ارغوان میبینی…
غزل لطفی
۱۹ مرداد ۱۴۰۱، هوشنگ ابتهاج، درگذشت و بنابر وصیت خودش؛ طبق گفتههای یلدا، دخترش، پیکرش از آلمان به ایران آورده شد تا خاک وطن، خانه ابدی او باشد. البته مخالفت یکی از فرزندان سایه، باعث شد که روندی حقوقی در آلمان شکل بگیرد و آخرین سفر او با تاخیری چند روزه انجام شود. اما نهایتا پس از اعلام رأی موافق دادگاه برای انتقال پیکر مرحوم ابتهاج به ایران، روز چهارشنبه، ۲ شهریورماه، پیکرش به وطنش منتقل شد و مراسم تشییع او روز جمعه، چهارم شهریورماه ١۴۰۱، در مقابل تالار وحدت برگزار شد و پس از آن، با انتقال به رشت، روز شنبه ۵ شهریور ماه، سایه در زادگاهش به خاک سپرده شد. بر سر محل خاکسپاری مرحوم ابتهاج نیز اختلاف نظرهایی وجود داشت که در نهایت، باغ محتشم رشت، به عنوان آرامگاه سایه انتخاب شد. مروری بر این روزها (از درگذشت تا تدفین مرحوم هوشنگ ابتهاج) هم بهجهت ادای احترام به این شاعر بزرگ و هم به جهت بیان چند نکته مهم است. در مراسم تدفین مرحوم ابتهاج؛ حضور داشتم. زیر آفتاب داغ تابستان و هوای گرم و شرجی شهر رشت، دوستدارانش از همان ساعات اولیه صبح برای بدرقه سایه آمده بودند و باغ محتشم؛ آرامگاه ابدی امیرهوشنگ ابتهاج، محل وداع با سایه شد. مراسم کمی بیبرنامه بود اما امید بر این بود، در روزها و هفتههای بعد با یک برنامهریزی صحیح و برگزاری محافل ادبی، این بیبرنامگی جبران شود. انتخاب این محل به این علت بود که شرایطی فراهم شود تا آرامگاه سایه، مکانی باشد برای جمعشدن اهالی فرهنگ و ادب که البته این اتفاق رخ نداد و فقط در شبهای اول پس از خاکسپاری سایه، مردم بهطور خودجوش کنار مزارش، با شمعهای روشن در دست، به زمزمه اشعارش میپرداختند. تا ماهها پس از اینکه باغ محتشم رشت، سایهاش را در خود جای داده بود، حتی دیوارنگاره مناسبی طراحی نشده بود. حضور کارتنخوابان در فصل سرما هم از مواردی بود که با انتقادات فراوان همراه بود و سرانجام توسط شهرداری رشت، ساماندهی شد. اما در یکسالی که گذشت، هیچ رویداد فرهنگی در این محل برگزار نشد و مزار سایه با بیمهری مسوولان فرهنگ و ارشاد مواجه شد.
محلی که میتوانست، قراری باشد برای علاقهمندان شعر و ادب و جذب جوانان و برنامهریزی برای بسیاری از کارهای فرهنگی! فقط شاهد حضور موردی برخی هنرمندان و دوستدارانش که به شهر رشت سفر کرده بودند و یا ساکن این شهر هستند، بود.
مراسم سالگرد ابتهاج نیز در سکوت خبری و بهنوعی بهصورت تقریبا خصوصی و با حضور خانواده، استاد شفیعی کدکنی و علی دهباشی بر سر مزارش، در روز ۱۴ مرداد ۱۴۰۲، برگزار شد و بزرگداشت شب سالگرد هم برای ۱۸ مرداد ماه، در خانه اندیشمندان علوم انسانی، در پایتخت، برنامهریزی شده است.
بیان این مطالب صرفا به این علت است که فرصت کار فرهنگی را دریابیم. همین مناسبتها و همین رویدادها را بهانهای برای آشنایی جوانان و نوجوان کشور با مشاهیر ادب فارسی قرار دهیم! انتظار میرفت برای اولین سالگرد درگذشت مرحوم ابتهاج، برنامهریزی بهتری انجام شود و حداقل مراسمی در شهر رشت (زادگاه و آرامگاه سایه) برگزار شود که فرصت از دست رفت!
در مراسم تدفین پیکر سایه، احمد جلالی، سفیر سابق ایران در یونسکو گفته بود: «امشب شب تاسیان سایه است. امشب میتوانید این شعر را بخوانید.»
بهنظرم با این حجم از بیتوجهی و بیمهری در یکسالی که گذشت؛ اگر سایه زنده بود الان در حال خواندن «تاسیان» بود؛ من نمیدانستم
معنی هرگز را
تو چرا باز نگشتی دیگر؟
آهای واژه شوم
خو نکردهست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه…
منبع: روزنامه اعتماد 19 مرداد 1402 خورشیدی