26 سال پس از دوم خرداد
«اعتماد» ریشههای ظهور دوم خرداد 76 را بازخوانی میکند
حمیدرضا جلاییپور از رخدادهای منجر به دوم خرداد 76 می گوید
اقتدارگرایی در محاصره مدنی
راه نجات کشور پذیرش اصلاحات از سوی حکومت است
با یادداشتهایی از: آذر منصوری ، حسین نورانینژاد و…
بنویسید خاتمی؛ بخوانید ناطق
مهدی بیک اوغلی| «دوم خرداد 76» یکی از ترجیعبندهای متضادی است که کوهی از مفاهیم متناقض و متضاد را در دورن خود نهفته دارد؛ برای بسیاری از نسلهای ایرانی دوم خرداد76، یادآور دورهای از امیدواریها، شکوفاییها و چشماندازهای روشن است و برای گروهی دیگر از طیفهای محافظهکار، یادآور شکستی تلخ و آزاردهنده که یادآوری آن هنوز هم خون عدهای را به جوش آورده و آنها را عصبانی میکند. از این منظر شاید اندک رخدادهایی در تاریخ معاصر کشورمان وجود داشته باشند که از یک چنین شاخصهایی برخوردار باشد. رای 20 میلیونی به سیدمحمد خاتمی و فتحالفتوح بزرگ جامعه مدنی ایران در نه گفتن به جناح راست آن زمان در شرایطی که حتی بزرگان طیف چپ، حداکثر تصور رایی 4 الی 5 میلیونی را داشتند و تصور میکردند که حضور در این انتخابات در خوشبینانهترین حالت فرصتی برای نقشآفرینی دوباره در پهنه سیاسی ایران خواهد بود، معانی خاصی فراتر از یک پیروزی صرف سیاسی را داشت. حضور فعال زنان، دانشجویان، جوانان و گروههای فرهیخته در انتخابات و رای به گفتمان اصلاحات، بازخوردهای فراوان منطقهای و بینالمللی به جای گذاشت. با گذشت 26 سال از دوم خرداد 76 باید دید، نسلهای جوانتر چه برداشتی میتوانند از همه دستاوردهایی داشته باشند که روز و روزگاری حماسهای بزرگ در ایران، منطقه و جهان آفرید و نگاه بسیاری را به ایران جلب کرد؟
ماجرا از کجا آغاز شد؟
از 7 آبان ماه 75 که میرحسین موسوی به عنوان نامزد بالقوه چپها، انصراف خود را از حضور در انتخابات سال 76 اعلام کرد تا 23 دی 75 که مجمع روحانیون مبارز تهران نام سید محمد خاتمی را به عنوان کاندیدای مورد نظر خود اعلام کرد، حوادث و رخدادهایی در زیر پوست تحولات سیاسی کشورمان رخ دادند که تاثیر فراوانی در شکلگیری دوم خرداد 76 داشتند. در آن برهه جناح راست که در آن ایام محافظهکاران خطاب میشدند و هنوز واژه «اصولگرایان» برای آنها کاربردی نشده بود، در غیاب جناح چپ که فطرتی ناخواسته را آغاز کرده بودند، سرمست از پیروزیهای پیدرپی در آوردگاههای انتخاباتی مهیای فتح تازهای میشد. نامزد موردنظر محافظهکاران علیاکبر ناطق نوری بود که به اندازهای از پیروزی خود و حضور قریبالوقوع در پاستور مطمئن بود که براساس برخی روایتها، قبای ویژه ریاستجمهوری را نیز برای خود سفارش داده بود. ناطق نوری که قبل از انتخابات سال 76 در شمایل رییس مجلس فعالیت میکرد، آنقدر از پیروزی خود مطمئن بود که حضور رقبا را تنها باعث گرم شدن تنور انتخابات میدانست و نه چیز دیگری! این روند یکسویه اما با تواناییهای مهدی کروبی در انتخاب افراد شایسته تغییر یافت. مهدی کروبی که در تمام سالهای فترت چپها در ایران، به دنبال فرصتی برای حماسهسازی بود؛ از میان تمام گزینههای ممکن، نگاهش را به کتابخانه ملی ایران دوخت تا وزیر ارشاد دولت هاشمیرفسنجانی و سرپرست اسبق موسسه کیهان را وارد آوردگاه انتخابات ریاستجمهوری هفتم کشور در سال 76 کند. از کروبی اصرار و از خاتمی انکار. خاتمی معتقد بود حضور او در پهنه انتخابات، چالشهای فراوانی را ایجاد میکند و تندروها را برای تخریب جریتری میسازد. اینکه نهایتا میان کروبی و خاتمی چه گذشت که خاتمی مجاب به حضور در انتخابات شد، بر کسی نمایان نیست، اما نهایتا سید محمد خاتمی راضی شد تا در شمایل نامزد انتخاباتی طیفهای میانهرو و چپ وارد انتخابات شود. محمدرضا باهنر نایبرییس مجلس در برنامه تلویزیونی شناسنامه در مورد انتخابات 76 و اینکه چند درصد شکست آقای ناطقنوری را محتمل میدانسته، اظهار داشت: «احتمال شکست آقای ناطق بسیار پایین و نزدیک به صفر بود. سال 74 که انتخابات مجلس پنجم برگزار شد، همه اصولگرایان برای انتخابات ریاستجمهوری 76 روی آقای ناطقنوری تفاهم کردند و هیچ رقیبی برای ایشان وجود نداشت. چهرههای ریاستجمهوری هم در آن ایام کاریزماتیک بودند. مثلا زمانی که مقام معظم رهبری کاندیدای ریاستجمهوری شدند رقیب نداشتند و حتی کسانی که در کنار ایشان نامزد بودند هم میگفتند ما به این آقا رای خواهیم داد. یا آقای هاشمی در دوره اول رقیبی نداشتند.» در یک چنین شرایطی بود که خاتمی نامزد حضور در انتخاباتی شد که همه رای به پیروزی ناطق و جناح راست داده بودند.
تخریبها آغاز میشود
حضور خاتمی در انتخابات آغازگر روند عجیب تخریبی شد که تا آن زمان در تاریخ معاصر کشورمان بیسابقه بود. اما هر اندازه که تلاش رقبا برای تخریب خاتمی بیشتر میشد، اقبال عمومی به سید محمد خاتمی بیشتر میشد. مردم کوچه و بازار در گفتوگوهایشان میل بیشتری به نامزدی داشتند که او را نماد حاکمیت نمیدانستند. خاتمی هم تلاش کرد گفتمانی را شکل دهد که تا آن زمان برای مردم ایران تازگی داشت، تاکید بر شایستهسالاری، مشارکت جوانان، حضور زنان، توجه به دانشجویان و… خاتمی را در جایگاه متفاوتی در انتخابات سال 76 نشاند. نماد برجسته تخریبها اما در جریان کارناوال به برجستهترین شکل نمایان شد. کارناوال عصر عاشورا کارناوالی بود که چند روز قبل از انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۷۶ ایران و عصر روز عاشورا در تهران به راه افتاد. در جریان مبارزات انتخاباتی خرداد ۱۳۷۶ تلاش زیادی مبسوطی از سوی جناح راست برای ضدانقلاب معرفی کردن سید محمد خاتمی و هوادارانش صورت گرفت. انتخابات مصادف با ماه محرم بود و به فاصله چند روز پس از عاشورا برگزار گردید. در فاصله کوتاه بین روز عاشورا و انتخابات، فیلمی به نحو گسترده پخش شد که عدهای از جوانان را در حالی که تصاویری از خاتمی را در دست داشتند در حال شادی و خوشحالی در عصر عاشورا نشان داده شدند. گفته شد که این کارناوال ازسوی هواداران خاتمی ترتیب داده شده است. ادعایی که پس از انتخابات مشخص شد از سوی برخی جریانهای خاص برنامهریزی شده است.
نهایتا در روز جمعه، دوم خرداد ۱۳۷۶ هفتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران برگزار شد. در این انتخابات چهار کاندیدا با نظارت شورای نگهبان تایید صلاحیت شدند و با هم به رقابت پرداختند: سید محمد خاتمی؛ محمد محمدی ریشهری؛ سیدرضا زوارهای؛ علیاکبر ناطقنوری؛ با هم رقابت کردند. فردای روز انتخابات نتایج نخستین برخلاف تصور همگان، خاتمی پیروز انتخابات شد. این در حالی است که علیاکبر ناطقنوری رقیب اصلی خاتمی، ساعتی پیش از آن در پیامی، پیروزی خاتمی را در انتخابات تبریک گفته بود. نتایج انتخابات براساس رای مردم به شرح زیر اعلام شد:
سید محمد خاتمی ۲۰،۰۷۸،۱۷۸ رای (۶۹،۰۹ درصد)
علیاکبر ناطق نوری ۷،۲۴۲،۸۵۹ رای (۲۴،۸۶درصد)
رضا زوارهای ۷۷۱،۴۶۰ رای (۲،۶۵ درصد)
محمد محمدی ریشهری ۷۴۴،۲۰۵ رای (۲،۵۵ درصد)
مردم هم با شادی اعلام کردند، نوشتیم خاتمی، خواندیم ناطق نوری.
پرستو سرمدی
از دوم خرداد ۷۶، بیست و هفت سال گذشت. یکی از شریفترین روزهای تاریخ معاصر ایران که ملتی خواستههای تاریخی خود را به مسالمتآمیزترین و خشونتپرهیزترین روش ممکن بیان کرد، به تحقق آن امید بست و توانست دورانی را رقم بزند که از حیث گشایش فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کمنظیر بود و در عین حال رشد اقتصادی را هم به همراه داشت. دوران اصلاحات در حوزه زنان نیز یکی از پرفروغترین دورانها بود. در این دوران علاوه بر آنکه کنشگران جنبش زنان توانستند از فضای باز سیاسی و فرهنگی ایجاد شده، جهت تشکلیابی، انتشار کتابها و مجلات مختلف، تولید فیلم، برگزاری همایشها، جلسات متعدد و … برای مطالبهگری استفاده کنند. در دولت و مجلس نیز گامهای مهمی در جهت رفع تبعیض از زنان برداشته شد. گامهایی که از همان ابتدا به یکی از محورهای نزاع دولت و مجلس اصلاحات با جناح اصولگرا تبدیل شد. با نگاهی که در دولت خاتمی حاکم شد، برای جبران رویکرد دهههای پیش از آن که در پی حذف اجتماعی زنان بود، عدالت جنسیتی در برنامه چهارم توسعه گنجانده شد.
این رویکرد امیدوار بود با تدوین و اجرای برنامههای متعدد بتواند در جهت توانمندسازی زنان و برقراری عدالت جنسیتی در ابعاد حقوقی، اجتماعی، اقتصادی و اجرایی گام بردارد. اما مجلس اصولگرای هفتم در همان ابتدای کار عدالت جنسیتی را از برنامه چهارم توسعه حذف کرد. اجرای طرح ملی امحای خشونت علیه زنان از دیگر اقدامات دولت اصلاحات بود. اقدامات پیشگیرانه، ایجاد خانههای امن و اصلاح قوانین از جمله اهداف این طرح بود. در اقدامی دیگر رشته مطالعات زنان در دانشگاهها تاسیس شد. بسیاری از فعالان زنان به تحصیل در این رشته پرداختند. اما راهاندازی رشته مطالعات زنان نیز به عنوان یکی از دلایل دامن زدن به نارضایتی زنان در سالهای بعد تلقی و تا جای ممکن این رشته در دانشگاهها از اهداف اصلی خود تهی شد. اما مهمترین اقدامی که در دوران اصلاحات در حوزه زنان انجام و به یک نزاع سیاسی و اجتماعی تمام عیار تبدیل شد، لایحه پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض از زنان بود. در دورهای که بسیاری از فعالان زنان قوانین حقوقی تبعیضآمیز را از دلایل مهم فرودستی زنان در جامعه ایران میدانستند، پیوستن به کنوانسیونی جهانی که کشورها را مکلف میکرد قوانین داخلی خود را به نفع برابری زنان تغییر دهند، بسیار راهگشا به نظر میآمد.
در آذر سال ۸۰ پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان در دولت خاتمی تصویب و به مجلس فرستاده شد. به دنبال آن مجلس و دولت به قدری برای تصویب این قانون تحت فشار جناح مقابل قرار گرفتند که بارها نمایندگانشان را به قم و نزد مراجع فرستادند تا بتوانند رضایت آنها را جلب کنند، اما تلاشها به جایی نمیرسید. در حالی که فعالان زنان و زنان مجلس و دولت هر روز جلسات مختلفی را برای گفتوگو در مورد ضرورت پیوستن به این کنوانسیون برگزار میکردند، در جناح مقابل بسیاری از محافل فرهنگی و مذهبی و برخی تریبونهای نماز جمعه به محل مخالفت برای پیوستن به کنوانسیون تبدیل شدند، تا جایی که چهار تن از مراجع آیتالله مکارمشیرازی، فاضل لنکرانی، صافیگلپایگانی و نوریهمدانی علیه آن واکنش داشتند. پایان ماجرای پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان، تصویب در دولت و مجلس اصلاحات و رد شدن در شورای نگهبان بود. کنوانسیون بعد از رد شدن در شورای نگهبان با اصرار مجلس به مجمع تشخیص مصلحت فرستاده شد، اما مجمع از آن زمان تاکنون به این مساله وارد نشده، تا لایحه پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان همچنان خاک بخورد. سرنوشت کنوانسیون به این شکل بسیار نمادین شد. جامعهای خواهان آن بود، دولت و مجلسی همه توانشان را گذاشتند، اما اقلیتی که قدرت حداکثری داشت، مانع شد. جنبشی که در دوم خرداد ۷۶ به پیروزی رسید، نزدیک سه دهه است که فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده است. روزهای تلخ و شیرین زیادی را گذرانده، با موانع زیادی مواجه شده، اما هنوز به پایان نرسیده است.
در روزی که ابرها کنار روند و تاریخ امکان قضاوت عادلانهای در مورد این جنبش داشته باشد، نمیتواند شرافتی که سبب شد سه دهه خواستههای یک ملت چنین مسالمتآمیز پیگیری شود تا جامعه هم به خواستههایش برسد و هم از خشونت آسیب نبیند را نادیده بگیرد.
حمیدرضا جلاییپور از رخدادهای منجر به دوم خرداد 76 می گوید
اصلاحات و دولت پنهان
جلاییپور: راه نجات کشور پذیرش اصلاحات از سوی حکومت است
گروه سیاسی
ریشه ظهور دوم خرداد 76 چه بود؟ آیا رای مردم به خاتمی سلبی بود یا ایجابی؟ چرا تحولات منجر به دوم خرداد منجر به نهادینه شدن فعالیتهای حزبی و مدنی در کشور نشد؟ به چه دلیل تاریخ انتخابات ایران از دوم خرداد 76 به انتخابات بیرمق سال 1400 رسید؟ این پرسشها و پرسشهای دیگری از این دست این روزها که کشور در کشاکش ایجاد زمینههای مشارکت بیشتر مردم در انتخابات سالهای 1402 و 1404 است، بسیاری کلیدی به نظر میرسند. حمیدرضا جلاییپور به عنوان یکی از جامعهشناسان و راویان دوران اصلاحات، فرد مناسبی است که میتوان این پرسش را در محضر او طرح کرد و توقع داشت که پاسخهایی درخور بدهد. جلاییپور با اشاره به ریشههای مشهور اصلاحات، چالشها و دستاوردهای این جریان را بررسی کرده و دورنمایی هم از آینده انتخابات در ایران ارایه میکند.
ریشههای شکلگیری جنبش دوم خرداد ۷۶ از نظر شما چه بودند؟ چه شد که بیش از 20میلیون ایرانی سید محمد خاتمی را انتخاب کردند و گفتمان اصلاحات را برگزیدند؟
چندین ریشه دارد. در این وقت کوتاه به 2 نمونه از آنها اشاره میکنم (در کتاب جامعهشناسی سیاسی ایران در فصل چهار به تفصیل بحث کردهام). اول اینکه در سال ۷۶ جامعه ایران با همان توسعه نامتوازن روبهرو بود. دولت هاشمی یا سازندگی اوضاع اقتصادی را نسبت به دوره جنگ تغییر داده بود ولی به همان اندازه نوسازی و توسعه سیاسی رخ نداده بود. طرفداران حقوق شهروندی و گشایش سیاسی و کرامت انسانی به صندوقهای رای هجوم آوردند. دوم اینکه در سال ۷۶ نیروهای خط امام آن موقع و نیروهای اصلاحطلب بعدی نهاد انتخابات را در ایران جدی گرفتند و به جای اینکه بگویند «دیگه تمومه» به صورت فعال در انتخابات شرکت و سید محمد خاتمی را به عنوان نامزد رییسجمهور که برنامهاش تقویت توسعه سیاسی بود به ایرانیان معرفی کردند. اصلاحطلبان پاس را به شهروندان دادند و ایرانیان هم در روز دوم خرداد آبشار را زدند و حماسه دوم خرداد را آفریدند. خود اصلاحطلبان هم باور نمیکردند در روز دوم خرداد بیست میلیون رای میآورند.
اما برخی از تحلیلگران معتقدند رای بالای مردم در دوم خرداد۷۶ بیشتر سلبی بود تا ایجابی.
در واقع برای اینکه نامزد محافظهکاران در انتخابات رای نیاورد مردم به خاتمی رای دادند این تفسیر از نظر شما درست است.
روشن است در انتخابات رقابت وجود دارد. همه رایها ایجابی نیست معمولا بیشتر رایها سلبی است و مردم به این خاطر رای میدهند که نامزد بدتری نیاید و این در طبیعت اکثر انتخاباتها است.
اما در بسیاری از نمونههای انتخاباتی در سطح جهان نمونههای ایجابی هم وجود دارد. به نظر شما مهمترین دستاوردهای دولت اصلاحات در حوزههای سیاسی، ارتباطی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… چه بودند؟
من در همان کتاب جامعهشناسی سیاسی در فصل بیستویکم تفصیلا کارنامه و قوتها و ضعفهای دوره
8 ساله اصلاحات را بحث کردهام. الان به تعدادی از آنها اشاره میکنم: در برابر شاخصهای اقتصادی و اجتماعی در آن 8 سال چالش زیاد بود (خوابگاه دانشجویان مورد حمله قرار گرفت، قتلهای زنجیرهای رخ داد) ولی کشور خوب اداره شد؛ تورم یک رقمی شد؛ تعامل با دنیا رونق گرفت؛ آزادی مخالف ارزش پیدا کرد؛ تشکلیابی سیاسی به رغم مخالفت دولت پنهان رونق پیدا کرد؛ مطبوعات غیرحکومتی رونق پیدا کرد؛ در دانشگاهها توسط خود دانشجویان دوهزاروپانصد نشریه چاپ میشد؛ دانشگاهها قلب تپنده «عرصه عمومی نقد و بررسی درباره مسائل عمومی» شد و … تمامی این موارد را میتوان ذیل دستاوردهای اصلاحات قرار داد.
سوال بعدی هم در همین خصوص است؛ یکی از رخدادهایی که پس از دوم خرداد شکل گرفت، تلاش گروههای تندرو و افراطی برای ایجاد موانع در برابر فعالیتهای مدنی، حزبی و عمومی بود.
در واقع طیفهای تمامیتخواه پس از ۲خرداد۷۶ ساختارسازی برای مقابله با نهادهای مدنی، حزبی و… را آغاز کردند. آیا این دیدگاه درست است؟
همینطور است. ولی به یاد داشته باشید از زمان نوسازی در عهد ناصری و انقلاب مشروطه یک مقاومتی از سوی نیروهای تندروی مذهبی در برابر برنامههای نوگرایی و نوسازی انجام میشد. این مقاومتها و مخالفتها در دوره اصلاحات هم بود و با کمک دولت پنهان تقویت میشد. دانشجویان را ستارهدار کردند، روزنامهنگاران و فعالان اصلاحطلب را زندانی کردند ولی فرآیند اصلاحات تداوم پیدا کرد.
یکی از مهمترین دستاوردهای دولت اصلاحات بهار مطبوعات بود، شما در بطن این تلاشها قرار داشتید و رسانههای جامعه و توس با حضور شما شکل گرفت درباره این تلاشها میفرمایید؟
یکی از دستاوردهای اختصاصی دوره اصلاحات رونق و تقویت روزنامهها و نشریات غیرحکومتی بود. جامعه مدنی صدای رسا پیدا کرد. به همین دلیل دولت پنهان به قاضی مرتضوی که روزنامهها را فلهای میبست متوسل شد. متاسفانه پنج روزنامهای که من در آن فعال بودم همگی بسته شدند. ولی دیگر نمیشد با بستن مطبوعات ریشه مطبوعات غیرحکومتی را زد. چون مطبوعات «بازار» پیدا کرده بود. این مسیر ادامه پیدا کرد تا به شهروند خبرنگار در فضای مجازی رسیدیم. دیگر سانسور ناممکن شد. به نظر من اگر تقویت مطبوعات دستاورد دوره اصلاحات بود یکی از دستاوردهای دولت روحانی هم رونق شبکههای اجتماعی خصوصا تلگرام بود. هزاران کانال رسانهای و تحلیلی شکل گرفت.
دوم خرداد۷۶ با مشارکت بیش از ۷۰درصدی مردم و رای ۲۰میلیونی به سید محمد خاتمی شکل گرفت، پس از آن روند مشارکت مردم در انتخابات معمولا همراه با نوعی سرخوردگی همراه بود تا جایی که در انتخابات ۱۴۰۰ به مشارکت زیر ۵۰درصدی و در تهران زیر 30 درصدی رسیدیم، این سیر نزولی به چه دلیل رخ داد؟
در اینجا فقط به سه عامل اشاره میکنم. از همان ابتدای شروع اصلاحات، دولت پنهان با امکانات عمومی تا توانست در برابر اصلاحات ایستاد تا به مردم نشان دهد که رای شما تاثیری در سرنوشت کشور ندارد. اوج این کارشکنیها در انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ بود. دوم اینکه خروج ترامپ از برجام و تشدید تحریمها ضربه بعدی بود. سوم اینکه معمولا در هر دو انتخابات مردم به نیروی سیاسی حاکم کمتر رای میدهند و پس از کارشکنیهای دولت پنهان و دولت موازی با اصلاحات، این مصادف شد با تقویت جریان ماهوارهای سرنگونیطلب که بر «دیگه تمومه» تاکید میکردند. این عوامل تاحدودی کاهش مشارکت مردم را توضیح میدهد.
اگر از منظر نقد درون گفتمانی به پدیده ۲خرداد۷۶ نگاه کنیم، نقش گروههای اصلاحطلب را در عدم توفیق اصلاحات در سالهای بعد چطور میبینید؟
من به عدم توفیق اصلاحات اعتقاد ندارم، معتقدم اصلاحات ناتمام ماند. در بالا به عواملش اشاره کردم. بله الان در حکومت خبری از اصلاحات و اصلاحطلبان نیست. ولی تقاضای اصلاحات و اصلاحجویان یک نیروی جدی در جامعه مدنی بوده و هست و اقتدارگرایی در محاصره مدنی است.
در شرایطی که مردم ایران این روزها، حسرت انتخابات حدود ۹۰درصدی ترکیه را میخورند در خرداد ۷۶، مشارکت بالای ایرانیان در انتخابات، بازخوردهای زیادی داشت. خاطرم هست رسانههای ترکیهای با آب و تاب درباره مشارکت بالای ایرانیان در انتخابات قلمفرسایی میکردند. چه اتفاقی رخ داد که ایران از انتخابات مشارکتی ۲خرداد ۷۶ به انتخابات سال۱۴۰۰رسید؟
بله جای حسرت هم دارد. تجربه انتخابات ترکیه نشان داد که حلقه اردوغان در ترکیه هوس مهندسی تمامعیار انتخابات را نکردند و اجازه دادند تمام نیروهای رقیب اردوغان در انتخابات شرکت و رقابت کنند. مردم ترکیه پیش چشم جهانیان انتخابات مشارکت هشتادوهشت درصد را آفریدند. اردوغان میتوانست در نیم درصد آرا تقلب کند و در دور اول پیروز انتخابات شود ولی این کار را نکرد. به ترکیهایها باید تبریک گفت که رقابتها و خصومتها را دموکراتیک و انتخاباتی سازمان دادند.
با گذشت بیش از ۲۵ سال از انتخابات سال ۷۶، وضعیت گفتمان اصلاحات را چطور میبینید آیا باید این گفتمان را یکسره پایانیافته تلقی کنیم یا همچنان این گفتمان میتواند اثرگذار باشد.
در این سه دهه خیلی اتفاقها افتاده. الان کشور با انواع بحرانها روبهرو است، ولی برای عبور از این بحرانها چهار گفتمان و چهار راهحل هست که همچنان یکی از آنها گفتمان اصلاحات است. گفتمان اول گفتمان «اقتدارگرایی انتخاباتی» است که الان بلوک قدرت را در دست دارند ولی کارنامه ندارند. گفتمان دوم گفتمان «اصلاحات» است که تاکنون بلوک قدرت در برابر آن مقاومت میکند و اجازه به انجام انتخابات غیرمهندسیشده نمیدهد. سوم گفتمان «تحولطلبان یاگذاریها» است. میگویند بلوک قدرت اجازه به اصلاحات نمیدهد و راه نجات کشور عبور از این حکومت و توسل به رفراندوم است. گفتمان چهارم گفتمان سرنگونیطلبان است که معتقدند کسی حریف حکومت نمیشود و به کمک خارجی و تقویت خط آشوب برای سرنگونی حکومت اعتقاد دارد. ارزیابی من اتفاقا این است که در میان این چهار گفتمان راه «ممکن» برای عبور از بحرانهای امروز ایران پذیرش اصلاحات از سوی بلوک قدرت است.
برخی از طیفهای برانداز شعار اصولگرا اصلاحطلب دیگه تمومه ماجرا را سر میدهند، آیا واقعا چشمانداز آینده برای این طیف پایان یافته است؟
در بالا توضیح دادم. وقتی شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» داده شد و تندروهای بلوک قدرت و سرنگونیطلبان آن را در رسانهها فراگیر کردند، اتفاقا ماجرا تمام نشد و اقتدارگرایی قویتر شد (اگرچه جامعه هم بحرانیتر شد و صدها نفر جان باختند). راه نجات کشور سرنگونی نیست بلکه پذیرش اصلاحات از سوی حکومت است.
بسیاری واژه اصلاحات یک امر تدریجی است را به کار میبرند تا عدم تحقق اهداف توسعهای را توضیح دهند. در زمان اصلاحات سند چشمانداز ۲۰ساله کشور برای سال۱۴۰۴نوشته شد.چرا اینقدر از اهداف این سند دوریم؟
اینکه چرا پس از دو دهه به اهداف سند چشمانداز نرسیدیم را باید جریان ضد توسعه در درون بلوک قدرت توضیح بدهد نه اصلاحطلبان.
موضوع افزایش مشارکت برای حاکمیت امروز موضوع مهمی است. آیا میتوان مردم را مجاب به حضور در انتخابات کرد؟
فعلا همهچیز در حرف است، نشانه عملی دیده نمیشود. تاجایی که فکر میکنند بروکراسی ایران تیول آنها است، میگویند بیشتر باید مدیران میانی را عوض کنیم!! لذا با این حرفها نمیشود امید به اصلاح را در میان مردم ایجاد کرد. متاسفانه کثیری از شهروندان در شرایط فعلی هم با گرانی مواد غذایی دست وپنجه نرم میکنند و هم نسبت به آینده خوشبین نیستند. این، آن چیزی است که هنوز بلوک قدرت درست متوجه نشده و در پندار عظمتجویی خود زمان را از دست میدهد.
حضور در انتخابات و شکلگیری مشارکت بالا چه ملزوماتی نیاز دارد؟
اولین ملزوماتش این است که بلوک قدرت نهاد انتخاباتی را مهندسی نکند و به شهروندان نشان بدهد که دنبال تکرار انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ نیست. با شعار مردم به بلوک قدرت اعتماد نمیکنند.
اصلاحات، پایان یک راهبرد و تداوم یک آرمان
حسین نورانینژاد
اوایل اسفند 1375 بود. هنوز 20 سالم تمام نشده بود که در هیجان کاندیداتوری آقای خاتمی در انتخابات، به نشست او در دانشگاه شریف رفتم.
خیلی زود به مراسم رسیدم و درحالی که کسی را نمیشناختم، نزدیک تریبون جایی برای خودم دست و پا کردم.
از بین کسانی که از رفت و آمدهایشان معلوم بود جزو برگزارکنندگان مراسم است، مجید فراهانی چهرهاش برایم آشناتر بود. فکر کردم عکسش را در روزنامهای، جایی دیدهام. کنار مجید، سعید حجاریان نشسته بود. بعدها شنیدم که آن روز حجاریان به او گفته بود: «مجید فکر نمیکردیم بگیره، اما گرفت.»
واقعا گرفته بود و معلوم بود که موجی جدی در حمایت از خاتمی پیش روست، اما نه آنقدر که تصور رییسجمهور شدنش را داشته باشیم. این رویا چنان دور بود که از گل آقا نقل میشد «بنویسیم خاتمی، بخوانیم ناطق». از حضور در مراسم و شنیدن سخنان خاتمی هیجان زیادی به سراغم آمد. کاغذی را پیدا کردم و رویش نوشتم: آقای خاتمی، شما که میدانید نمیگذارند رییسجمهور شوید، چرا کاندیدا شدید؟ از مجید فراهانی تقاضا کردم این سوال را در پرسش و پاسخ بخوانند. کمکم کرد و کاغذ را به مجری رساند. وقتی مجری پرسش را خواند، آقای خاتمی پاسخ داد: چه رای بیاوریم و چه رای نیاوریم، پیروزیم. اگر حافظه ضعیف من اشتباه نکند، فردای آن روز تیتر یک روزنامه سلام همین جمله از آقای خاتمی بود.
سید خندان رای آورد و جریانی که او نمایندگی و هدایت میکرد، نسلی چون من را برای همیشه متاثر از خود ساخت.
حالا که خودم دستی در جریان اصلاحات و یکی از احزاب آن دارم، وقتی به گذشته نگاه میکنم، سرشار از حس افتخار و رضایت از مسیری هستم که در زمانه خودش درستترین تصمیم ممکن میدانستم و هنوز بابت مشارکت و همراهی با آن جریان، به خود میبالم. اما سالهایی هم هست که صراحتا مینویسم و میگویم اصلاحات دوم خردادی به پایان رسید.
شاید بد نباشد که در سالروز آن حماسه ماندگار، خیلی کوتاه این حرف را تبیین کنم.
وقتی میگوییم اصلاحات دوم خردادی به پایان رسید، یعنی راهبردی که مبتنی بر استفاده از ظرفیت انتخابات، عدهای را به قدرت برساند تا این دولتمردان توسعهگرا و مدرن و دموکرات، کمک کنند به تقویت جامعه مدنی و دموکراتیزاسیون و توسعه در ابعاد مختلف و به خصوص توسعه سیاسی. اما جلوی این مسیر مسدود شد. هم با نظارت استصوابی نهاد انتخابات را تخریب کردند و هم با ابزارهای ساختاری دیگر، نهادهای انتخاباتی مانند مجلس و دولت را کماثر کردند. در نتیجه، بهرغم سابقه به مراتب موفقتر دموکراتیزاسیون از بالا در قیاس با دموکراتیزاسیخواهی از پایین و از دل جنبشها طبق تجارب مختلف جهانی، چارهای جز شیفت به تداوم تلاشهای اصلاحی از پایین و درون جامعه و پیوستگی بیشتر با جنبشهای اجتماعی نماند. چیزی که از همان سالهای اولیه اصلاحات هم افرادی چون حجاریان گفتند اما جدی گرفته نشد و راستش را بخواهید به نظرم هنوز هم توسط بسیاری از چهرههای قدیمی و شاخص اصلاحات جدی گرفته نمیشود.
به همین دلیل و دلایلی دیگر که مجال گفتنش در اینجا نیست، معتقدم که بین اصلاحات و اصلاحطلبان باید تفاوت قایل شد، از اصلاحات دوم خردادی به معنایی که گفته شد دست کشید و مومن شد به اصلاح و تحولی دیگر که از دل جامعه بجوشد، مسیر خود را بسازد و تغییر در حاکمیت و جامعه را توامان رقم بزند و نسبت به موانع واقعی پیش رو از جمله در ساختار حقوقی نظام، غفلت نکند.
اما این هرگز به معنای دست کشیدن از ارزشها و ریشههای گفتمانی اصلاحات نیست. نکته بسیار مهم این است که امروز هم هر جریانی بخواهد نظر جامعه را جلب کند و از خود تصویری قابل اعتنا بسازد، ناگزیر به تکرار همان تعابیر آشنا در گفتمان خاتمی و اصلاحات است؛ گفتوگو، جامعه مدنی، شهروند قدرتمند، حقوق شهروندی، جمهوریت، مدارا، دموکراسی و مجموعه مفاهیمی که ذیل حقوق سیاسی مدنی تعریف میشوند.
نقص اصلاحات در کمتوجهی به حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود که با دمیدن دوباره آن به گفتمان این جریان در قالب مفاهیمی چون فقرزدایی، عدالت آموزشی، اشتغال، بیمههای همگانی و… میتوان آن را نوسازی کرد.
ساده گفتم، چون اوجگیری اصلاحات در مواجهه ساده و بیپیرایه و مردمدارانهاش با جامعه شکل گرفت. اما هرگاه این جریان نخبهگرا شد، از خاصیت جنبشی افتاد، ارتباطش با مردم قطع شد، حکومتی شد، اگر حکومتی نشد هم انتزاعی و نچسب شد، نیروهای اصلیاش رانندهداران غیر قابل دسترس و عدد و رقمگو شدند و به زبان سیاست اگر بگویم، بروکرات شدند.
اما اگر سری به خاطرات گذشته بزنیم، هرگاه سیاست در این جریان به دست نیروهای ساده و در دسترس و آرمانخواه و دموکرات افتاد، توانست اقبال جامعه را هم برگرداند.
برای همین شاید هنوز آن شعار معروف سعید حجاریان را بتوان سر داد که «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» و البته شاید هم برای ریبرندینگ این جریان و تجدید آرمانهای آن در قالبهای نو، بتوان به واژگانی تازهتر فکر کرد. این تجدید خاطرات را تقدیم میکنم به سه عزیز: سید محمد خاتمی، سید مصطفی تاجزاده و سعید حجاریان.