرگ، سیاستگذاریهای دولت معطوف به نسل جدید و بهطور کلی غلبه گفتمان جوانگرا در آکادمیها و در رسانههای خصوصی و دولتی شاهد تقابلها و مواجهات مخاطرهآمیز نسلی بوده.
این مواجهات که در اثر ظهور نسلهای جدید با ارزشها و ایدهآلها و آرمانهایی متفاوت از نسلهای پیشین به وقوع پیوسته، در ابتدا نرم و مسالمتآمیز بوده، اما با گذر زمان و عدم توجه نسلهای پیشین به مطالبات نسل جدید، رادیکال شده و شکلی مخاطرهآمیز پیدا کرده. دکتر صمیم در کتابش به نحو تفصیلی دو مورد از این مواجهات مخاطرهآمیز و پیامدهایش را در وقایع منجر به انقلاب 57 و دوم خرداد 1376 بررسی میکند و نشان میدهد که در این دو مورد، بهرغم تفاوتهای محتوایی و حتی صوری، نوعی مشابهت و همانندی وجود دارد و در هر دو نسل جوان در صحنه یا فعال، فارغ از میزان رادیکالیسم، کماکان به چارچوبها و صورتها یا فرمهای کنشگری سیاسی و اجتماعی نسل پیشین یا چنانکه مهندس عبدی نوشته «سازوکارهای مدنی» باور داشتند، اما ویژگی و وجه ممیزه نسل جدید و جوان فعلی آن است که سیاست و فرهنگ و جامعه را به شکلی دیگر میفهمد و در پی اشکال جدید حضور در عرصه اجتماع و سیاست است. صمیم در پایان فصل ششم که به مواجهات نسلی کنونی اختصاص دارد، در این باره نوشته هدف نسل جدید بهرهگیری از قدرت رسمی نیست و قصد ندارد عرصه فرهنگ را به هدف نیل به آرمانی در معنای سیاسی کلمه سیاسی رها کند (ص 250). او مینویسد: «این تن ندادن به عمل در چارچوبهای مرسوم، نهایتا به آنجا ختم شده است که دیگر نمیتوان آنگونه که در دورههای نخست و دوم میشد، به کاهش و مهار مقطعی نیروی ثباتزدای برآمده از مواجهات نسلی امیدوار بود. استمرار اصرار نسل جوان به حل مساله به صورت بنیادی (مساله تغییر فرمهای فرهنگی) ممکن است پیامدهای سیاسی دگرگونسازی در آینده نزدیک به بار آورد. پیامدهایی که پیشبینی آنها تنها در صورت ممکن است که برای مواجهات مخاطرهآمیز نسلی در بیثباتیهای سیاسی پدید آمده در سالهای اخیر نقش محوری قائل شویم.» (ص 250)
البته صمیم در سخن پایانی کتاب میکوشد راهی معقول و منطقی برای رویارویی با این مواجهات نسلی پیشنهاد کند. او چنانکه از ابتدای کتاب و به ویژه آنجا که به مواجهات مخاطرهآمیز نسلی و جنبشهای دانشجویی در دهههای 1960، 1970 و 1980 غرب میپردازد، از سازوکار «ادغام جامعوی» سخن میگوید. مثلا او در فصل اول کتاب مینویسد: «اروپا با تغییراتی که در نظام اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود در دهههای 1970 و 1980 میلادی صورت داد امکان کنش نسل جدید در فضای عمومی رسمی را فراهم کرد و از این طریق خطری را که مواجهه مخاطرهآمیز نسلی پدید آمده در انتهای دهه 1960 میلادی برای ثبات سیاسی کشورها پدید آورده بود، از میان برد. تقریبا تمامی رهبران آن جنبش پس از ایجاد چنین امکانی درون نظام سرمایهدارانه اروپای غربی در دهههای 1980، 1990 و 2000 میلادی ادغام (integration) شدند.» (ص47)
اما این «ادغام جامعوی» در جامعه ما، در دو مواجهه مخاطرهآمیز نسلی جامعه پیشین یا رخ نداده یا اگر رخ داده، به صورتی بوده که نتیجه مطلوبی فراهم نیاورده و نظام تبعیضآمیز پیشین را بازتولید و تشدید کرده. او در این باره مینویسد: «به نظر ما جدال اصلی نسل جدید (نسل جدیدی که به نسل به مثابه واقعیت بالفعل تبدیل شده است) با نسل قدیم جدال بر سر «تبعیض» است. در نسل قدیم همیشه اراده به قدرتی وجود دارد که میتواند سرچشمه تبعیض باشد… نسل جدید در جستوجوی «جایی» (topos) است تا بتواند در آن حضوری مداخلهگر داشته باشد، دیده شود و به رسمیت شناخت شود، این «جا» هم جایی فرهنگی، هم اجتماعی، هم اقتصادی و هم سیاسی است….حس «حاشیه بودن» را میتوان غالبا در نسل جدیدی که در ساختارها و نهادهای رسمی جایی ظاهری برای خود یافتهاند، نشان داد. جوانها در بروکراسی ادارات، در دانشگاهها، در بازارها، در عرصههای فرهنگی و فراغتی و مکانهایی شبیه به اینها زمانی پذیرفته میشوند که در هیات نسل قدیم جلوه کنند… مادامی که این ناتوانی در جذب و ادغام نسل جدید وجود داشته باشد، چرخه بروز، افزایش و کاهش نیروی برآمده از مواجهات مخاطرهآمیز نسلی به پایان نخواهد رسید و هر کاهشی با ورود نسل جوان دیگری به عرصه مواجهات به سرعت به افزایش نیروی ثباتزدای دیگری تبدیل خواهد شد.» (ص 261)
رضا صمیم در صفحه پایانی کتاب میپرسد که «آیا میتوان نظامی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پدید آورد که توان انسجام بخشش چنان باشد که تکرار چرخههای بیثباتکننده مواجهات مخاطرهآمیز نسلی را پایان دهد؟» (ص 262) بلافاصله خودش پاسخ را وجود جنبشی «جامعوی» میخواند که «شرط نخستین تحققش میل به توزیع برابر امتیازها میان همه نسلها، قشرها و طبقات اجتماعتی است.» (همان) او ادامه میدهد: «پیششرط وجود چنین میلی (میل به توزیع برابر امتیازها میان همه) پرهیز از این تصور غلط است که بهرهگیری نابهرهمندان از امتیازها مستلزم دستیابی نابهرهمندان به قدرت سیاسی رسمی است. تجربه نشان داده است نابهرهمندان حتی اگر بر حس تصادف به قدرت سیاسی رسمی دست یابند نظام جدیدی از بازتولید نابرابر امتیازها را به وجود خواهند آورد.» (همان)
رضا صمیم در سطرهایی واپسین باز هم بر پیشرو بودن نسل جدید در ضرورت شکل دهی به این جنبش جامعوی تاکید میکند و مینویسد: «به نظر میرسد نسل جدید ضرورت این حضور پیگیر در عرصههای فرهنگی و اجتماعی را درک کرده است. او کمتر از نسلهای جدید در دورههای نخست و دوم چشم به بهرهمندی از قدرت سیاسی رسمی دارد. برخی این حضور پیگیر نسل جدید در دوره سوم در عرصههای فرهنگی و اجتماعی را بیاعتنایی این نسل به امیر سیاسی قلمداد کردهاند. این در حالی است که به نظر ما نسل جدید با همین پیگیری حضور در عرصههای فرهنگی و اجتماعی و بیاعتنایی به جدال بر سر بهرهمندی از قدرت سیاسی رسمی، جلوهای سیاسیتر از دورههای گذشته یافته و ابتکار عمل در طرح افکنی یک جنبش جامعوی برای نیل به سامانهای انسجام بخش را به دست گرفته است. شاید به همین دلیل است که نیروی برآمده از مواجهات مخاطره آمیز نسلی بیآنکه در آن نشانی از کاهش باشد در سالهای پایانی دوره سوم همچنان در اوج به سر میبرد. احتمالا کاهش آن در آیندهای نزدیک با تحقق یک سامانه انسجام بخش فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی همزمان خواهد شد. البته چنین کاهشی اگر رخ بدهد.» (ص 262)
یک سال از زمان انتشار کتاب «مواجهات نسلی و ثبات سیاسی در ایران معاصر» میگذرد و پیشبینی او درباره استمرار حضور فرهنگی و اجتماعی نسل جوان جدید و امکان مخاطرهآمیز شدن آن تحقق یافته، نسلی که ما ریزوموار و شبکهای توصیفش کردیم. تصمیمگیرندگان به جای جدی گرفتن این پژوهشها، یا آنها را نادیده گرفتهاند یا سعی کردهاند واقعیت نسل نوظهور را جور دیگری جلوه دهند. در مواجهه با اعتراضات هم کماکان از الگوها و روشهای مرسوم پیشین بهره میگیرند، بدون توجه به این واقعیت که نسل جوان و نوجوان فعلی چنان که چندین بار به تاکید گفته شد، نرمها و هنجارها و قواعد بازی نسلهای پیشین را به رسمیت نمیشناسد و درک ما پیشینیان از آنها به لحاظ ایجابی و اثباتی، بسیار اندک و ناچیز است.
نسل جدید با همین پیگیری حضور در عرصههای فرهنگی و اجتماعی و بیاعتنایی به جدال بر سر بهرهمندی از قدرت سیاسی رسمی، جلوهای سیاسیتر از دورههای گذشته یافته و ابتکار عمل در طرح افکنی یک جنبش جامعوی برای نیل به سامانهای انسجام بخش را به دست گرفته است. شاید به همین دلیل است که نیروی برآمده از مواجهات مخاطرهآمیز نسلی بیآنکه در آن نشانی از کاهش باشد در سالهای پایانی دوره سوم همچنان در اوج بهسر میبرد. احتمالا کاهش آن در آیندهای نزدیک با تحقق یک سامانه انسجام بخش فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی همزمان خواهد شد. البته چنین کاهشی اگر رخ بدهد.
رضا صمیم در این کتاب میکوشد تاریخ 60 ساله معاصر ایران را نه از منظر تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که از دید تحولات نسلی ارزیابی کند. او مخالف اصطلاح رایج «شکاف نسل»هاست و معتقد است جامعه ایران به ویژه از آغاز دهه 1340، یعنی شروع نوسازی پهلوی به واسطه عواملی چون انفجار جمعیتی، افزایش درآمدهای دولت و رفاه نسبی جامعه در شهرهای بزرگ، سیاستگذاریهای دولت معطوف به نسل جدید و بهطور کلی غلبه گفتمان جوانگرا در آکادمیها و در رسانههای خصوصی و دولتی شاهد تقابلها و مواجهات مخاطرهآمیز نسلی بوده.
منبع: روزنامه اعتماد 6 مهر 1401 خورشیدی